شهدعشق
شهدعشق

شهدعشق

دوست خدا

(دوست خدا بودن سخت نیست)

پیرمردی هر روز تو محله می دید پسرکی با کفش های پاره و پای برهنه با توپ پلاستیکی فوتبال بازی می کند.
روزی پیرمرد رفت ی کتانی نو خرید و اومد و به پسرک گفت بیا این کفشا رو بپوش...
پسرک کفشا رو پوشید و خوشحال رو به پیرمرد کرد و گفت: شما خدایید؟!
پیرمرد لبش را گزید و گفت نه!

پسرک گفت پس دوست خدایی، چون من دیشب فقط به خدا گفتم که کفش ندارم.

پسرک گفت پس دوست خدایی، چون من دیشب فقط به خدا گفتم که کفش ندارم.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.