
دوباره دیدمـش !
دلم کـمی برایـش سوخت !
انگار دلش را کسی شکسته بود..
خیلی تنها شده بود ..
نه …
تنها نبود ..
او خدایی داشت…
خط های روی صورتش گذر عمر را نشان می داد ..
این همون آدمی نبود که می شناختم .
از فراق یارش درد می کشید ….
گمانم معشوقش گرفتار چشمان دیگری شده بود …
اما کسی جز من ، سواد خواندن نگاهش را نداشت ..
کاش می توانستم کمکش کنم …
ولی باید او را تنها می گذاشتم تا با درد های خود آرام بگیرد ….
نه….
تنها نبود…
او خدا را داشت…
برای همین ،
بی گـمان آیـنـه را شکستم
