ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
گفتم از زشتی گفتارِ
بدم ، گفت : بیا
از سیه کاری رفتار بدم
، گفت : بیا
گفتم از غفلت دل ، از
هوسم ، از نفسم
صاحب آن
همه کردارِ بدم ، گفت : بیا
گفتم از سرکشیم ، سینه
سپر ، داد زدم
نیستم خسته دل از کار
بدم ، گفت :
بیا
گفتم از
دوست گریزانم و در خود غرقم
دائما در پی پندار بدم
، گفت : بیا
گفتم از
گوهر ذکر تو ندارم بهره
غوطه ور مانده در افکار
بدم ، گفت : بیا
گفتم ای چشمه ی خوبی ،
سحری چشم گشا
نگر اعمال شرر بار بدم
، گفت : بیا
گفتم ای صاحب این سفره
که خوبان جمعند
گفته بودی که خریدار
بِدم ، گفت : بیا
گفتم آینه شیطان شده
بودم عمری
خسته از دست همین یار
بدم ، گفت : بیا
گفتم خدا ز دست دل من
رنجیده
من همان عبد گنهکار بدم
، گفت :
بیا