شهدعشق
شهدعشق

شهدعشق

دم افطار که بی‌تاب‌تر و تشنه‌ترم


دم افطار که بی تاب و تشنه ترم.....

افسران - دم افطار که بی‌تاب‌تر و تشنه‌ترم ...

دم افطار که بی‌تاب‌تر و تشنه‌ترم
می‌شوم غرق علمدار...عمو...آب...حرم
...




مردم بدانید...


مردم بدانید...

که در مکتب ما شهادت مرگی نیست

که دشمن بر ما تحمیل کند

واین آخرین پیام هر شهید است که:

همیشه راه حسین (ع) باقیست و یزیدیان بر فنا!!!

"شهید موحد دانش"

دلتنگ کربلا


دلم تنگه غروب کربلاست...


 امامم دلم می خواهد عهدی با تو ببندم...


با تو عهد ببندم هر زمان که قدمی خواستم بردارم که اخرش شکستن یک دل و به رنج

کشاندن انسانی است مانعم شویی...


مانعم بشویی که بنده ای را زندگی کردن بیزار کنم...




کارت عروسی برای ارباب

نزدیک عملیات رمضان بود.
همه آماده می شدند برا عملیات و معمولا کسی مرخصی نمی گرفت تا بعد از عملیات.
ولی یه جوون اومد و گفت اگه امکانش هست اجازه بده من برم شهرمون.
گفتم برا چی؟ گفت آخه عروسیمه و کارت هم پخش کردیم و خانواده مدام زنگ می زنن و می گن چرا نمیایی؟!
بهش اجازه دادم برگرده. گفت: ازم راضی هستی؟ گفتم : آره. برو ولی مراسمت تموم شد یک هفته ای برگرد چون نیرو نیاز داریم.
خداحافظی کرد و راه افتاد.
عصر همون روز که بچه ها داشتن برا عملیات تجهیزات می گرفتن یکی رو دیدم کنار تانکر آب، داره وضو می گیره. خیلی شبیه اون جوون بود. رفتم جلوتر دیدم همونه. تعجب کردم و پرسیدم مگه نرفتی برا عروسیت؟
گفت: چرا؛ حتی تا نزدیک پلیس راه اهواز هم رسیدم ولی یه دفعه یادم اومد که برا مجلس عروسی ام کارت دعوتی هم به اباعبدالله(ع) دادم و ایشون رو هم دعوت کردم. دیشب هم خواب دیدم مراسم عروسیم تو گودال قتلگاه برپاست و امام حسین(ع) و حضرت زهرا(س) هم اومدن. تا یاد این خواب افتادم دیگه نتونستم برم و برگشتم.

حالا هم اگه سالم برگشتم از عملیات، میرم برا عروسیم و گرنه که دعوت شده ام.

همون شب گردانمون وارد عمل شد و به خط زد. صبحی که داشتم بین مجروحها و شهدامون می گشتم چشمم به همون جوون خورد. خوابش تعبیرش شده بود و اربابش حسین(ع) دعوتش کرده بود...

کلام آسمانی


روایتی از داود بن کثیر

داود بن‌ کثیر رقی گوید: نزد امام جعفر صادق (علیه السلام) بودم که آب خواست. وقتی نوشید، دیدم می خواهد گریه کند و اشک در چشمانش حلقه زد. سپس فرمود: «ای داود! خدا قاتل حسین را لعنت کند! یادِ مظلومیت حسین (علیه السلام) زندگی را چقدر ناگوار می‌سازد. من هر گاه آب سردی می‌نوشم، به یاد حسین (علیه السلام) می‌افتم. هر بنده خدایی که آب نوشد، حسین (علیه السلام) را یاد کند و قاتل او را لعن نماید، خدا برایش صد هزار نیکی نویسد و صد هزار بدی از او پاک کند، و او را صد هزار درجه فرابرد. و چنان باشد که گویی صد هزار برده را آزاد کرده باشد و خدا او را در روز رستاخیز با روی سفید و درخشان محشور سازد.»