دخـتــَــر کـه بــاشی
میـدونـی اَوّلــــیـن عِشــق زنـدگیـتــ پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مُحکــَم تــَریـن پَنــآهگــاه دنیــآ
آغــوش گــَرم پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مــَردانــه تـَریـن دستــی
کـه مـیتونی تو دستـِـت بگیـــری و
دیگـه اَز هـــیچی نَتــَرسی
دســــتای گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِدرتـه
هَر کـجای دنیـا هم بـــاشی
چه بـاشه چـه نبــاشه
قَویتــریـن فِرشتــه ی نِگهبـــان پـــِدرته
شادی روح همه پدرهای دنیا
دخـتــَــر کـه بــاشی
میـدونـی اَوّلــــیـن عِشــق زنـدگیـتــ پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مُحکــَم تــَریـن پَنــآهگــاه دنیــآ
آغــوش گــَرم پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مــَردانــه تـَریـن دستــی
کـه مـیتونی تو دستـِـت بگیـــری و
دیگـه اَز هـــیچی نَتــَرسی
دســــتای گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِدرتـه
هَر کـجای دنیـا هم بـــاشی
چه بـاشه چـه نبــاشه
قَویتــریـن فِرشتــه ی نِگهبـــان پـــِدرته
دخترک رو به مادرش کرد و گفت: مامان چرا خانم مربیمون چادر میپوشه ولی شما نمی پوشی؟
مامانش جواب داد: آخه دخترم وقتی چادر میپوشم گرمم میشه. تازه چادر دست و پا گیر هم هستش.
دخترک
با خودش گفت: چرا مامانم چادر نمی پوشه و میگه گرمم میشه و فردا صبح وقتی
که رفت مهد کودک، همین سوال رو پرسید، چادر دست و پا گیره ولی شما چادر می
پوشی؟ گرمتون نمیشه؟ دست و پاتون رو نمیگیره؟
خانم مربی یه لبخند زد و گفت: عزیزم فردا که اومدی مهد کودک جوابت رو میدم.
دخترک بعد از کلی اسرار و خواهش قبول کرد که فردا جوابش رو بگیره.
فردا صبح وقتی که دخترک منتظر جوابش بود، رفت پیش خانم مربی و گفت: خانم خب الان جوابم رو بده؟
خانم مربی هم گفت باشه عزیزم؛ بعد دستش رو کرد توی کیفش و یه چادر سفید کوچولو و خنک در آورد و گفت :
بفرما عزیزم اینو سرت کن ببینم چه شکلی میشی؟
بعد دخترک که داشت از خوشحالی بال در می آورد گفت: این مال منه؟ خوشگل شدم؟
خانم
مربی هم جواب داده: آره که مال خودته خیلی هم خوشگلت کرده. حالا برو پیش
دوستات و نشون شون بده؛ ولی نگی من بهت دادم ها وگرنه همه از من چادر
میخوان!!
دخترک غافل از اینکه جواب سوالش رو نگرفته بود رفت پیش دوستاش و شروع کرد به پز دادن با چادر قشنگش.
عصر که دخترک میخواست آماده بشه و بره خون،خانم مربیش بهش گفت: دختر خوبم، تو چادر گرمت شد؟
دخترک گفت: نه!!!
خانم مربی دوباره پرسید: دست و پات رو چی؟ دست و پات رو گرفت؟
دخترک گفت: نه!!! خیییلی هم عالی بود. دستتون درد نکنه .
فردا
صبح وقتی که مامان دخترک با چادر اومد درب مهد کودک تا دخترک رو مهد
بزاره؛ یکی از پسر های مهد رفت پیش خانم مربی و گفت: خانم، نمیشه ما هم
چادر بپوشیم مثل شما؟ چرا آقایون چادر نمی پوشن؟!
سهام به پرتاب سنگ به سوی نیروهای عراقی پرداخت و با صدای بلند به سربازان دشمن میگفت: مرگ بر صدام، بروید گم شوید و در این حین سهام با تیر مستقیم دشمن به شهادت میرسد، تیر مستقیم به پیشانی سهام میخورد و از بینی تا کاسه سر او را متلاشی میکند.
قابل توجه بعضی ها که فراموش کردند یه روزی باید بمیرند..!!
.
.
بعضـــــی از دختـــــرکان...!!
هر چقدر میتوانند بــــــــد حجابی بکنند.!!
لباس تنــــگ و بـــــد نما بپوشــــند و بقول خودشان..
اگـــه تیــپ نزنیم اْفـــته کــــــلاس داره برامـــــون..!!
.
.
اون آقا پســــر هایی که میــــــگن..!!
یه جـــــون باید در دانشـــــگاه دوست د خ ت ر !! داشته باشه..!!
و بقـــول خودشان ما جـــــوانایم فعلا بی خیال محــــرم و نامحــرم..!!
.
.
اون عـــروس خانومی که کــــــراهت دارد یک تکــــه پارچه روی صورتش بندازه
که نکنه آرایـــــش یک میـــــلیون تومنیش خـــراب بشه..!!
و اینچــــنین خودش رو به همه نـــــشون میده..!!
.
.
اون خانوم هایی که به بــــــهانه تفـــــریح بی خیال محرم و نامحرم میشوند..!!
و اینگونه تــــــفریح میــــــکنند..!!
.
.
اون خانــــــوم هایی که با آرایــــش و لبـــــاس تنگ عکس هایشان را..
در شبکه های اجتماعی به نمایــــــش میگذارند..!!
و میگویند بــــذار خوش باشیم که دنــــیا دو روزه..!!
.
.
هـــــــمه اینـــــها بداننــــد کــــه..!!
این خوشــــی ها یک روزی تـــــــموم میشن..!!
ایــــــنها باید بدانـــــــــند که..!!
یک روزی اینجوری روی سنگ غسالخانه آنها را غــــسل میــــت میدهند..!
.
پـــــس از یاد نبــــــریم که یک روزی ما را در قـــــبر خواهند گذاشت و دیـــــگر..
هیچ راه بازگـــشتی برای تـــــــــوبه وجــــــود ندارد..!؟
2 کـــــــلام حـــــــــــــرف حســــــاب..!!
ایــــن ها از مـــــــــن و شمـــــــــــا پْــــــــر میشونـــــد...؟!
.
یـــــــــــــــادت نـــــــــــــره...
اگه یـــــــادت رفت بدان همیشه یکی خیلی بــــــــیادتــــــه خیلی..!!جـــــنــــــــاب{عــــــزرائــــــیل}را میگـــــــوئیم...
غافل از اینکه آدمهای شهر قلب ندارند .