بابای من زنــده است فقــط بعد از جبهه رفتنش در یــک قاب عکس تاقچه نشیــن شد ...
آقـ❤ـا جـان نـخوان هـر دوشنـبـه و پـنـج شنبـه داغ ِ دل تـازه میکـنی کـه چـه ؟ * کـم غصـه داری ؟ پـرونـده من کـه خـوانـدن نـدارد عـزیـز دل خستـه ام از ایـن احسـاس هـای فـلـه ای ؛ پُـرَم .. بـدجور * نـه ! مـن یکی اهل عمـل نمیشـوم راوی ارونـد میگفت کـه تـو روی مـا حساب بـاز کـرده ای ؛ **جـسارت است ولی ، مـعطـل مـن یـکی نبـاش الهی العفــــو ...
روزها از پی هم در گذرند و ما در پی این سهم بزرگ می دویم در شب و روز که بگوییم هستیم بودن، خواستن ماست و در آخر حسرت، سهم ما می ماند "آه!... بودیم در همه ی این سالها بودیم و چه دیر فهمیدیم...
آقـ❤ـا جـان نـخوان
هـر دوشنـبـه و پـنـج شنبـه داغ ِ
دل تـازه میکـنی کـه چـه ؟
* کـم غصـه داری ؟
پـرونـده من کـه خـوانـدن نـدارد عـزیـز دل
خستـه ام از ایـن احسـاس هـای فـلـه ای ؛
پُـرَم .. بـدجور
* نـه ! مـن یکی اهل عمـل نمیشـوم
راوی ارونـد میگفت کـه تـو روی مـا
حساب بـاز کـرده ای ؛
**جـسارت است ولی ، مـعطـل مـن یـکی نبـاش
الهی العفــــو ...
روزها از پی هم در گذرند
و ما در پی این سهم بزرگ
می دویم در شب و روز
که بگوییم هستیم
بودن، خواستن ماست
و در آخر
حسرت،
سهم ما می ماند
"آه!...
بودیم در همه ی این سالها
بودیم
و چه دیر فهمیدیم...