شهدعشق
شهدعشق

شهدعشق

اهای مسافر خورشید


 

غروب جمعه رسیده است و باز تنهایی
غروب، این‌همه غربت، چرا نمی‌آیی؟


زمین به دور سرم چرخ می‌زند، پس کی
تمام می‌شود این روزهای یلدایی ؟

کجاست جاذبه‌ات آفتابِ من؟ خسته است
شهابِ کوچکت از این مدارپیمایی
 
کبوترانه دلم را کجا روانه کنم؟
کجاست گنبد آن چشم‌های مینایی ؟

تمام هفته دلم را به جمعه خوش کردم
غروب جمعه رسیده است و باز تنهایی

عصر یک جمعه دلگیر

غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
از شما دور شدن ، زار شدن هم دارد...
هر که از چشم بیفتاد محلش ندهند
عبد آلوده شده خوار شدن هم دارد
 
عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمت
چشم بیمار شده تار شدن هم دارد
همه با درد به دنبال طبیبی هستیم
دوری از کوی تو بیمار شدن هم دارد
 
ای طبیب همه انگار دلت با ما نیست
بد شدن حس دل آزار شدن هم دارد
انقدر حرف در این سینه ما جمع شده
این همه عقده تلنبار شدن هم دارد
 
از کریمان فقرا جود و کرم میخواهند
لطف بسیار طلبکار شدن هم دارد
نکند منتظر مردن مایی آقا؟؟
این بدی مانع بیدار شدن هم دارد
ما اسیریم، اسیر غم دنیا هستیم
غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد