شهدعشق
شهدعشق

شهدعشق

دوست خدا

(دوست خدا بودن سخت نیست)

پیرمردی هر روز تو محله می دید پسرکی با کفش های پاره و پای برهنه با توپ پلاستیکی فوتبال بازی می کند.
روزی پیرمرد رفت ی کتانی نو خرید و اومد و به پسرک گفت بیا این کفشا رو بپوش...
پسرک کفشا رو پوشید و خوشحال رو به پیرمرد کرد و گفت: شما خدایید؟!
پیرمرد لبش را گزید و گفت نه!

پسرک گفت پس دوست خدایی، چون من دیشب فقط به خدا گفتم که کفش ندارم.

پسرک گفت پس دوست خدایی، چون من دیشب فقط به خدا گفتم که کفش ندارم.


خدای من ...


خدایا!
بزرگی و کرمت را شکر
آنقدر نجیب گفتی : برو امتحانت رو روفوزه شدی .....
دلم از خودم گرفت از این همه نجابت ... اشک ریختم از تردیدی که کردم، اشک ریختم از ناشکری هایم، اشک ریختم از شک کردن هایم، اشک ریختم از اعتماد نکردنم به تو، راضی نشدم به انچه بر من مقدر کردی، سپاس نگفتم بر نعمتی که بی منت و بی درخواست بر من نهادی و من شک کردم و رد کردم... و ای کاش ...
مهربان اله من!
صبر خواستم اما ناسپاسی کردم و از من گرفتی آنچه بر من ودیعه نهادی... امتحانم کردی به بیشتر داشتن و امتحانم کردی به بیشتر دادن بر من ... اما من چه؟ شکست خوردم بر امتحانت... سخت شکستم و خرد شدم درخود بی آنکه صدایی بلند شود و کسی متوجه شود...
مرا ببخش بر تمام نا بندگی هایم، بر تمام عصیان هایم، بر تمام رضا نشدن هایم، بر تمام مسلم نشدن هایم...
خدای عزیز!
حال با چه رویی دوباره بر تو خواهم گفت : نعمتم ده

بار الها!

با چه رویی بر درگاهت خواهم نشست و بر خوانی که گستردی افطار خواهم کرد و باز از تو خواهم خواست نعمتم افزون کنی
بار الها!
بر من ببخش خطاهایم را
خدایا!
حال و اوضاع روحیم را بهبود ده

و مهربان خدای من!
سخت از همه ی این ها دردی است عیان ...
درد هم مسلک هایی که درد می کشند بی صدا و با صدا... اما کک دیگر هم مسلکانم نمی گزد!
رمضانی سخت بر آنها می رود
نه فانوسهای قاهره روشن است
ونه بلندگوهای مسجد دمشق اذان می گویند
بازارهای بغداد بسته شده
شهر قدس هنوز در اسارت به سر می برد
غزه بمباران می شود
امت محمد(ص) هنوز در خواب عمیق به سر می برد
ای وای بر ما
خدایا!
ببخش بر ما و کمک کن تا بیدار شویم جملگی...
آمین

درد ودل با خدا

خدایا

درون سینه قلبی شکسته از غم زمانه دارم ،

اما بی کینه ... و سرشار از عشق و محبت تو ،

قلبم را متبرک گردان تا برای تو و خلقِ تو بتپد ،

قلبی که از شادی دیگران ، شاد شود ،

و رنج دیگران را رنج خود بداند ،

چشمهایم ... از روزی که چشم گشودم به هرکجا که مینگرم ،

نشانی از عظمت و بزرگی تو معبود یگانه ام میبینم ،

مرا چشمانی عطا کن تا با اشک دیگران اشک بریزد و با لبخند دیگران بخندد ،

  دستان خالیم به سوی تو معبود مهربانم و در پیشگاه توست

مرا لیاقتی عطا کن ، تا دستانم ، دستی باشد از جانب تودر خدمت خلق تو و پایم در راه تو و در جهت خشنودی تو و شادی خلق تو گام بردارد ، مرا آنگونه شکل بده و بساز که نماینده تو و خوبیهای تو بر روی زمینت باشم ...