ارث مادرم حضرت زهرا سلام الله علیها...

شهید سید مجتبی علمدار

هر وقت از سر کار میومد ، یه راست میرفت توی اتاقش دراز میکشید 

روی پتو . از این پهلو به اون پهلو هر کار میکرد آروم نمیشد.

گریه میکرد از بس درد داشت .

میرفتم کنارش ، میگفتم : "مادر ، بذار تا پهلوت رو بمالم ،

شاید دردش آروم بگیره "میگفت : " نه مادر جان

این درد ارث مادرم حضرت زهراست ، بذار با همین درد به آرامش برسم ."

 شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات...
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم واهلک اعدائهم اجمعین
اللهم ارزقنا توفیق شهادة فی سبیلک
خدایا ما را قدر دان خون شهدا و ادامه دهنده راه امام و شهدا قرار بده

حجاب حضرت زهرا (س)!

دخترک رو به من کرد و گفت:واقعا آقا؟!

گفتم:ببخشید چی واقعا؟!

گفت:واقعا شما بچه بسیجی ها از دخترای چادر به سر بیشتر از ما خوشتون میاد!

گفتم:بله

گفت:اگه آره، پس چرا پسرایی که از ما ها خوششون میاد از کنار ما که میگذرند محو ما میشن،

ولی همین خود تو و امثال تو از چند متری یه دختر چادری که رد میشیدفقط سر پایین میندازید و رد میشید!

گفتم: آره راست میگی، سر پایین انداختن کمه!

گفت:کمه؟ببخشید متوجه نمیشم؟

گفتم: برای تعظیم مقابل حجاب حضرت زهرا(س) باید زانو زد حقاکه سرپایین انداختن کمه آره تو راست میگی ...

بر گرفته از وبلاگ فراق مولا


آسیابت یک طرف افتاده بستر یک طرف


آسیابت یک طرف افتاده بستر یک طرف

 چادر تو یک طرف افتاده معجر یک طرف

هر چه اینجا هست چشمان مرا خون کرده است

 رنگ این دیوار خانه یک طرف، در یک طرف

گاه دلخون توئیم و گاه دلخون پدر

 وای بابا یک طرف ای وای مادر یک طرف

از کنار تو که می آید به خانه ناگهان

بر سر زانو می افتد مرد خیبر یک طرف

من چگونه پیرهن کهنه تن یارم کنم

 غصه تو یک طرف داغ برادر یک طرف

مثل آنروزی که افتادی می افتد بر زمین

 پیکر من یک طرف او یک طرف سر یک طرف

من دو بوسه می زنم جای تو و جای خودم

 زیر گردن یک طرف رگهای حنجر یک طرف

وای از آن لحظه که باید بنگرم

 سر ز روی نیزه افتاده، پیکر یک طرف

وای از آن لحظه که می ریزند بین خیمه ها

 گوشواره یک طرف خلخال و معجر یک طرف