شهدعشق
شهدعشق

شهدعشق

شهید تورجی زاده

 

سالگرد ولادت پرنور شیر مرد ایرانی مداح سینه سوز اهل بیت

شهید محمد رضا تورجی زاده

مبارک باد

 

 

 

میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن به رنجهای زندگی هم دل بست

و در میان این روزهای شتابزده, عاشقانه تر زیست. میلاد تو معراج دستهای من است

وقتی که عاشقانه تولدت را شکر می گویم  

 


 

 

 

 

تو به این دنیا آمدی تا آسمانی شوی

تا آسمانی شوی و از نور وجود تو زندگی ما نیز روشن گردد

 

نام ،نام خانوادگی:
محمد رضا تورجی زاده
ولادت: 1343/4/23
شهادت: 1366/2/5
مکان شهادت:
بانه،منطقه عملیاتی کربلای 10
مزار شهید:
گلستان شهدای اصفهان
روبروی فروشگاه فرهنگی شاهد

 


ارادت شهدا به حضرت فاطمه سلام الله علیها


Image result for ‫شهادت حضرت فاطمه‬‎

شهید محمدرضا تورجی زاده به سادات فوق العاده احترام می گذاشت .یکی از سادات گردان نقل می کرد:«یک بار به سنگر فرماندهی رفتم.محمد نشسته بود.به احترام من از جا بلند شد.گفتم:«یک مرخصی چند ساعته می خواهم تا به اهواز بروم.»به دلایلی مخالفت کرد.اصرار کردم اما بی فایده بود در نهایت وقتی ناامید شدم گفتم:«باشد شکایت شما را می برم پیش مادرم.»هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم که پابرهنه به دنبالم دوید!

دستم را گرفت و گفت:«این چه حرفی بود که زدی؟!بیا این برگه ی مرخصی سفید امضا کردم هر چه قدر می خواهی بنویس.» تا به چهره اش نگاه کردم دیدم خیس از اشک است.گفتم:«به خدا شوخی کردم منظوری نداشتم و...» اما محمد همچنان اصرار داشت که من حرفم را پس بگیرم!

یک سال از این ماجرا گذشت ساعتی قبل از شهادت محمد بود.با هم رفتیم تا به سنگر ها سر بزنیم گفت:«آن حرف پارسال را پس گرفتی؟!» با تعجب گفتم:«چی؟»گفت:«آن شکایت و...»گفتم:«تو را به خدا چیزی نگو به خدا شوخی کردم.»

Image result for ‫شهید تورجی زاده‬‎

 ساعتی بعد وقتی در سنگر فرماندهی نشسته بود گلوله ی خمپاره به درون سنگر اصابت کرد.سریع به سمت سنگر دویدم.عجیب بود.سه ترکش بزرگ خمپاره به او اصابت کرده بود.یکی به پهلو یکی به بازو و دیگری به سر.یک باره به یاد حرف سال قبل محمد افتادم.او از شهادت خود این گونه گفته بود: من در عملیاتی شهید می شوم که با رمز یا زهرا(س) باشد و من آن زمان فرمانده گردان یا زهرا(س) باشم.مدتی بعد پیکر او تشیع شد و همان گونه که وصیت کرده بود سربند یا زهرا(س) به پیشانی او بستیم و در کنار دوستانش در گلستان شهدای اصفهان آرمید.

منبع:کتاب مهر مادر

شهید تورجی زاده

شکلک گلبسمـــــ ربـــــــ الشهدا و الصـــدیقیـــــــنشکلک گل

مصاحبه با شهید محمود اسدی (از فرماندهان گمنام و بی مزار گردان یا زهرا) :

بعد از شهادت محمد تا چند روز در اردوگاه فقط نوارهای مداحی و مناجات‌های محمد را پخش می‌کردند،

F-9

 بیشتر مناجات‌ها و مداحی‌های محمد در مورد امام زمان بود؛ خیلی ناراحت بودم تا اینکه یک شب محمد را در خواب دیدم،

خوشحال بود و بانشاط، لباس فرم سپاه بر تنش بود، چهره‌اش خیلی نورانی‌تر شده بود؛ یاد مداحی‌های او افتادم. پرسیدم :

محمد، این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟

محمد در حالی که می‌خندید گفت :

من حتی آقا امام زمان را در آغوش گرفتم.


F-13

بخشی از وصیت نامه شهید تورجی زاده

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین ، شهادت میدهم که معبودی جز الله نیست و برای رشد انسانها پیامبرانی فرستاده که نبی اکرم محمد ابن عبدالله خاتم آنان است ...

زمانی که این قدم را برداشتم به نیت لقای خدا و شهادت بود ...

خـدایا شاهدی که لباس مقدس سپاه را به این عشق و نیت بر تن کـردم که برای من کفنی بـاشد آغشته به خون ...

اگر گناه و معصیت کورم کرده بینـای رحمتم ، با لطف و کـرم خود مرا دریـاب ، که با لیـاقت  فرسنگها راه است ...

همرزمانم ، سخنی با شمـا دارم ... همیشه گفته ام : بسیجیها ، سپـاهیها ... این لبـاسی که بر تن  کرده اید خلعتی است از جانب فرزند حضرت زهرا (س) پس لیاقت خود را اثبات کنید ...

نظم در امور را سرلوحه خود قرار دهید ... روز به روز بر معنـویت و صفــای روح خــود  بیفزایید ، نماز شب را وظیفه خود بدانید ، حافظی بر حدود الهی باشید ...

خدایا سختی جان کندن را بر ما آسان فرما ، در آخرین لحظات چشمان ما را به جمال یوسف زهرا (س) منور فرما، خدایا کلام آخر ما را یا مهدی (عج) و یا زهر (س) قرار بده، خدایا در قبر مونسم باش که چراغ و فرش و مونسی به همراه ندارم.

خدایا ما را از سلک شهیدان واقعی که در جوار خودت درعرش الهی در کنار مولا حسین (ع)  هستند قرار بده ... الهی آمین

والسلام محمد رضا تورجی زاده


للًّهُـ‗__‗ـمَ صَّـ‗__‗ـلِ عَـ‗__‗ـلَى مُحَمَّـ‗__‗ـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـ‗__‗ـَدو عَجِّـ‗__‗ـلّ فَّرَجَهُـ‗__‗ـم

شهید تورجی زاده

F-18نام: محمد تورجی زاده

تولد : ۲۳ تیر ماه ۱۳۴۳

فرزند: حسن

شهادت: ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶

محل شهادت: بانه _ منطقه عملیاتی کربلای۱


علی تورجی (برادر شهید) :

از مشهد که برگشت حال و روزش تغییر کرد نشاط عجیبی داشت، از بیشتر دوستان و آشنایان خداحافظی کرد و از همه حلالیت طلبید.

F-8

قرار بود فردا با دوستانش عازم جبهه شود، همان روز رفتیم به گلستان شهدا، سر قبر شهید سید رحمان هاشمی. دیگر گریه نمی‌کرد.

دو تن دیگر از دوستانش در کنار رحمان آرمیده بودند، به مزار آن‌ها خیره شد؛ گویی چیزهایی می‌دید که ما از آن‌ها بی خبر بودیم.

رفت سراغ مسئول گلستان شهدا، از او خواست در کنار سید رحمان کسی را دفن نکند.

ایشان هم گفت : من نمی‌توانم قبر را نگه دارم؛ شاید فردا یک شهید آوردند و گفتند می‌خواهیم اینجا دفن کنیم.

محمد نگاهی به صورت پیرمرد انداخت و گفت :

شما فقط یک ماه اینجا را برای من نگهدار.

همان‌طور هم شد و محمد در کنار سید رحمان دفن شد.

شکستن نفس

11415406207200740902.gif

بعد از نماز ظهر بود. کل بچه های گردان دور هم جمع بودند . یکی از مسئولین لشگر آمد و گفت:

رفقا دستشویی اردوگاه خراب شده. چند نفر رو آوردیم برای تعمیر، گفتند: باید چاه دستشویی تخلیه بشه! برای همین چند تا نیروی از جان گذشته می خواهیم.

در جریان مطلب بود. زیر دستشویی های اردوگاه حالت مخزن داشت. هر وقت پر می شد با ماشین مخصوص تخلیه می کردند. اما این بار دیوارهای کنار دستشویی ریخته بود.

امکان تخلیه با ماشین نبود. برای مرمت دیوار باید چاه تخلیه می شد. از طرفی هیچ دستشویی دیگری برای استفاده بچه ها نبود.

هر کس چیزی می گفت. یکی می گفت: پیف پیف! چه کارهایی از ما می خوان.

دیگری می گفت: ما آمدیم بجنگیم ، نه اینکه ... خلاصه بساط شوخی و خنده بچه ها راه افتاده بود.

رفتیم برای ناهار. بعد هم مشغول استراحت شدیم. با خودم گفتم: کسی که برای این کار داوطلب بشه کار بزرگی کرده.

نفس خودش رو شکسته . چون خیلی ها حاضرند از جانشان بگذرند اما ....

گفتم: تا بچه ها مشغول استراحت هستند بروم سمت دستشویی ها ببینم چه خبره!

وقتی به آنجا رسیدم خیلی تعجب کردم. عده ای از بچه های گردان ما مشغول کار شده بودند.

از هیچ چیزی هم باکی نداشتند. نجاست بود و کثیفی. اما کار برای خدا این حرفها را ندارد.

با تعجب به آنها نگاه کردم. آنها ده نفر بودند. اول آنها محمد تورجی بود. بعد رحمان هاشمی و...

تا غروب مشغول کار بودند. بعد هم همگی به حمام رفتند. دستشویی های اردوگاه همان روز راه افتاد. بعضی از بجه ها وقتی این ده نفر را دیدند شوخی می کردند. سر به سرشان می گذاشتند . اما آنها ...

آنها به دنبال رضایت خدا بودند . آنچه برای آنها مهم بود انجام وظیفه بود.

نمی دانم چرا ولی من اسامی آنها را نوشتم و نگه داشتم.

سه ما بعد به آن اسامی نگاه کردم. درست بعد از عملیات کربلای ده.

نفر او شهید. نفر دوم شهید نفر سوم ... تا نفر آخر که محمد تورجی بود. به ترتیب یکی پس از دیگری!

گویی این کار آنها و این شکستن نفس مهر تاییدی بود برای شهادتشان.


اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
واحشرنا معهم واهلک اعدائهم اجمعین

49.gif49.gif49.gif

یاد عزیزان...


دل دوبــاره عشــــق قسمت کرده است

یــــاد کاوه، یــــــاد همّـــت کـرده است


یـــاد ســـــــرداران بی سر کرده است

یــــاد بـــــدر و یـــاد خیــبر کرده است


یــــــاد مجـــنون و شلـمــچه کرده است

یـــــــاد غــــوغای حـــلبــچه کرده است


یــــاد فـــکّــه، یــاد مــهران کرده است

یــــاد نجــــوا های چــمران کرده است


یـــاد سـربنــدهای یا زهـــرا (س) بخیر

یـــــاد آن دل های چون دریـــــا بــــــخیر


یــــــــاد آن نـــام آوران بـــی ریـــــــــا

یـــاد آن جان بر کـــفان جبـــهـــــــه ها


یـــــاد ســـنگـــــــرهـــای تــوأم با صفا

نیــمـــه شبـــهــا ذکـــر حـــقّ، یاد خـدا


یــــاد ســــــرباز شــــــهید بی پـــلاک

یــــــاد آن تــن های افتـــاده به خـــاک


                            

شادی روح شهدای عزیزمون صلوات

شهید تورجی زاده


کلام علامه جوادی آملی در خصوص شهید تورجی زاده:

تعریفش را از برادرم که همرزم او بود زیاد شنیده بودم، یک‌بار یکی از نوارهایش را گوش دادم؛ حالت عجیبی داشت. از آنچه فکر می‌کردم زیباتر بود؛ نوایی ملکوتی داشت؛ بعد از آن همیشه در حجره به همراه دیگر طلبه‌ها نوارهایش را گوش می‌کردیم.





بسیاری از دوستان مجذوب صدای او بودند، دعای کمیل و توسل او مسیر زندگی خیلی از افراد را عوض کرد.
شب بود که به همراه چند نفر از دوستان دور هم نشسته بودیم، دعای توسل شهید تورجی زاده در حال پخش بود، هر کس در حال خودش بود، صدای در آمد بلند شدم و در را باز کردم، در نهایت تعجب دیدم استاد گرامی ما حضرت آیت الله جوادی آملی...
پشت در است؛ با خوشحالی گفتم بفرمایید.
ایشان هم در نهایت ادب قبول کردند و وارد شدند، البته قبلاً هم به حجره‌ها و طلبه‌هایشان سر می‌زدند.
سریع ضبط را خاموش کردیم، استاد در گوشه‌ای از اتاق نشستند، بعد گفتند :
اگر مشکلی نیست ضبط را روشن کنید.
صدای سوزناک و نوای ملکوتی او در حال پخش بود.
استاد پرسیدند: اسم ایشان چیست؟
گفتم : محمد رضا تورجی زاده.
استاد پس از کمی مکث فرمودند :
ایشان (در عشق خدا) سوخته است.
گفتم : ایشان شهید شده. فرمانده گردان یا زهرا (سلام الله علیها) هم بوده.
استاد ادامه داد:
ایشان قبل از شهادت سوخته بوده.