شهدعشق
شهدعشق

شهدعشق

عملیات کربلای8

عملیات کربلای 8 بود. من سه الی چهار متر با داوود فاصله داشتم. در میان راه داوود با بی سیم تماس گرفت تا موقعیت منطقه را بپرسد. ما سه نفر بودیم. از زمین و آسمان آتش می بارید. تماس قطع شد. داوود سعی داشت دوباره با حاج اصغر صحبت کند. صدای سوت خمپاره مرا به فریاد واداشت.
حاجی! مواظب باش خمپاره؛ و خودم بدون لحظه ای تأمل روی زمین خوابیدم. وقتی برخاستم ترکش خمپاره ی 81 سرش را از بدنش جدا کرده بود.
تن بی سر داوود مقابلم بود. از گردنش خون می جوشید و من فقط توانستم فریاد بزنم. یا امام حسین (ع).... یا مولا حسین. خدایا... خدایا....

نظرات 1 + ارسال نظر
یاس کبود شنبه 11 بهمن 1393 ساعت 18:17

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.