شهدعشق
شهدعشق

شهدعشق

زیارت امین الله


                      عاشقانه‌ای آرام

انگار همیشه یک چیزی هست که روحِ تو را وصل می‌کند به قسمتی از گذشته‌ات... به لحظه‌ای که شاید تمام شده باشد و دیگر نباشد؛ ولی برای تو هست، وجود دارد، نفس می‌کشد. انگار یک تکه از روحت را برای همیشه جا گذاشته‌ای آن‌جا... در یک لبخند، در سنگ‌فرشی که نشانش کرده بودی، همان جایی که به هم پیوند خوردید.
و حالا عاشقانه‌ای آرام، جایی که بوده‌ای، روحِ تو را می‌برد به خاطرات آن لحظه و حتی شاید به سال‌هایی که قرار است بیاید... می‌بینی که دو نفر، درست همان جایی که مختص عاشقانگی توست، دل داده‌اند و بی‌دل شده‌اند.

چند سالِ عاشقی می‌گذرد؛ از آن روزی که ما دستانمان را به دستان هم و دلمان را به مهربانی امام رئوفمان گره زدیم، و این نقطه از حریم عشق شد مرورگاه خاطرات تلخ و شیرینمان.
حالا مرد صندلی‌اش را کنار ویلچر زن تنظیم می‌کند؛ شانه به شانه‌ی بانو و درست روبه‌روی گنبد آقا... کفش‌هایش را همان کنار جفت می‌کند و «امین‌الله» را با لحن زیبایی می‌خواند. زن اشک‌هایش را با گوشه‌ی روسری‌اش پاک می‌کند و آرام آرام زمزمه می‌کند: «السلام علیک یا امین‌الله فی ارضه...».

نسیم ملایمی می‌وزد. ابرها امروز مهربان‌تر شده‌اند...

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 17 دی 1392 ساعت 10:27

ای شهنشاه خـراسان، شه معبـود صفات

آسمان بـهر تـو بـر پــا و زمیـن یـافت ثبــات

منشیـــان در دربــار تـــــو ای خـسرو دیــن!

قدسیـاننـد، نـویسنــد بــــــــرایـت حسنـات


یا امام رضا ع نوکرتم قربان محبتت اقا جان لیاقتم بده دوباره بیایم بهر پابوسیت
و همه ی کسانی که تشنه ی زیارت تو هستند
انشالله

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.