روز عروسی یه دختر خیلی روز مهمیه براش...سالها انتظار شو میکشه....
تو اون روز همه سعیشو میکنه تا ستاره بشه و تو چشم مرد زندگیش بدرخشه....
اون روز همسرشهید نعمت الله شیرزادی هم داشت آماده میشد تا بهترین باشه برای همسرش...
نعمت الله هم رفته بود تا از فرمانده گردان برای یک روز مرخصی بگیره تا کنار همسرش پیوندشونو جشن بگیرند....
توراه بازگشت یکی از رزمنده ها می بینتش....
بهش میگه: حاجی...بیا ببین تو اون شیار چه خبره؟؟؟؟
نخواست دلشو بشکونه....
رفت که ببینه چه خبره...
قلبش رفت روی مین....
سرش از تنش جداشد....
برای عروس خانه نعمت الله به جای شاهزاده رویاهایش پیکری فرستادند که سرش جدا شده بود....
سخت است اول زندگی مردت را...
عشقت را....
زندگی ات را....
اینگونه ببینی....
مهربانان در قبال شهدا وخانواده شهدا ....
پیام شهید:
آخرین حرف همین است
زمینی نشوید!
***********
انها گفتند زمینی نشوید ولی من بدتر از زمینی
شدن را سراغ دارم که همه به ان مبتلا شدیم
دلبسته شدیم گناهانمان ما را دل بسته کرده
فراموش کردیم که اینجاآسمان نیست
فراموش کردیم که سرمان را بالا بگیریم
چشممان به خاک بود ودلمان بسته آن
وحال مانده ام تنهای تنها با هزاران
ارزو ویادم رفت شهدا چه میخواستند ازمن
ویادم رفت ارزویم چه بود
آرزوی و دعای همه ی ما:
اللهم ارزقنا شهادت فی سبیلک