شهدعشق
شهدعشق

شهدعشق

هدیه پر برکت

در سال 1362 به حج مشرف شدم. شب جمعه‌ای در مسجدالنبی مشرف بودم ناخودآگاه به یاد یکی از شهدای محل به نام مهدی قلی فیروزی افتادم و گریه‌ام گرفت. بعد از چند لحظه با خودم گفتم گریه چه فایده‌ای برای شهید دارد. بهتر است برایش دو رکعت نماز بخوانم.
نمازی خواندم و ثوابش را به شهید فیروزی هدیه کردم. در آن لحظات اصلاً به فکر فرزند شهید خودم نبودم به ایران که برگشتم همان روز اول مادر شهید مهدی قلی فیروزی به دیدارم آمد و در حالی که می‌گریست پرسید راستش را بگو شما شب جمعه‌ای که گذشت برای پسرم چه کار خیری انجام دادی؟

پرسیدم چطور؟ گفت: شب جمعه هفته قبل فرزند شهیدم به خوابم آمد و گفت: هفته دیگر مادر شهید عبدالعظیم فیروزی از مکه بازمی‌گردد حتماً برای زیارت قبولی به منزلش برو و به هر طریقی می‌توانی به او خدمت کن. چون امشب برای من زحمت زیادی کشیده و هدیه پربرکتی برای من فرستاده

هدیه مولا امام حسین علیه السلام

حضرت آیت الله اراکی مرجع عالیقدر می فرمودند :
شبی خواب میرزا تقی خان امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت
پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت :
خیر!
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟
گفت :
نه!
با تعجب پرسیدم
پس راز این مقام چیست؟
جواب داد :
هدیه مولایم حسین است!
گفتم چطور؟
با اشک گفت :
آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه
کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند این
همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود!
از عطش حسین حیا کردم ، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد.
آن لحظه که صورتم را بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و فرمود:
به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی ، این هدیه ی ما در برزخ، باشد

تا در قیامت جبران کنیم .

emam hosein (14)


می دانستم عسل دوست دارید


نُعَیمان، یکی از یاران با وفای پیامبر بود . او مردی شوخ طبع و بسیار خنده رو بود . روزی نعیمان از بازار می گذشت که چشمش به بادیه نشینی افتاد که عسل می فروخت . نعیمان، آن مرد را با عسلش به خانه پیامبر برد و عسل را از آن مرد گرفت و به یکی از خادمان پیامبر داد تا آن را به پیامبر برسانند و به مرد نیز گفت که منتظر باشد تا پولش را بگیرد.

پیامبر(ص) چنان اندیشید که نعیمان، عسل را به عنوان هدیه آورده است. بعد از مدتی که گذشت، بادیه نشین، درِ خانة پیامبر را زد و گفت : « اگر پول آن را ندارید، عسل مرا بدهید ». همین که پیامبر، متوجّه شدند که ظرف عسل هدیه نبوده است، فوراً پول آن را به مرد دادند . بعد که نعیمان، خدمت پیامبر رسید، پیامبر به او فرمودند : « چه چیز باعث انجام دادن این کار شد؟».

نعیمان در جواب گفت : « می دانستم که عسل دوست دارید، به همین خاطر، آن مرد را با عسلش به خانه شما راهنمایی کردم». سپس حضرت به او خندیدند و چیزی به او نگفتند و بعدها گهگاه نُعَیمان را که می دیدند، به شوخی می گفتند : « آن بادیه نشینْ کجاست تا پول هدیه اش را از ما بگیرد ؟»، یا می فرمودند : « نعیمان ! کاش بادیه نشینی می آمد و ما را با سخنش شاد می کرد!»

هدیه برای پدرم


اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
واحشرنا معهم واهلک اعدائهم اجمعین

 هدیه به روح پاک همه پدران عزیز و پدر خودم روحشون شاد