شهدعشق
شهدعشق

شهدعشق

هدیه پر برکت

در سال 1362 به حج مشرف شدم. شب جمعه‌ای در مسجدالنبی مشرف بودم ناخودآگاه به یاد یکی از شهدای محل به نام مهدی قلی فیروزی افتادم و گریه‌ام گرفت. بعد از چند لحظه با خودم گفتم گریه چه فایده‌ای برای شهید دارد. بهتر است برایش دو رکعت نماز بخوانم.
نمازی خواندم و ثوابش را به شهید فیروزی هدیه کردم. در آن لحظات اصلاً به فکر فرزند شهید خودم نبودم به ایران که برگشتم همان روز اول مادر شهید مهدی قلی فیروزی به دیدارم آمد و در حالی که می‌گریست پرسید راستش را بگو شما شب جمعه‌ای که گذشت برای پسرم چه کار خیری انجام دادی؟

پرسیدم چطور؟ گفت: شب جمعه هفته قبل فرزند شهیدم به خوابم آمد و گفت: هفته دیگر مادر شهید عبدالعظیم فیروزی از مکه بازمی‌گردد حتماً برای زیارت قبولی به منزلش برو و به هر طریقی می‌توانی به او خدمت کن. چون امشب برای من زحمت زیادی کشیده و هدیه پربرکتی برای من فرستاده

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.