ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
فردی مقداری گوشت خرید و به منزل برد و به زنش گفت: برای ناهار آب گوشت تهیّه کن تا ظهر که از کار برگشتم بخوریم. زنش به او گفت: بگو ان شاءاله، مرد گفت اینکه ان شاءالله گفتن ندارد، ظهر می آیم و آب گوشت می خوریم. دست بر قضا وقتی ظهر مرد راه بازگشت به خانه بود مأمورین او را با یک مجرم فراری اشتباه گرفتند و دستگیرش کردند و به زندان بردند، دو سه روز بعد که فهمیدند اشتباه کرده اند، او را آزاد کردند. مرد به سوی خانه بازگشت و وقتی به خانه رید و در خانه را زد، زنش از داخل خانه گفت: کیستی؟ مرد گفت: ان شاءالله منم. خدا عملاً ان شاءالله را به او آموخت.
پیامبر به حضرت علی فرمود: خودم دیدم و از خودم شنیدم و احدی آن را ندیده است، دیدم که در قبضه ی خدا هستم و همه ی خلق هم آنجا هستند و هیچ جایی بهتر و مطلوبتر از آنجا نیست. اگر به مشیّت الهی تن بدهی زندگی بر تو شیرین می شود. امّا اگر به آن تن ندهی و خلاف آن را بخواهی، یعنی تقلاّ کنی که از قبضه ی خدا بیرون بیایی، چون ممکن نیست، زندگی بر تو تلخ می شود.
همه ی در قبضه ی خدا هستند. هر کس از صاحبخانه خوشش بیاید برای او هیچ جا لذّت بخش تر از آن نیست و اگر هم راه بود که از قبضه ی خدا خارج شود به هیچ قمتی آن را ترک نمی کرد.هر کس از صاحبخانه خوشش نیاید و نسبت به او عداوت و کینه و حسد داشته باشد هیچ جا سخت تر و عذاب آورتر از آنجا برای او نیست و هر چه تقلّا کند راهی برای بیرون رفتن از قبضه ی خدا وجود ندارد، لذا بسیار عذاب می کشد. «لا یُمکِنُ الفَرارُ مِن حُکومَتِکَ»: خدایا از حکومت تو فرارکردن امکان پذیر نیست.