الهی و ربی من لی غیرک

فقط یک سحر دیگر باقیست........ 
و..... دوباره آغاز میشود هیاهوی دنیای بی رمضان...... 
من می ترسم خدااااا؛ 
از شیطانی که در بندش کرده ای،،،، 
از نَفْسی که سرکشی خواهد کرد،،،، 
و از تمام آنچه که مرا از آغوش تو خواهد گرفت......
 خدا فقط یک سحر مانده..... 
و احیاهای مضطرانه ما نیز قلب بیمارمان را شفا نداده است..... 
چه کنم با درد بی پایان دلم...... 
چه کنم با ناله های بی سرانجام قلبم..... 
چه کنم با این همه سیاهی ؛ خدا ....

التماس دعا




کوله بارت را ببند

شاید این چند سفر فرصت اخر باشد
که ب مقصد برسیم
بشناسیم خدارا
و بفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم
میشود اسان رفت
میشود کاری کرد که رضا باشد او
ای سبکبال
در این راه شگرف
در دعای سحرت
در مناجات خدایی شدنت
هرگز از یاد نبر
من جامانده بسی محتاجم…