شهدعشق
شهدعشق

شهدعشق

تو انتخاب دوست دقت کن


سال اول دبیرستان بود .

صبح که می شد ، هم کلاسیهایش می آمدند دنبالش

و با هم می رفتند دبیرستان .

چند روز گذشت ، صبح زنگ درب خانه را زدند .

گفتم : (( پاشو ! دوستانت آمدند دنبالت . ))

گوشی آیفون را داد دستم و آهسته گفت : (( بگویید نیستم . ))

متعجب نگاهش کردم .

- ولی تو که هستی !؟

چشم به زمین دوخت .

دیگر نمی خواهم با آنها بروم .

آنها توی خیابان چشمشان دنبال دخترهای مردم است .

خاطره ای از زندگی : شهید سید محمدتقی مجتهد زاده

نظرات 2 + ارسال نظر
معرفت یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 17:28

سلام.خیلی داستان زیبایی بود
چقد تقید دادی مبارکه

عشق الهی شنبه 6 اردیبهشت 1393 ساعت 22:04

بگو سرگرم چی بودی که اینقدر ساکت وسردی-خودت ارامشم بودی خودت دلواپسم کردی-ته قلبت هنوز باید یه احساسی به من باشه-چقدرباید بمونم تا یکی مثل تو پیدا شه-توروز وروزگار من بی تو روزای شادی نیست-تو دنیایی منی اما به دنیا اعتمادی نیست..سلام ای ناله بارون-سلام ای چشمای گریون-سلام روزای تلخ من هنوزم دوستش دارم-سلام ای بغض تو سینه سلام ای ماه ایینه سلام شبهای دل کندن هنوزم دوسش دارم-نمیدونی تو این روزا چقدر حالم پریشونه ==یه بی نشونم تو این خزون یه بی قرارم یه نیمه جون منو از خودت بدون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.