شهدا


راه مدرسه اش دور بود. همکلاسی هایش با ماشین می رفتند.

آن موقع روزی دوازده ریال پول تو جیبی به او می دادیم تا

بتواند هم خودش را ادره کند و هم به مدرسه برود .

با اینکه پول کمی بود اما این بچه هیچ وقت

شکایتی نداشت. مدتی که گذشت ، متوجه شدیم که

اسد الله زودتر از ساعت همیشگی از خانه بیرون

می رود و تا مدرسه پیاده روی می کند.

علت کارش را متوجه نشدیم تا اینکه یک روز خواهر کوچکش

مریض شد. پول کافی برای دوا و رمانش در خانه نبود.

وقتی اسد الله متوجه موضوع شد ، رفت و مقداری پول

آورد و گفت : این ها را برای روزی مثل امروز

پس انداز کرده بودم . طفلکی پیاده مدرسه می رفت

تا همان دوازده ریال را هم پس انداز کند!

  شهید اسدالله کشمیری

منبع : شهیدان اینگونه بودند ، ج1 ، ص38