عمار: سری به چادر علی بزن
مالک: می ترسم حرفی بزنم و او را مکدر کنم
عمار: مالک، علی بیش از همه ما تو را دوست دارد
مالک: ای کاش قادر بودم، علی را به روزگاری
ببرم که مردمش قدر همچون او را می دانستند
عمار: می رود مالک، می رود، تا دنیا دنیاست،
چشم بنی آدم دنبال علی می گردد.
خداااااااااااااااااااااااااااااااااا.....
گل نرگس
جمعه 31 مرداد 1393 ساعت 20:30