دروغها ساختم ... خدایا مرا ببخش
چشم بر بیگانه دوختم ... خدایا مرا ببخش
خدایا گر غافل مانده ام ، مرا ببخش
بنده ام ، گر هوس راندم ، مرا ببخش
گر پر شده ام از تظاهر ، مرا ببخش
دل شکستم ، دل شکسته ام ، خدایا مرا ببخش
من صغیرم ، خوارم ، ذلیلم ، علیلم ... مرا ببخش
سادگیم را ببخش
بیهودگی خیالم را ببخش
تقلای تقلید و قصور تقدیسم را ببخش
خدایا ادعای پوچ تنهاییم را ببخش
چه کنم ؟
این انحطاط اندیشه و پرخاش روان ناپاکم را ببخش
خدایا
بد کرده ام
مرا ببخش .....
گفتم : خدای من ، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه دیروز بود و هراس فردا بر شانه های صبورت بگذارم ، آرام برایت بگویم و بگریم ، در آن لحظات شانه های تو کجا بود ؟
گفت: عزیز تر از هر چه هست ، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات بودنت بر من تکیه کرده بودی ، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی . من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد ، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم
گفتم : پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی ، اینگونه زار بگریم ؟
گفت : عزیزتر از هر چه هست ، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند ، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان ، چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود .گفتم : آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی ؟
گفت : بارها صدایت کردم ، آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی ، تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیز از هر چه هست از این راه نرو که به ناکجا آباد هم نخواهی رسید .
گفتم : پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی ؟
گفت : روزیت دادم تا صدایم کنی ، چیزی نگفتی ، پناهت دادم تا صدایم کنی ، چیزی نگفتی ، بارها گل برایت فرستادم ، کلامی نگفتی ، می خواستم برایم بگویی آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تو تنها اینگونه شد که صدایم کردی
گفتم : پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی ؟
گفت : اول بار که گفتی خدا آنچنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم ، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر ، من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی وگر نه همان بار اول شفایت می دادم . گفتم : مهربانترین خدا ، دوست دارمت ...
گفت : عزیز تر از هر چه هست من دوست تر دارمت ...
خدا اغلب در شادیهای ما سهیم نیست...تا به حال چند بار خوشی هایت را
آرام و بی بهانه به او گفته ای؟؟
تا به حال به او گفته ای که چه قدر خوشبختی؟؟؟ که چه قدر همه چیز خوب
است؟؟؟ که چه خوب که او هست ؟؟؟
خدا همراه همیشگیه سختی ها و خستگی های ماست.
خـدایا فـقـط تو را می پرستـم
هیچ وقت رهایم مکن
خدایا کسی مرا درک نمی کند
تـــــو مـــرا درک کــن
خــــدایـــــا بی کــــســـم
هـــمـــه ی کـــســـم بـــاش
خــــــدایـا بی پنــاهـم
پنــاه اول و آخرم بــاش
خـــدایا بی تکیه گــــاهم
تکیه گـاهم اول و آخرم باش
خــــدایا نـــــاامیــــــدم
امـــــیـــــد اول و آخـرم بــاش
خـــــــدایا تنهـــــایــــم
همـــــراه همیشــه ام بــــاش
خـــــــدایا راهــم را گــم کردم
راهنمای تاریکی هـــایم باش
خـــــدایا گریــــانم
خـــندانم کـــــن
خــــــدایا خسته ام
شــــادابــم کـن
خـــــدایا غمگینــــم
نشـــاطـم ده
خـــــدایـا گنـــــه کـــارم
مغــفــرتت را نصــیــبــم کن
خــــدایا منـــتــظــرم
به انتظــــارم بــده پـــایـــان
خــــدایا جمعــه در راه است
مولایم را برسان
سلام
خیلی دوست دارم بنویسم و نوشته ام حرفهای دلم باشه
بنویسم و تهش هم بگم ممنونم خدایا
سلام خدا
اینکه دیر به دیر میام باید بگم مشغولم و گرفتار و شرمنده
خدایا مهربونی تو هیچ میدونستی انقدر مهربونی که ماها گاهی این مهربونی رو نمیبینیم و بد میفهمیم
باید ببخشی تقصیر ما این وسط اینه که کمتر میدونیم و عجولیم و کم میاریم شاید هم کم طاقتیم
ولی راستش خدایا دیگه نمیشه گاهی فشار زندگی سخت میشه گاهی کم میاریم
گاهی انقدر کم میاریم که دوست داریم هرچی تو دلمون هست و بگیم و داد بزنیم
خدایا ولی تو مهربونی
خدایا دلم میخواد بگم وقتی دردی میدی حداقل طاقتش هم بده
صبرش هم بده
کمکمون کن که بفهمیم و احساس کنیم تا اینقدر بی تاب نباشیم تا انقدر غصه دار نباشیم که هرچی که به زبونمون میاد بگیم
خدایا طاقتا کم شده خیلی کم گاهی اینقدر کم میاریم که باورش برای خودمون هم سخته
خدایا گاهی میگم مگه یه ادم چقدر میتونه تحمل کنه چقدر میتونه بگه تموم میشه
وقتی اتفاقی باب میل ادم نمیشه وقتی یه اتفاق که حتی فکرشو نمیکنی وقتی واسه یه چیزی که هزار شب دعا میکنه اخرش نمیشه
ادم میشکنه من نمیگم تو حکمتت اشتباهه نه خدا بزرگی و مهربانی که من در تو دیدم مثل خودت بی همتا بود استجابت دعایی که دیدم معجزه بود و بس دلم میخواد به قلبمون بیای کمکون کنی قلبامون رو پاک کنیم تا بفهمیم این حکمت رو
خدایا بهم ارامش قلب بده بهم قدرت درک بده
خدایا محتاجم خیلی هم محتاجم
خدایا تو این زمین قلبهای خیلی از بنده هات واست تنگ قلبهای خیلی میخواد که به قلبشون بیایی خدایا راه سعادت راه رسیدن به خودت رو میخوام
خدایا خوب میدونم گنهکارم مدتی هست که خجالت میکشم نیگات کنم
خدایا اگر اشتباهی کردم اگر گناهی کردم اگر خطایی کردم دوست دارم دیگه نکنم دوست دارم کمکم کنی به قلبم به روحم ارامش بدی
خدایا شرمنده ام
بهم فرصت بده من از اینکه فردای قیامت فریاد رسی نداشته باشم میترسم
من از اتش جهنم میترسم
خدایا باید جبران کنم قبل از اینکه فرصت زندگی ام تمام بشه دوست دارم فردای قیامت شرمنده تو نباشم
خدایا لیاقت بندگی خودت رو بهم بده
خدایا دلم حالتی غریب و غریب گونه دارد
خدایا وقتی دلم غصه دارد دوست دارم قلبمو دربیارم بشورم از غصه ها گاهی این رنج انقدر زیاد هست که بی طاقت بی طافت میشم و بغض همه وجودمو میگیره احساس میکنم دیگه نمیتونم ادامه بدم میخواهم انصراف بدم میخواهم بزارم و برم ولی نمیشه نمیشه
باید رفت و امیدوارم بود به جایی میرسی به یه احساس خوشی خدایا به ارامش قلبی نیاز دارم تا بتونم به افکارم نظم بدم
حیف خدا حیف...
دوستت دارم خدا
هوای بنده هاتو داشته باش و کمکم باش تو همه چی
خداوندا تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن
دوستت دارم
خدای من
نه آن قدر پاکم که کمکم کنی و نه آن قدر بدم که رهایم کنی
میان این دو گمم
هم خود را و هم تو را آزار میدهم
هر چه قدر تلاش کردم نتوانستم آنی باشم که تو خواستی
و هرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهایم کنی
آنقدر بی تو تنها هستم که بی تو یعنی “هیچ” یعنی “پوچ”
خدایا هیچ وقت رهـــایم نکن . .
خوشا آنان که شهید شدند و رفتند و در واقع نرفتند ولی ما که ماندیم و در ماندن خود داریم چون مرداب میشویم.
چی کار کنیم؟؟
کجاست حرکت هایمان؟
نیروهایمان کجارفته است؟
خدایا کمکمان کن.
مناجات با خدا
خطا از من است، می دانم
از من که سالهاست گفته ام " ایاک نعبد"
امــــــــــــــــــــــــــا
به دیگران هم دلسپرده ام...
از من که سالهاست گفته ام " ایاک نستعین"
امــــــــــــــــــــــــا
به دیگران هم تکیه کرده ام
امــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا
رهایم نکن
بیش از همیشه دلتنگم
به اندازه ی تمام روزهای نبودنم...
خداوندا
دل به تو سپرده ام
مرا به حال خود وا مگذار...
خدایا
به فکرمان…………………منطق
به قلبمان…………………آرامش
به روحمان……………….پاکی
به وجودمان……………..آزادی
به دستهایمان…………..قدرت
به چشمهایمان………..زلالی
به زندگیمان……………عشق
به دوستیمان………….تعهد
به تعهدمان……………صداقت
عطا بفرما…
بـــار الها
تـــو نادیده می گیری
مــــن هم نادیده می گیرم
تـــو خطاهایـم را
مـــن عطاهایـت را...
خداوندا !
به تو محتاجم. هر روز، هر لحظه،
هر ثانیه که نفس میکشم،
محتاج تو، هستم. من بی تو
نا توانم. آمین...
خدایا دوستت دارم...
بابت همه ی نعمت هات شکر...
خدایا آنگونه زنده ام بدار...
که نشکند دلی...
از زنده بودنم...!
و آنگونه بمیران که...
به وجد نیاید کسی از نبودنم...!
زندگی آنقدر ابدی نیست که...
هر روز...
بتوان مهربان بودن را...
به فردا انداخت...!!!
مرا ببخش
از اینکه تظاهر به دانستن مطلبی کردم که
اصلا آنرا نمی دانستم .
از
اینکه عفت زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم.
از
اینکه منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند.
از
اینکه امامم را نشناختم و محبت او را در دل به وجود نیاوردم .
از
اینکه به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم .
از
اینکه با تکبر و بدون سلام از پهلوی دوستم رد شدم با اینکه متوجهش شده بودم
.
از اینکه شنیدن حق برایم مشکل بود
.
از
اینکه منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم .
از
اینکه نشان دادم کاره ای نیستم .
از
اینکه به سر قراری که باید حاظر می شدم حضور پیدا نکردم.
از
اینکه بر کوچکتران بزرگی کردم.
از اینکه در کاری که به من مربوط
نبود دخالت کردم.
از اینکه صدایم زدند اما خود را به
نشنیدن زدم
.
خدایا:
اگَرَم تو روی آری چه باک که دیگران روی بگردانند
اگرَم تو یاور باشی چه ترس که آفریدگانت یاوریم نکنند
وگر تو غمخوار گشتی چه غم که خلقت غم نخورند خداوندگارا مهربانا معشوقا
اگرَم تو روی گردانی چه سود که دیگران روی آرند
اگرم تو یاوری نکنی چه حسن که آفریدگانت یاوری کنند
وگر تو غم نخوری چه شادیست که خلقت غمخوار گردند
خداوندا: همنشینی ، یاوری ، غمخواری من خوب میدانم که تنها نیستم
مهربانا
اگر آنی...همنشینیم، یاوریم ،غمخواریم نکنی عمری تنهای تنهایم
معشوقا من ،تنها با تو تنها نیستم
ای تنها ترین ، تنهایم مگذار