همســــر شهید باعبـــانی (مستندساز شهید در سوریه) میگویــد :
چند روز پیش دختــــرم سؤال کــــرد :
بابا کجــــاست؟ گفتم رفته سرکار؛گفت: چرا زنگ نمیزنه دلم برایش تنگ شده است
او به من میگـــوید :
بابا قهرمـــان شده عکسش را همه جــــا زدهاند
بهش زنگ بــــزن بگو بیاد عکس هاشــــو ببینــــه ...
سلام
دید در معرض تهدید دل و دینش را*
رفت با مرگ خود احیا کند آیینش را*
رفت و حتی کسی از جبهه نیاورد به شهر*
چفیه و قمقمه اش کوله و پوتینش را*
خوشا آنان که جانان می شناسند*
طریق عشق و ایمان می شناسند*
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان*
شهیدان را شهیدان می شناسند
خدایا به جهنمت نیازی نیست اینجا ادمها همدیگررابهترمیسوزاننددلتنگمممممممممممممممم
همســــر شهید باعبـــانی (مستندساز شهید در سوریه) میگویــد :
چند روز پیش دختــــرم سؤال کــــرد :
بابا کجــــاست؟ گفتم رفته سرکار؛گفت: چرا زنگ نمیزنه دلم برایش تنگ شده است
او به من میگـــوید :
بابا قهرمـــان شده عکسش را همه جــــا زدهاند
بهش زنگ بــــزن بگو بیاد عکس هاشــــو ببینــــه ...
سلام
دید در معرض تهدید دل و دینش را*
رفت با مرگ خود احیا کند آیینش را*
رفت و حتی کسی از جبهه نیاورد به شهر*
چفیه و قمقمه اش کوله و پوتینش را*
خوشا آنان که جانان می شناسند*
طریق عشق و ایمان می شناسند*
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان*
شهیدان را شهیدان می شناسند