شهدعشق
شهدعشق

شهدعشق

محرم نزدیک

مشکـی کـه تاابــد برای غریبـی عباس نالهـ می زنـد...

رودی کـه ازشنیــدن اسمــ خــود تاابــد خـجـالتـ زده استـــــ

زمیــنــی کـــه تـا ابــد ســرخ بـاقـی مـی مـانـد

آسمــانـی کـه از شنیـدن بـاران همیـشهــ خجـالتـ زده استـــــ

نخــل ها هم شــرمسار هستـند چـــون به تماشـا ایســتاده بودنـد وامـا ایــن خیمـه ها بودنــد کـه دوای دل بــی پناهانــ اهل حرمــ بودنـد کـه آن ها هــم شرمنده همیشــگی اهل حــرم شدند... و در یــکــ کلامـــ همه و همــه تاابـدشرمنـده اهل بیــت ♥حســـــین♥ شدند... و دیگـر هـیـچکس هم حتــی بـرای عذر خواهــی بر نگشت  و الان من میگویم به امام زمانــم: آقا جــان میترســم کـه بیایــی و من زیر خـربارهـا خاکـ باشمـــ ،اماآقــا جان مرابرای گناهــانم حــلال کــن... ♥یوســــف فاطمـــه

  ای کـاش تا ابـد گرفتـاروزنــدانـی عشقــت بودم امـایکــ لحظــهــ گرفتـار دنـیا واهلــش نمیــ شـدمــ مهـدیــ فاطـــمهـــ