دیگر چه فرقی دارد
پشت در، درس بخوانی
شیطنت کنی
مودب بایستی یا...
خداکند ازچشم خدا نیفتیم آن وقت...
در بخشی از آیه 46 سوره توبه آمده است:
کَرِهَ اللّهُ انبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ
خدا کار آنهارا دوست نداردو ازآنها
درامور خیرسلب توفیق میکند

پسرم می پرسد : تو چرا می جنگی؟
من تفنگم در مشت
کوله بارم بر پشت
بند پوتینم را میبندم
مادرم آب و آیینه و قران در دست
روشنی در دل من میبارد
بار دیگر پسرم می پرسد: تو چرا میجنگی
با تمام دل خود میگویم
تا چراغ از تو نگیرد دشمن .
فلسفه حرف می آورد و عرفان سکوت.
آن عقل را بال و پر می دهد و این عقل را بال و پر می کند.
آن نور است و این نار.
آن درسی بود و این در سینه.
از آن دلشاد شوی و از این دلدار.
از آن خداجو شوی و از این خداخو.
آن به خدا کشاند و این به خدا رساند.
آن راه است و این مقصد.
آن شجر است و این ثمر .
آن فخر است و این فقر .…
آن کجا و این کجا.
هزار و یک نکته، علامه حسن زاده آملی
امام علیّ علیه السلام:
نماز را در وقت مقرّرش بخوان و به دلیل بیکار بودن، آن را جلو نینداز، و به دلیل اشتغال به کارى، آن را به تأخیر نیفکن و بدان که همه کارهایت تابع نماز توست.
الهـی العـفو!
گفته بودی الجَبّـار
گفته بودی اَلمُصَـوِّر
گفته بودی الشّافـی
یعنی کسی که شفا می دهد
تمـام ِ
زخم هایِ عمیق و نا
علاج را
هوای ِ دلـم سبک می شود
با زمزمـۀ نام هایِ زیبایت
نَفـَس میـکِشَم در
هوایِ مهـربانی هـایِ نابت ...
شخصی از آیت الله بهجت ره پرسید: چرا ما گناه می کنیم؟ می خواهم بدانم با اینکه ما مسلمان هستیم علت ارتکاب ما به گناهان چیست؟
ایشان در جواب فرمودند:« کسی که بداند در مرأی[= معرض دید] و مسمع[= معرض شنیدن] خدا است، نمی تواند گناه کند. تمام انحرافات ما از این است که خدا را ناظر و شاهد نمی بینیم.
دلم برای جمکرانش تنگ شده است...
انجا
که وقتی نفس میکشی وجود امامت را حس میکنی
انجا
که وقتی باران میبارد یاد اشک های اومیفتی
انجا
که غروب جمعه هایش یادت می اندازت غربت او را
خلاصه
دلم برای جمکران که اری اما...
بیشتر
برای او تنگ شده است...
برای
او که درمیان گناهانمان گم شده است
جــآی خالیَتان آنقــــَدر بُــــزُرگ شُـــده
که حَـتـی مــــی شَــــــوَد دَر آن
زِندِگـــی کرد
ز ن د گ ی !!!؟....
منبع : خانواده شهید
از همه زودتر می یومد جلسه
تا بقیه برسند دو رکعت نماز می خوند
یکبار بعد از جلسه کشیدمش کنار و پرسیدم :
نماز قضا می خونی؟
گفت: نه!نماز می خونم که جلسه به یه جایی برسه
همینطور حرف روی حرف تلنبار نشه
خاطره ای از زندگی سردار شهید مهدی زین الدین
اللّهم عجّل لولـ♥ـیّـڪ الـفــــرج
داشتـــــــم تــــــــو جـــبهه مصـاحبه می گرفتم
کنارم وایستاده بود که یهوُ خــُمپاره اومد ُ " بــــومـــــممممب " . . .
نگاه کردم دیدم ترکش بهش خورده ُ افتاده زمین .
دوربین ُ برداشتم رفتم سراغش .
بهش گفتم : تو این لحظات آخر زندگی اگه حرفی صحبتی داری بگو ...
وقــتی داشت اشهد ُ شهادتین ُ زیر لبش زمزمه می کرد
گفت :
من از امت شهید پرور ایران یه خواهش دارم.
اونم اینه که وقتی کمپوت می فرستید جبهه خواهشا پوستش ُ نکنید!
بهــش گفتم :بابا این چه جمله ایه !؟
قراره از تلویزیون پخش بشه ها... یه جمله بهتر بگو برادر ...
با همون لهجه ِ ی ِ اصفهانیش گفت :
اخوی آخه نمی دونی تا حالا سه دفعه به من " رب ِ گوجه " افتاده !!!
الهی نیامده ام برای گرفتن چیزی ، خودت را
میخواهم که تو عزیزی .
الهی سجاده ام فقط برای تو پهن است و قامتم
تنها برای تو بلند .
در سجده ام تو هستی.و در دستان قنوتم تو
نشستی
و آنگاه که
سلام گفتم ، دیدم که در ِ عذاب را توبستی .
الهی غمم را برایت شمردم ، شادی
اجابت کردی
دعایم را به غنیمت بردم و
دوستانم را هم
به تو سپردم .حافظشان باش
خدایا روز یکشنبه خوبی برایم
بساز ..
پر از سلام وبرکت و روزی
خوش.... شاد .موفق وسلامت
امین ای برارنده ارزوها وحاجت
ها
خداوندا درون سینه
قلبی شکسته از غم زمانه دارم ،
اما بی کینه ... و سرشار از
عشق و محبت تو ،
قلبم را متبرک گردان تا برای تو و
خلقِ تو بتپد ،
قلبی که از شادی دیگران ، شاد شود ،
و رنج دیگران را رنج خود بداند ،
چشمهایم ... از
روزی که چشم گشودم به هرکجا که مینگرم ،
نشانی از عظمت و بزرگی تو معبود یگانه
ام میبینم ،
مرا چشمانی عطا کن تا با اشک دیگران
اشک بریزد و با لبخند دیگران بخندد ،
خدایم ... دستان خالیم
به سوی تو معبود مهربانم و در پیشگاه توست
مرا لیاقتی عطا کن ، تا دستانم ، دستی باشد
از جانب تو ،
در خدمت خلق تو و پایم در راه تو و در
جهت خشنودی تو و شادی خلق تو گام بردارد ، مرا
آنگونه شکل بده و بساز که نماینده تو و خوبیهای تو بر روی زمینت باشم ...
حضرت علی (علیه السّلام) فرموده اند : حجت خداوند در میان مردم حضور دارد ، از معابر و خیابان ها عبور می کند ... به نقاط مختلف جهان می رود ، سخن مردم را می شنود و برجماعت مردم سلام می کند. می بیند و دیده نمی شود؛ تا این که زمان ظهور و وعده ی الهی و ندای آسمانی فرا می رسد. هان! آن روز، روز شادی فرزندان علی (علیه السّلام) و پیروان اوست.
شخصی آمد به نزد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)
شکایت از فقر و نداری کرد حضرت فرمود:
مگر نماز نمیخوانی عرض کرد من پنج وقت نماز
را به شما اقتدا میکنم، حضرت فرمود:
مگر روزه نمیگیری عرض کرد سه ماه روزه میگیرم.
آن حضرت فرمود امر خدا را نهی و نهی خدا را
امر میکنی یا به کدام معصیت گرفتاری عرض کرد
یا رسول الله حاشا و کلّا که من خلاف فرمودهی خدا را
بکنم حضرت متفکرانه سر به جیب حیرت فرو برد
ناگاه جبرئیل نازل شد عرض کرد یا رسول الله
حق تعالی ترا سلام میرساند و میفرماید در
همسایگی این شخص باغیست و در آن باغ گنجشکی
آشیانه دارد و در آشیانه او استخوان بینمازی میباشد
به شومی آن استخوان از خانهی این شخص برکت برداشته
شده است و او را فقر گرفته است. حضرت به او
فرمود برو آن استخوان را از آنجا بردار،
بینداز دور. به فرمودهی آن حضرت عمل کرد
بعد از آن توانگر شد.[1]
[1] . انوار المجالس.