نسیـــم ، دانــه از دوش مـورچــه انداخت ...
مورچـه دانـه را دوبـاره بر دوشـش گرفــت و رو بــه خــدا گفــت:
…… گــاهــی یــادم مـــی رود کــه ، هســتی. . . !
کـاش بیـشتـــر نسیــم بــوزد . . . . .
سلام، دلنشین بود،سری بزنید، نظر بدید، وبلاگم نوپاست،ممنون
سلام، دلنشین بود،سری بزنید، نظر بدید، وبلاگم نوپاست،ممنون