شهدعشق
شهدعشق

شهدعشق

عبادت خالصانه


شهید مصطفی ردانی پور:

 سرش‌ را از سجده‌ بلند کرد، چشم‌های‌ سرخ‌، خیس‌ اشک‌. رنگش‌ پریده‌بود.نگران‌ شدم‌.گفتم‌ «چی‌ شده‌ مصطفی‌؟ خبری‌ شده‌؟ کسی‌ طوریش‌شده‌؟» دو زانو نشست‌. سرش‌ را انداخت‌ پایین‌. زُل‌ زد به‌ مهرش‌. دانه‌های‌تسبیح‌ را یکی‌ یکی‌ از لای‌ انگشت‌هایش‌ رد می‌کرد. گفت‌ یازده‌ تادوازده‌ِ هر روز را فقط‌ برای‌ خدا گذاشته‌ام‌. برمی‌گردم‌ کارامو نگاه‌می‌کنم‌. از خودم‌ می‌پرسم‌ کارهایی‌ که‌ کردم‌ برای‌ خدا بود یا برای‌ دل‌خودم‌.

حرف دلم: باید بدونیم برای چی عبادت میکنیم!یکبار فکر کردم نکنه هرشب میرم

مسجد از سر عادت باشه نه شوق عبادت خدا


نظرات 2 + ارسال نظر
معرفت چهارشنبه 4 تیر 1393 ساعت 14:33

آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش می‏ یابد

LaLe چهارشنبه 4 تیر 1393 ساعت 13:59 http://www.iroonichat.com/chat.php

سلام وبلاگت خیلی باحاله همشهری:X

به منم یه سربزن منتظرم:x

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.