شهدعشق
شهدعشق

شهدعشق

شهدای گمنام


۱۳ سال بعد، بچه های تفحص، از ارتفاعات غرب،
پیکر شهیدی را پیدا کردند که تیر به گلویش خورده بود.
 درون جیب لباس بسیجی اش یک جلد قرآن بود. یک عکس امام
 و یک عکس دخترش که پشت آن نوشته شده بود؛
 به نام خدای حسین. اینجا در اوج جنگ، چون برگه ای
 پیدا نکردم، پشت عکس دخترم که هنوز از نزدیک ندیدمش،
وصیت می کنم. نه! نه! فعلا مجال نیست؛ باید بروم.
 بد دارند می زنند بچه ها را. فعلا «سلام بر حسین»
تا بعد. راستی، دخترم! نسیمی جان فزا می آید،
 بوی کرب و بلا می آید. من که رفتم، اما ندیده،
 حلال مان کن. فعلا! امضا: بابای
بسیجی ات که خیلی تشنه است!

۱۳ سال و چند روز بعد «ندا رضوانی»

دانش آموز مقطع اول دبیرستان، اهل نیشابور،

همین که عکس ۶ ماهگی خودش را همراه

با وصیت نامه کوتاه و ناتمام پدرش،

پشت عکس دید، با خودکار قرمز، یک سربند سرخ،

روی پیشانی کوچکش کشید و نوشت:

«سلام بر حسین». یک قطره اشک ندای بزرگ،

روی عکس قدیمی، قشنگ تر کرده بود

خنده ندای کوچک را.

راستی! نسیمی جان فزا می آید…
روزنامه کیهان ۳ آذر

السلام علیک یا ابا عبدالله (ع)