شهدعشق
شهدعشق

شهدعشق

بکشید

٠•˙٠•˙ ٠•˙٠•˙٠•˙ ٠•˙

میرزا ندیم، شبی به مسجد حاج میرزا هادی رفته و از شدت مستی به گوشه‏ای افتاده بود

صبح امام جماعت‏برای نماز به مسجد آمد، تا او را دید گفت : او را بکشید و از مسجد بیرونش کنید
او گفت : آخوند مگر من مد « والضالین‏ » هستم که مرا بکشند

 

٠•˙٠•˙ ٠•˙٠•˙٠•˙ ٠•˙

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.