فرار از گناه



http://www.khavaranshop.com/http://www.khavaranshop.com/http://www.khavaranshop.com/

یکی از هم دوره ای های شهید بابایی در آمریکا می گفت : توی آمریکا دوره ی خلبانی می دیدیم . یک روز روی بولتن خبری پایگاه ( ریس ) مطلبی نوشته بود که نظر همه را جلب کرده بود . مطلب این بود : « دانشجو بابایی ساعت 2 بعد از نیمه شب می دَوَد تا شیطان را زا خود دور کند ! » تا این مطلب را خواندم ، رفتم سراغ عباس و گفتم : « عباس قضیه چیه ؟! » اولش نمی خواست حرفی بزند ؛ بعد از چند لحظه ، آرام سرش را بالا آورد و گفت : « چند شب پیش بدخواب شده بودم ، رفتم میدون چمن تا کمی بدوم. کُلُنِل باکستر و زنش منو دیدند. از شب نشینی می آمدند . کلنل به من گفت : این وقت شب برا چی می دوی ؟ بهش گفتم : دارم ورزش می کنم. گفت : راستشو بگو . گفتم : راستش محیط خوابگاه خیلی آلوده هست ، شیطون آدمو بدجوری اذیت می کنه ، اگه آدم حواسشو جمع نکنه به کناه می افته . بعدشم بهش گفتم : می دونی ! دین ما برای این طور وقتا - که گناه آدم را وسوسه می کنه – توصیه کرده که عمل سخت انجام بدید. » 

اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم

شهید عباس بابایی


دوری از گناه :

شوهر خواهر شهید بابایی می گفت : تازه وارد دانشکده ی نیروی هوایی شده بود که یک روز با من تماس گرفت،و گفت:«فلانی لطفا بیا تهران،کار واجبی دارم» نگران شدم،مرخصی گرفتم و رفتم تهران.

به دانشکده که رسیدم رفتم آسایگاه پیش عباس،بعد از احوال پرسی گفت :«شما مسئول آسایشگاه مارو میشناسی ؟ بی زحمت بورو راضیش کن تا منو از طبقه دوم بیاره طبقه اول.گفتم:قضیه چیه عباس ؟ تو که یک سال بیشتر اینجا نیستی! گفت:«می دونی چیه؟ راستش آسایشگاهمون به آسایشگاه خانوما دید داره! نمیخوام به گناه بی افتم »

وقتی قضیه رو به مسئول آسایشگاه گفتم،خندش گرفت و گفت:طبقه دوم کلّی طرفدار داره! باشه به خاطر شما میارمش پایین.