شهدعشق
شهدعشق

شهدعشق

وادی امام حسین

وخدا(جل جلاله)درهمه حال باامام حسین (ع)است

حسین (ع) جان توچه کردی ؟

امام حسین (ع) قیام کرد

امام حسین (ع) قرآن خواند

امام حسین (ع) نمازخواند

امام حسین (ع) صبر کرد

امام حسین (ع) آزمایش شد

امام حسین (ع) شهید شد

و به خدا رسید

خدا (جل جلاله)از حسین بن علی(ع)تمامی اینهاراقبول کرد 

و از وی تشکر کرد

حسین(ع) را نزد خود جای داد

و دشمنانش را لعن کرد

از هر سو که به امام حسین (ع) بنگری جلوه ای از جمال حضرت حق (جل جلاله) نمایان است.

حسین بن علی(ع) به منتهای کمال بشریت رسید

لایق شد تا همه هستی به او سجده کنند ...

وادی امام حسین (ع) وادی پیچیده ای است .

 

امروز برای شهدا وقت نداریم


امروز برای شهدا وقت نداریم

ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم 

با حضرت شیطان سرمان گرم گناه است 
ما بهر ملاقات خدا وقت نداریم
چون فرد مهمی شده این نفس دغل ما اندازه یک قبله دعا وقت نداریم 

در کوفه تن غیرت ما خانه نشین است 
بهر سفر کرببلا وقت نداریم


تقویم گرفتاری ما پر شده از زر 
ای سرخ گل لاله تو را وقت نداریم 


هر چند که خوب است شهیدانه بمیریم
خوب است ولی حیف که ما وقت نداریم ...

مناجات نامه

الهـی

باز آمدیم با دو دست تهی چه باشد اگر مرحمی بر خستگان نهی
الهـی
گرفتار آن دردم که تو دوای آنی و در آرزوی آن سوزم که تو سرانجام آنی
الهـی
هر دلشده ای با یاری و غمگساری و من بی یار و غریبم
الهـی
چراغ دل مریدانی و انس جان غریبانی، کریما آسایش سینه محبانی و نهایت همت قاصدانی
الهـی
جرم من زیر حلم تو پنهان است و تو پرده عفو خود بر من گستران
الهـی
این چیست که با دوستان خود را کردی که هر که ایشان را جست ترا یافت و تا ترا ندید ایشان را نشناخت
الهـی
عاجز و سرگردانم ، نه آنچه دانم دارم و نه آنچه دارم دانم
الهـی
بر تارک ما خاک خجالت نثار مکن و ما را به بلای خود گرفتار مکن
الهـی
چون به تو بنگریم شاهیم و تاج بر سر وچون بخود تگریم خاکیم و از خاک کمتر
الهـی
هر کس تو را شناخت هرچه غیر تو بود بینداخت

حجاب

بانوی محترم:

محرم نزدیک است

نمی گویم حسین را دوست بدار

نه اصلا

« لا اکراه فی الدین »

فقط به احترامش

شمشیر آرایشت را غلاف کن

« آخر جوانمردی و ادب »

♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤

امام صادق علیه السلام:

کَمالُ الادب وَالْمُروءَةِ سَبْعُ خِصالٍ: اَلْعَقلُ وَ الْحِلْمُ وَ الصَّبْرُ وَ الرِّفْقُ وَ الصَّمْتُ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ وَ الْمُداراةُ؛
کمال ادب و مروت، در هفت چیز است: خردمندى، بردبارى، شکیبایى، ملایمت، خاموشى، نیکخویى، و مدارا

عبادت خالصانه

AKSGIF.IR-allah gif-تصاویر متحرک الله

همه شب نماز خواندن،همه روز روزه رفتن

همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن

زمدینه تا به کعبه سر وپا برهنه رفتن

دو لب از برای لبیک به گفته باز کردن

شب جمعه ها نخفتن، به خدای راز گفتن

ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن

به مساجد و معابد همه اعتکاف کردن

ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن

به حضور قلب ذکر خفی و جلی گرفتن

طلب گشایش کار ز کارساز کردن

پی طاعت الهی به زمین جبین نهادن

گه و گه به آسمان ها سر خود فراز کردن

به مبانی طریقت به خلوص راه رفتن

ز مبادی حقیقت گذر از مجاز کردن

به خدا قسم که هرگز ثمرش چنین نباشد

که دل شکسته ای را به سرور شاد کردن

به خدا قسم که کس را ثمر آنقدر نبخشد

که به روی ناامیدی در بسته باز کردن



انار دلت

AKSGIF.IR-allah gif-تصاویر متحرک اللهAKSGIF.IR-allah gif-تصاویر متحرک اللهAKSGIF.IR-allah gif-تصاویر متحرک الله

لیلی زیر درخت انار نشست. درخت انار عاشق شد، گل داد، سرخ سرخ. گلها انار شد، داغ داغ. هر اناری هزارتا دانه داشت. دانه ها عاشق بودند، دانه ها توی انار جا نمی شدند. انار کوچک بود. دانه ها ترکیدند. انار ترک برداشت. خون انار روی دست لیلی چکید. لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید. مجنون به لیلی اش رسید. خدا گفت: راز رسیدن فقط همین بود. کافی است انار دلت ترک بخورد

بکشید

٠•˙٠•˙ ٠•˙٠•˙٠•˙ ٠•˙

میرزا ندیم، شبی به مسجد حاج میرزا هادی رفته و از شدت مستی به گوشه‏ای افتاده بود

صبح امام جماعت‏برای نماز به مسجد آمد، تا او را دید گفت : او را بکشید و از مسجد بیرونش کنید
او گفت : آخوند مگر من مد « والضالین‏ » هستم که مرا بکشند

 

٠•˙٠•˙ ٠•˙٠•˙٠•˙ ٠•˙

وصیت شهید کاظمی

اللًّهُـ‗__‗ـمَ صَّـ‗__‗ـلِ عَـ‗__‗ـلَى مُحَمَّـ‗__‗ـدٍ

وَ آلِ مُحَمَّـ‗__‗ـَدو عَجِّـ‗__‗ـلّ فَّرَجَهُـ‗__‗ـم”


پیر زنی خدا را در خواب دید


پیرزنی در خواب , خدا رو دید و به او گفت :

(خدایا من خیلی تنهام . آیا مهمان خانه من می شوی ؟)

خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد رفت .

پیرزن از خواب بیدار شد با عجله شروع به جارو کردن خانه کرد.

رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی که بلد بود پخت.

سپس نشست و منتظر ماند.

چند دقیقه بعد در خانه به صدا در آمد .

پیر زن با عجله به طرف در رفت آن را باز کرد پیر مرد فقیری بود .

پیرمرد از او خواست تا به او غذا بدهد

پیر زن با عصبانیت سر فقیر داد زد و در را بست.

نیم ساعت بعد باز در خانه به صدا در آمد. پیر زن دوباره در را باز کرد.

این بار کودکی که از سرما می لرزید از او خواست تا از سرما پناهش دهد .

پیر زن با ناراحتی در را بست و غرغر کنان به خانه بر گشت

نزدیک غروب بار دیگر در خانه به صدا در آمد .

این بار نیز پیرزن فقیری پشت در بود. زن از او کمی پول خواست تا برای کودکان گرسنه اش غذا بخرد .

پیر زن که خیلی عصبانی شده بود با داد و فریاد پیر زن را دور کرد.

شب شد ولی خدا نیامد پیرزن نا امید شد و رفت که بخوابد و در خواب بار دیگر خدا را دید .

پیرزن با ناراحتی گفت:

(خدایا مگر تو قول نداده بودی که امروز به دیدنم خواهی اومد ؟)

خدا جواب داد :

( بله من سه بار آمدم و تو هر سه بار در را به رویم بستی

محرم نزدیک

مشکـی کـه تاابــد برای غریبـی عباس نالهـ می زنـد...

رودی کـه ازشنیــدن اسمــ خــود تاابــد خـجـالتـ زده استـــــ

زمیــنــی کـــه تـا ابــد ســرخ بـاقـی مـی مـانـد

آسمــانـی کـه از شنیـدن بـاران همیـشهــ خجـالتـ زده استـــــ

نخــل ها هم شــرمسار هستـند چـــون به تماشـا ایســتاده بودنـد وامـا ایــن خیمـه ها بودنــد کـه دوای دل بــی پناهانــ اهل حرمــ بودنـد کـه آن ها هــم شرمنده همیشــگی اهل حــرم شدند... و در یــکــ کلامـــ همه و همــه تاابـدشرمنـده اهل بیــت ♥حســـــین♥ شدند... و دیگـر هـیـچکس هم حتــی بـرای عذر خواهــی بر نگشت  و الان من میگویم به امام زمانــم: آقا جــان میترســم کـه بیایــی و من زیر خـربارهـا خاکـ باشمـــ ،اماآقــا جان مرابرای گناهــانم حــلال کــن... ♥یوســــف فاطمـــه

  ای کـاش تا ابـد گرفتـاروزنــدانـی عشقــت بودم امـایکــ لحظــهــ گرفتـار دنـیا واهلــش نمیــ شـدمــ مهـدیــ فاطـــمهـــ    



گناه


گناه، هر چقدر هم کوچک باشد


باز هم به عنوان نافرمانی از خدا


خیلی بزرگ است ...!

ملاک محبت

برخی می گویند: ما خدا، پیامبران(ص) و ائمه اطهار(ع) را دوست داریم ولی در انجام افعال الهی و عبادی سستی می‌کنند با این توجیه که خداوند به عبادتهای ما نیازی ندارد و ما دلهایمان را پاک کرده‌ایم و محبت خدا، رسول و اهل بیت را نیز در دل داریم که همین ضامن نجات و رستگاری ما خواهد بود.
در پاسخ به این افراد باید گفت: درست است که خداوند به عبادتهای ما نیازی ندارد، اما ما با انجام عبادات و اعمال الهی، رشد و تعالی پیدا می‌کنیم و به کمال می‌رسیم
.
در واقع راه کمال ما انسان‌ها اعتقاد به خدای متعال، پیامبران الهی و ائمه اطهار(ع) و انجام عبادات و رفتار الهی است که در پرتو عقیده و عمل است که استعدادهای بالقوه انسان در مسیر رشد و تعالی به فعلیت می‌رسد
.
علاوه بر این، هر چیزی محصول و ثمره‌ای دارد، ثمره دوست داشتن خدا، پیروی از دستورات پیامبر اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) باید باشد
.
خداوند سبحان در آیه 31 سوره آل‌عمران می‌فرمایند
:
قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی
...
)
به اینها بگو)؛ اگر خدا را دوست دارید، از من (که دستورات خدا را برایتان آورده‌ام) پیروی کنید.
در حقیقت پیروی از خدا و دستورات او، نشانه درست و مطمئنِ دوست‌داشتن و محبت خداست

حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام


حضرت امیرالمومنین:

سنگین‌تر از آسمان چیست؟ فرمود:

تهمت به انسان بی‌گناه.


از زمین پهناورتر چیست؟ فرمود:

دامنه حق که خدا همه جا هست و بر

همه چیز مسلط است.


  از دریا پهناورتر چیست؟ فرمود:

قلب انسان قانع.


  از سنگ سخت‌تر چیست؟ فرمود:

قلب مردم منافق.


  از آتش سوزان‌تر چیست؟ فرمود:

رؤسای ستمکاری که

ملت را به خود وامی‌گذارند و هیچ فکر

تربیت آنها نیستند.


  از زمهریر سردتر چیست؟ فرمود:

حاجت بردن پیش مردم بخیل.


  از زهر تلخ‌تر چیست؟ فرمود:

صبر در برابر نادان‌ها.



حضرت ماه


مؤمن هیچ کار خیرى را هم از

روى خجالت و حیا ترک نمى‌کند.


به بعضیها مى‌گویند: آقا! چرا فلان

جا نماز یا نافله یا نماز اوّل

وقتتان را نخواندید؟

مى‌گویند خجالت کشیدیم!
نه؛ از روى حیا، هیچ کار نیکى را ترک نکنید.

خواهند گفت متظاهر است؟ بگویند.
خواهند گفت خودشیرینى مى‌کند؟ بگویند.
اگر حرفى حقّ است و اگر کارى خوب است،

آن را به‌خاطر ملاحظه دیگران ترک نکنید.



زیارتنامه

اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ اَیُّهَا الشُّهَدآءُ الْمُؤْمِنُونَ

اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ الاْیمانِ وَ التَّوْحیدِ
اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَنْصارَ دینِ اللّهِ وَ اَنْصارَ رَسُولِهِ عَلَیْهِ وَ الِهِ السَّلامُ
سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدّارِ
اَشْهَدُ اَنَّ اللّهَ اخْتارَکُمْ لِدینِهِ وَ اصْطَفاکُمْ لِرَسُولِهِ
وَاَشْهَدُ اَنَّکُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ
شادی روح شهدا صلوات

سلام

امام مهربان سلام
دوست دارم بارها بگویم سلام
آن قدر سلام کنم تا اشکهایم جاری شوندتا بدانم بر دل سیاه من نظر کرده ای آقا
می دانم بدم، خیلی بدروسیاه

آخر با چه رویی رو به روی شما ایستاده ام و سلام می کنم؟!
نمی دانم
شاید به امید رحمت شما

خدا کند که جواب سلام شما قدری دل سیاهم را نورانی کند
باز هم سلام می کنم
السلام علیک یا ابا عبدالله
برس به داد دل پر گناه من آقا
السلام علی الحسین المظلوم الشهید
السلام علی اسیر الکُرُبات و قتیل العَبَرات
اللّهم انی اشهد انّه ... بذل مُهجتَه فیک لِیَستَنقِذَ عِبادک من الجهالة
خداوندا گواهی می دهم که حسین علیه السلام خون پاکش را در راه تو به خاک ریخت تا بندگانت را از گمراهی نجات دهد

ماجرای سه بی گناه



یه شب سه نفر برای خوش گذرونی میرن بیرون .... و حسابی مشروب میخورن و مست میکنن ... فرداش وقتی بیدار میشن توی زندان بودن ...

در حالی که هیچی یادشون نمیومده اینو میفهمن که به اعدام روی صندلی الکتریکی محکوم شدن ....

نوبتِ نفر اول میشه که بشینه روی صندلی. وقتی میشینه میگه : من توی دانشگاه , رشته خداشناسی خوندم و به قدرت بی پایان خدا اعتقاد دارم .... میدونم که خدا نمیذاره آدم بیگناه مجازات بشه ....

کلید برق رو میزنن ... ولی هیچ اتفاقی نمیفته ....

به بی گناهیش ایمان میارن و آزادش میکنن ...

نفر دوم میشینه روی صندلی و میگه : من توی دانشگاه حقوق خوندم ....

به عدالت ایمان دارم و میدونم واسه آدم بی گناه اتفاقی نمیفته ...

کلید برق رو میزنن و هیچ اتفاقی نمیفته ...

به بی گناهی اون هم اعتقاد میارن و آزادش میکنن ....

نفر سوم میاد روی صندلی و میگه : من توی دانشگاه , رشته برق درس خوندم و به شما میگم که وقتی این دو تا کابل به هم وصل نباشن هیچ برقی وصل نمیشه به صندلی

برای خدا


” میخواهید خدا عاشق شما شود؟
قلم میزنید برای خدا باشد
گام بر می دارید برای خدا باشد
سخن می گویید برای خدا باشد
همه چی و همه چی برای خدا باشد ... “
«شهید حاج ابراهیم همت»

قیصر امین پور


ما گنهکاریم، اری، جرم ما هم عاشقی است
اری اما انکه ادم هست و
عاشق نیست، کیست؟


زندگی بی عشق، اگر باشد، همان جان کندن است

دم به دم جان کندن
ای دل کار دشواری است، نیست؟


زندگی بی عشق، اگر باشد، لبی بی خنده است

بر لب بی خنده باید
جای خندیدن گریست


زندگی بی عشق اگر باشد، هبوطی دائم است

انکه عاشق نیست، هم
اینجا هم اینجا دوزخی است


عشق عین اب ماهی یا هوای ادم است

می توان ای دوست بی اب و هوا
یک عمر زیست؟


تا ابد در پاسخ این چیستان بی جواب

بر در و دیوار می پیچد طنین
چیست؟ چیست؟…


قیصر امین پور



میلاد مبارک

امشب ای دل، مرا شب شادی است

در کف ما برات آزادی است

باب رحمت ز هر طرف شد باز

شب میلاد حضرت هادی است

امام هادی علیه السلام :

" هرکس بذر خوبی بکارد، شادمانی درو می کند




دایی عباس

خیلی شرمنده شما و بهترین هاتون هستم حلالم کنید


خدایا


خدایا!

من دلم قرصه!
کسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت، که حتی روز روشن نیست.
کسی اینجا نمیبینه، که دنیا زیر چشماته , یه عمره یادمون رفته، زمین دار مکافاته
فراموشم شده گاهی، که این پایین چه هاکردم که روزی بایداز اینجا، بازم پیش تو برگردم
خدایا وقت برگشتن،یه کم با من مداراکن,شنیدم گرمه آغوشت اگه میشه منم جا کن
..


تقدیر یا تقصیر

خدایا !

آخرش نفهمیدم اینجایی که هستم تقدیر من است یا تقصیر من !
!

دل تنگی

"طوفان " یعنی

"دلم"...که برایت تنگ شده!
یعنی اشکم  تر کرده است پهنای صورتم را
میدانم گناه کارم واین طوفان که به راه افتاده
برای این است که بدانی  دوستتان دارم
ولی هنوز معرفتم کامل نشده است
تا گناه نکنم

صلوات



یک روز که پیغمبر ص از گر می تابستان 


 همراه علی ع میرفت درسایه نخلستان

  دیدند که زنبوری از لانه خود زد پر

 آهسته فرود آمد بردامن پیغمبر ص

 بوسید عبایش را دور قدمش پرزد


 بر خاک کف پایش صد بوسه دیگر زد

 پیغمبر ص از او پرسید آهسته بگو جانم


 طعم عسلت از چیست هر چند که میدانم 

زنبور جوابش داد چون نام تو میگویم 

گل میکند از نامت صد غنچه به کندویم 


تایاد تورا هرشب چون گل به بغل دارم 

هرصبح که بر خیزم در سینه عسل دارم

 از قند و شکر بهتر خوشتر زنبات است این

 طعم عسل از من نیست طعم صلوات است این

شهید یعنی


شهید یعنی . . .
هزار دلیل برای ماندنت داری
اما دنبال بهانه ای برای رفتنی ..

من فرزند شهیدم، روی پدر ندیدم

خیلی دلش می خواست که تنها فرزندش را قبل از شهادت ببیند و برای دیدن و بوییدنش لحظه شماری می کرد، اما وقتی پای ناموس و شرف ملتش از طرفی و قومی زیاده خواه و متجاوز از طرفی به میان آمد،

آرزوهایش را فراموش کرد که اگر نمی کرد و نمی کردند، امروزمان امروز نبود. وقت خداحافظی که فرا رسید، آنقدر سفارش کرد که داشتم جای خودم را با او اشتباه می گرفتم، اما به سفارشات کلامی هم بسنده نکرد و در میانه ی خون و باروت، نامه ای فرستاد که مراقبش باشم تا سربازی از سربازان امام زمان(عج) باشد. هنوز نامه اش را کامل نخوانده بودم که اشگهایم از خبر عروجش بر صفحه ی کاغذ جاری شد. او یکم خرداد ماه سال 1361، یعنی یکسال بعد از یکم خرداد ماه 1360 که تاریخ عقدمان در محضر حضرت امام خمینی(س) بود، تاریخ عروجش بود و درست 2 ماه بعد، نام ماندگارش در شناسنامه دختر دوردانه اش به ثبت رسید. دردانه ای که هنوز هم زمزمه می کند: "من فرزند شهیدم، روی پدر ندیدم".


بابا

 


بابای من زنــده است
فقــط
بعد از جبهه رفتنش
در یــک قاب عکس
تاقچه نشیــن شد ...