شهدعشق
شهدعشق

شهدعشق

شهیدان چرا رفتند؟؟

بیمارستان از مجروحین پر شده بود...

حال یکی خیلی بد بود...

رگ هایش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت.

وقتی دکتر این مجروح را دید به من گفت بیاورمش داخل اتاق عمل.

من آن زمان چادر به سر داشتم.

دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم...

مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت گفت:

من دارم می روم تا تو چادرت را در نیاوری.ما برای این چادر داریم می رویم...

چادرم در مشتش بود که شهید شد.

از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم...

راوی: خانم موسوی یکی از پرستاران دوران دفاع مقدس


a (18).jpg

نظرات 1 + ارسال نظر
اخبار آموزش و پرورش شنبه 26 بهمن 1392 ساعت 15:09 http://khavaran1.ir

سلام همکار عزیز.وبلاگ مفیدی دارین.ممنون
من هم مثل شما یک وبلاگ دارم که ازتون برای بازدید از اون دعوت میکنم
لطفا با نظراتتون در راهی که قدم گذاشتم راهنماییم کنید و وبلاگتونم بهم معرفی کنید
منتظر حضور گرم و نظراتتون هستم.تشکر فراوان

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.