من وخدا سوار دوچرخه شدیم
اشتباه کردم جلو نشستم وخدا عقب
فرمان دست من بود وسر دوراهی ها
دلهره مرا می گرفت
تا اینکه جایمان را عوض کردیم و ارام شدم
هر وقت از او میپرسم که کجا میرویم؟
با لبخند میگوید:تو فقط رکاب بزن...