، بدست بیاورم می خواهم... آنچه
را که دوست داری به دستم بسپاری..!!
"أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ"





دل من گم شد، اگر پیدا شد؛
بسپاریدامانات رضا...
و اگر از تپش افتاد دلم ،
ببریدش به ملاقات رضا...
از رضا خواسته ام تا شاید بگذارد که غلامش بشوم .،
همه گفتند محال است ولی...،
دلخوشم من به محالات رضا...
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
صبر کن سهراب ! قایقت جا دارد؟
آب را گل کردند چشم ها را بستند و چه با دل کردند …
وای سهراب کجایی آخر ؟ … زخم ها بر دل عاشق کردن ، خون به چشمان شقایق کردند…
ای سهراب کجایی که ببینی حالا دل خوش سیری چند
صبــــــــ
ـــــــــر کن ، سهــــــــ ـــــــراب …! قایقت جا
دارد؟ من را نیز با خود ببر
یک درخت میلیون ها چوب کبریت را می سازد
اما وقتی زمانش برسد فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیونها درخت کافی است
زمانه و شرایط در هر موقعی می تواند تغییر کند
در زندگی هیچ کس را تحقیر و آزار نکنید
شاید امروز قدرتمند باشید اما یادتان باشد
زمان از شما قدرتمندتر است
از یک درخت هزاران چوب کبریت تولید میشود
اما وقتی زمانش برسد یک چوب کبریت برای سوزاندن هزاران درخت کافیست
آدمها وقتی پیر میشن اخلاقشون هم شبیه بچه ها میشه بهانه گیر تر میشن و کمی هم بد اخلاق تر ...
این اقتضای سن اونهاست
لطفاً از اونها فاصله نگیرید و تنهاشون نگذارید
یه همچین روزای سراغ ما هم میان
روزهای تنهایی ...
روزهای نا امیدی ...
روزهای غم انگیز و پاییزی ...
اونها احتیاج به کمک دارن تا به سلامت بتونن از این مسیر و مرحله عبور کنند
اگه یه روزی یه جایی با یه کسایی تصمیم گرفتی عزیز سالخورده ای رو ببری خانه سالمندان...
و بهونه تون هم اینه که اینجوری برای خودش بهتره ...
چند روزی یک چمدون کوچیک ببند و با وسایل ضروری زندگی برو تو همون خانه سالمندان ...
تک و تنها بدون هیچ وسیله ی ارتباطی ...
وقتی تو نمی تونی از اون چه انتظاری داری ...
برای ما هم روزی میاد که پیر و سالخورده میشیم و خیلی از کارهامون رو نمی تونیم انجام بدیم و حتی ممکنه دچار بی اختیاری بشیم و خودمونو کثیف کنیم ...
این دست ما نیست همونطور که نوزادی که خودشو کثیف میکنه دست خودش نیست
دوست من با سالخوردگان مهربون باش تا بعدها باتو مهربون باشن
دوست من تو معلم بچه هات هستی و از تو یاد خواهند گرفت
لطفن معلم خوبی باش
لطفن آماده روزهایی باش که دلنشین بودنش به تو بستگی داره ... روزهایی که به چشم برهم زدنی فرا میرسند ...
از توجهت ممنونم
عید قربان زنده دارد یاد قربانگشتگان را
پاسداران و اسیران و به
خون آغشتگان را
خیز و در این عیدقربان
سوی قربانگاه رو کن
معنی بیت و حرم را در
شهادت جستوجو کن
وقت تکبیر و دعا و صلوات است امروز
مهدی صاحب زمان در عرفات است امروز
کاش این عرفات آخر هجران باشد
صبح فردا فرج مهدی زهرا باشد
تـــوبه کرد و گفت : بـه بـه ! مـِـــی نمی نوشم دگر!!!
گاهی دلت از سن و سالت می گیرد
میخواهی کودک باشی
کودکی به هر بهانه ای به آغوش غمخواری پناه می برد
و آسوده اشک می ریزد
بزرگ که باشی
باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی ...
بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن
بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه
بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم
بزرگ شدیم تو خلوت
بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست
بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه
بچه بودیم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم
بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچ
بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم
بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن
بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که
اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه
کاش هنوزم همه رو
به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیم
●●●▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬●●●
اللًّهُـ‗_‗ـمَ صَّـ‗_‗ـلِ عَـ‗_‗ـلَى مُحَمَّـ‗_‗ـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـ‗_‗ـَد و عَجِّـ‗_‗ـلّ فَّرَجَهُـ‗_‗ـم
●●●▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬●●●
فلسفه حرف می آورد و عرفان سکوت.
آن عقل را بال و پر می دهد و این عقل را بال و پر می کند.
آن نور است و این نار.
آن درسی بود و این در سینه.
از آن دلشاد شوی و از این دلدار.
از آن خداجو شوی و از این خداخو.
آن به خدا کشاند و این به خدا رساند.
آن راه است و این مقصد.
آن شجر است و این ثمر .
آن فخر است و این فقر .…
آن کجا و این کجا.
هزار و یک نکته، علامه حسن زاده آملی
شخصی از آیت الله بهجت ره پرسید: چرا ما گناه می کنیم؟ می خواهم بدانم با اینکه ما مسلمان هستیم علت ارتکاب ما به گناهان چیست؟
ایشان در جواب فرمودند:« کسی که بداند در مرأی[= معرض دید] و مسمع[= معرض شنیدن] خدا است، نمی تواند گناه کند. تمام انحرافات ما از این است که خدا را ناظر و شاهد نمی بینیم.
جــآی خالیَتان آنقــــَدر بُــــزُرگ شُـــده
که حَـتـی مــــی شَــــــوَد دَر آن
زِندِگـــی کرد
ز ن د گ ی !!!؟....