شهدعشق
شهدعشق

شهدعشق

شوخی شهدا

داشتـــــــم تــــــــو جـــبهه مصـاحبه می گرفتم
کنارم وایستاده بود که یهوُ خــُمپاره اومد ُ " بــــومـــــممممب " . . .
نگاه کردم دیدم ترکش بهش خورده ُ افتاده زمین .
دوربین ُ برداشتم رفتم سراغش .
بهش گفتم : تو این لحظات آخر زندگی اگه حرفی صحبتی داری بگو ...
وقــتی داشت اشهد ُ شهادتین ُ زیر لبش زمزمه می کرد
گفت :
من از امت شهید پرور ایران یه خواهش دارم.
اونم اینه که وقتی کمپوت می فرستید جبهه خواهشا پوستش ُ نکنید!
بهــش گفتم :بابا این چه جمله ایه !؟
قراره از تلویزیون پخش بشه ها... یه جمله بهتر بگو برادر ...
با همون لهجه ِ ی ِ اصفهانیش گفت :
اخوی آخه نمی دونی تا حالا سه دفعه به من " رب ِ گوجه " افتاده !!! 

نظرات 3 + ارسال نظر
helen پنج‌شنبه 27 شهریور 1393 ساعت 00:04 http://mihanblog-ir-pars.leue.biz

سلامممممم ایول
آدم یه همچین وبایی رو میبینه از وب خودش ناامید میشه
5618

mehdi چهارشنبه 26 شهریور 1393 ساعت 20:52 http://jok2jok2014.blogsky.com

یه سری هم به من بزن دوست عزیز.

سمت خدا چهارشنبه 26 شهریور 1393 ساعت 16:10 http://samtekoda.blog.ir/

ممنون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.