آقا اجازه! این دو سه خط را خودت بخوان!
قبل از هجوم سرزنش و حرف دیگران
آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان
دیگر نمی دهد به دلم روی خوش نشان!
قصدم گلایه نیست، اجازه! نه به خدا!
اصلا به این نوشته بگویید «داستان»
من خسته ام از آتش و از خاک، از زمین
از احتمال فاجعه، از آخرالزمان!
آقا جان!
هر بار که نفس بالا می آید، بویی از حضورت را می گیرد
و وقتی بر می گردد، جانم را معطر می کند
تا هنوز دلیلی برای زنده ماندن داشته باشم
و شوقی برای تداوم حیات
آقا جان!
من تو را نمی خواهم که بیایی و دنیایم را آباد کنی... گرچه این از شئون شماست
من می خواهم تو باشی تا بهانه ای برای بودنم داشته باشم،
آبادی دنیای من، نه تنها به ظهورت، بلکه به حضور تو در این عالم است.
افسوس معلم ریاضی هیچگاه حساب روزهای نبودن و بی کسی تورا نگفت
معلم انشا هیچوقت نگفت که از محبت به تو انشا بنویسیم
گله داریم که هیچ کس هیچوقت جغرافیای ظهورت رابرایمان ترسیم نکرد
تاریخ غیبتت را برایمان شرح ندادند و نگفتن که چه کرده ایم که اینگونه به تاریخ نبودنت عادت کرده ایم ...
معلم اجتماعی به ما نگفت که در اجتماع ما کسی هست که نظاره گر ماست !!!
به جان خودمان آقا ! نگفتن ...
وگرنه پیش رویت این همه گناه نمیکردیم ...
اشکها و خوشحالی های پدر و مادرمان ار کارنامه ی ثلث آخرمان هنوز یادمان نرفته
ای کاش یادمان میدادند که کسی هم هست که هرروز کارنامه اعمالتان را میبیند و از اعمال ما شیعیان شاد و از گناهان ما گریان میشود ...
و حالا همچون روزهایی که از نیامدن معلم سرکلاس خوشحال میشدیم
و مهم نبود که چرا نیامده ... و بهتر که امروز نیامده . . . !!!
در غیبتت " غـــــم هــــایتـــــــ را . . . غصــــــه هـــایتــــــ را " فراموش کرده ایم . .
و سرگرم بازی های دنیا شده ایم .
در حرم امام رضا مشغول زیارت بودم ، یکی از بزرگان دست بر شانه ام زد و گفت :
پیامبر اکرم (ص) هرگاه سلمان را می دیدند ، لذت می بردند.
امیرالمومنین نیز مالک را که می دیدند ، لبخند بر لبانشان نقش می بست.
آیا شما هم به گونه ای شده اید که امام زمان (ع)
شما را که می بینند
لبخند بزنند و راضی باشند ؟؟؟
آقا جون شرمنده ایم ...
خدایا
آنچنان زمین گیرم نکن
که هنگام ظهور مولا، توان برخاستن نداشته باشم
و چقدر سخت است که این عزیزترین عید را بدون آن عزیزترین غایب از نظر بگذرانیم
اللهم عجل لولیک الفرج
یا صاحب الزمان
بی تو دلم می گیره وقتی تنها می شوم.
وقتی نگاهم می کنی دلم خیلی می گیره.
دلم خیلی تنگه برات.
غم بزرگ قلبم دوری از نگاهته.
خیلی دلتنگتم
اسیر این دنیاشده ام.
فراموشت کردم.
می دانم که بی وفایم
می دانم.
اما تو مهربونتر از آنی که فراموشم کنی
شنیده ام که به اسم کوچک همه را می شناسی
میشه به اسم کوچک یه شب در سحر منو دعا کنی
آقا جان خیلی دلم برات تنگ شده
یا مهدی (عج)
ما را به یک کلاف نخ آقا قبول کن
یـا ایّهـا العــزیز! أبانـا! قــبول کن
آهی در این بساط به غیر از امید نیست
یـا نـاامیدمــان ننـمـا یـا، قـبـول کن
فردا جمعه است وامشب شب برآورده شدن آرزوها
خدا توبه می خرد و آرزو برآورده میکند ...
شب امید و دعا و گریه و حال نذار
یک خرمن اشک حزن و یک ناله زار
یک چشم برای دوری کرب و بلا گریه کند
یک چشم برای انتظار و انتظار . . .
تو را از جان و دل باشم خریدار
بیا ای یوسف زهرا به بازار
بیا و انتقام مادر خویش
بگیر از دشمن بد اختر خویش
از آنهایی که حقش غصب کردند
عدو را جای حیدر نصب کردند
ندیدم شهی در دل آرایی تو
به قربان اخلاق مولایی تو
تو خورشیدی و ذره پرور ترینی
فدای سجایای زهرایی تو
نداری به کویت ز من بی نواتر
ندیدم کریمی به طاهایی تو
نداری گدایی به رسوایی من
ندیدم نگاری به زیبایی تو
نداری مریضی به بد حالی من
ندیدم دمی چون مسیحایی تو
نداری غلامی به تنهایی من
ندیدم غریبی به تنهایی تو
نداری اسیری به شیدایی من
ندیدم کسی را به آقایی تو
امید غریبان تنها کجایی؟
چراغ سر قبر زهرا کجایی؟
تجلی طه ، گل اشک مولا ، دل آشفته ی داغ آن کوچه ی غم
گرفتار گودال خونین ، دل افگار غم های زینب ، سیه پوش قاسم
عزادار اکبر گل باغ لیلا ، پریشان دست علم گیر سقا
نفس های سجاد ، نواهای باقر ، دعاهای صادق
کس بی کسی های شب های کاظم
حبیب رضا و انیس غریب جواد الائمه
تمنای هادی ، عزیز دل عسکری ، پس نگارا بفرما کجایی.. کجایی.. کجایی..
دلم جز هوایت هوایی ندارد
لبم غیر نامت نوایی ندارد
وضو و اذان و نماز و قنوتم
بدون ولایت بهایی ندارد
دلی که نشد خانه ی یاس نرگس
خراب است و ویران صفایی ندارد
بیا تا جوانم بده رخ نشانم
که این زندگانی وفایی ندارد..
دلـم ز هـجر تو در اضطراب مـی افتـد...... به سان زلف تـو در پیچ و تاب می افتد
شـبی کـه بی تو اَم ای ماه محفل اَفروزم ..... دلـم زهجر تـو از رنگ و آب می افتد
تـو آن مـهی که اگـر مهر رخ بَر اَفروزی ......... زچشـم اهل نظـر آفتاب مـی افتـد
تـو آن گـلی که ز پاکـی طراوتی داری .....که گل به پیش تو از رنگ و آب می افتد
بـه یاد روی تـو اِی گُل، عبور خاطر مـن ..... به باغ صبر غـزل های نـاب می افتـد