وقتی به آن مرد میمون پرست فکر می کنم،از بندگی خود شرمسار می شوم. عده ای از مسلمانان به مردی میمون پرست برخوردند و او را شماطت کردند که چرا
میمون را می پرستی؛بیا و خدای یکتای بی همتا را بپرست.
و از صفات پروردگار برایش گفتند.
او هم ایمان آورد و همراه مسلمانان شد.
شب فرا رسید.
مرد میمون پرست که حالا دیگر مسلمان شده بود،دید که مسلمانان می روند که بخوابند.
پرسید:آیا خدا می خوابد؟ گفتند:نه خدا هرگز نمی خوابد.
گفت:بد بندگانی هستید که خدای شما بیدار و شما در خوابید.
و آن شب آنقدر با خدای خود مناجات کرد که به صبح نرسید و جان به جان آفرین
تسلیم کرد.
و اصل مطلب درد بندگی است
که ما را نبود و ...............الهی باشد.