ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
سفرهای پهن کردیم و توی آن آینه، قرآن، کاسه آب و اسلحه گذاشتیم و عکس همرزمان شهیدمان را هم به کنارشان قرار دادیم؛ آن سفره شب یلدا هیچگاه از ذهنم پاک نمیشود و شب خاطرهانگیزی شد.
به گزارش فرهنگ نیوز، جاوید فولادزاده جانباز ۳۵ درصد دفاع مقدس به ذکر خاطراتی از گذراندن شب یلدا در جبهه پرداخته است که به نقل از وبلاگ ناورد با هم میخوانیم:
سال ۶۵ و در شب یلدای آن سال ما در منطقه “علی شرقی، علی غربی” و تپه ۱۶۰ بین دهلران و موسیان ایران و مرز عراق در سنگری تنها به وسعت ۶ متر و در فاصله کمتر از ۱۰۰ متری با نیروهای عراقی بودیم و چون در تیررس عراقیها بودیم سقف سنگر را بسیار پائین آورده بودیم تا از دور دیده نشود. وی ادامه داد: در آن شب ۱۵ نفر بودیم و چون سنگرمان کوچک بود به سختی کنار یکدیگر نشستیم. اما سفرهای پهن کردیم و توی آن آینه، قرآن، کاسه آب و اسلحه گذاشتیم و عکس همرزمان شهیدمان را هم به کنارشان قرار دادیم؛ آن سفره شب یلدا هیچگاه از ذهنم پاک نمیشود و شب خاطرهانگیزی شد.
در
آن شب توسط یکی از بچههای اهواز، هندوانهای تهیه شد، من نیز تخمه و
پستهای که یک ماه قبل وقتی در مرخصی بودم تهیه کردم، را توی سفره گذاشتم و
بچههای شمال هم چند دانه ازگیل و گلابی جنگلی آوردند. سوغات بچههای طارم
زنجان هم زیتون بود.
بیوک آذری زبان نیز نُقلهای معروف و خوشمزه
از ارومیه آورده بود و خلاصه هر کسی به نحوی نقشی در آماده کردن سفره شب
یلدا آن هم در شرایط سخت منطقه و در فاصله کمتر از ۱۰۰ متر با عراقیها
ایفا کرد. اینها همه در شرایطی بود که ما باید برنامهمان در ۴۰ دقیقه
تمام میشد و به دلیل نزدیکی با نیروهای عراقی نگهبانی هم میدادیم.
قرار بود سه روز بعد از آن شب به یادماندنی عملیات بزرگ “نهر عنبر” توسط نیروهای سهگانه ارتش، سپاه و بسیج در منطقه دهلران و موسیان علیه نیروهای عراقی انجام شود. آن شب در کنار سفره یلدا ضمن اینکه هر کس در فضای صمیمی لطیفهای شیرین یا خاطرهای از دوست شهید خودش تعریف میکرد. وی افزود: در پایان همگی با خواندن دو رکعت نماز از خدای بزرگ خواستیم تا در این شب که جزء فرهنگ ملی و باستانی ما است و خانوادههای ایرانی در کنار هم جمع شدهاند ما را دعا کنند تا در این عملیات مهم پیروز شویم؛ چه حالت روحانی و وصفناشدنی بود وقتی بچهها با دادن نامه خود به یکدیگر وصیت میکردند هر کس که زودتر شهید شد دیگری نامهاش را به خانوادهاش برساند و این عملیات هم با پیروزی ما همراه شد.
قربون نوشته های خوشکلت بشم
ممنون شما لطف داری
سلام خیلی مطالب علی بود
سلام . ممنون از لطفتون التماس دعا
سلام.خیلی عالیه.خدا خیرت بده.
هوای شهر بهاری ولی غم انگیز است
بهار اگر تو نباشی، شبیه پاییز است
دلم هوای تو کرده، چه می شود آیی؟
ببین که کاسه صبرم زغصه لبریز است
اللهم عجل الولیک الفرج
سلام خواهش میکنم سلامت باشید