وقتی بساط گریه مهیا نمی شود
وقتی که بغض بین گلو جا نمی شود
وقتی تمام شب به در خانه کریم
در می زند گدا و دری وا نمی شود
وقتی پس از معاینه ها گویدت طبیب
این قلب مرده است مداوا نمی شود
یک راه مانده بهر تو آن هم زیارت است
مشهد برو که کار تو اینجا نمی شود
********
از این همه انزوا مردد شده ام
دیوانه رنگ زرد گنبد شده ام
امروز دلم حال کبوتر دارد
انگار که بیقرار مشهد شده ام...
********
گریه بهانه ای است که عاشق ترم کنی
دل من گم شد؛ اگر پیدا شد
بسپارید امانات رضا(ع) !
واگر از تپش افتاد دلم،
ببریدش به ملاقات رضا(ع) !
از رضا(ع) خواسته ام تا شاید
بگذارد که غلامش بشوم،
همه گفتند محال است ولی....
دلخوشم من به محالات رضا(ع) !
خواندم وخیلی گریه کردم چرا که حال روز منو به تصویر کشیده بودی خدا خیرتون دهد