شهدعشق
شهدعشق

شهدعشق

خدایا ....

خدایا...

خیلی دلم گرفته برای همه چی و همه جا برای چیزایی که از دست دادم و چیزایی که دوس دارم داشته باشم وندارم ولی هیچوقت بدستشون نمیارم تلاشی برای بدست آوردنش نمیکنم فقط میگم کاش کاش کاش......

میگم خدایا ببخشید اشتباه کردم دیگه انجامش نمیدم دیگه سمتش نمیرم  ازم بگذر اگه دیگه رفتم ولی فقط همون لحظه است فقط همون وقت که دارم از شهدا میخونم فقط زمانی که دارم تو خوندن دعای کمیل میگم الهی و ربی من لی غیرک فقط موقعی که گره کور به کارم میفته و دست به دامن خدا و ائمه میشم ولی وقتی همه چی تموم میشه منم یادم میره چه قولی دادم و چه عهدی بستم هی توبه میکنم هی توبه را می شکنم دیگه مثل آب خوردن شده برام حالا کی این آب تو گلوم گیر کنه و خدا بزارتم تو خماری نمیدونم؟؟!!!

نماز میخونم نمیگم نماز نمیخونم ولی نمازی که برای رفع تکلیف نمازی که میخونی که فقط بگی خوندمش خودمم نمی فهمم چی خوندم تا میام ببینم کجام می بینم دارم سلام میدم زودم جانمازو جمع میکنم خدایا خیلی باهات کار دارم ولی وقت ندارم برات مگه میذارن مگه وقت میشه بیام سمتت مگه نفسم میتونه نه بگه نه خدا من فقط یاد گرفتم به تو بگم نه  خدایا هنوز یاد نگرفتم کجا بگم باشه کجا بگم نه به شیطان میگم باشه هر چی تو بگی ولی به تو میگم نه خدایا عمرم رفت کی میخوام یاد بگیرم جای این دو کلمه کجاست خدایا خسته شدم از بس گفتم شهدا شرمنده ام ولی دلشون خون کردم خدایا خسته شدم از بس گفتم خدا چاکرتم دوسد دارم ولی به حرفت نبودم همه اش میگم لعنت خدا بر شیطون ولی همه اش دارم میرم سمتش فقط حرف میزنم همین دلم هنوز با زبونم یکی نشده گاهی اوقات میگم بمیرم بهتره اینه که هر روزم بدتر از دیروزم باشه میگم امام زمانم بیا منتظرتم ولی هیچ کاری برای اون فرج نکردم قدمی برنداشتم خدایا نجاتم بده خدایا اونقدر دستمو محکم بگیر ک نتونم ول کنم دستتو خدایا اینقدر روی من تسلط داشته باش که فکر هیچی تو سرم نباشه خدایا من ضعیفم خدایا کمکم کن دیگه باعث رنج دیگران نباشم نمیخوام باعث به گناه افتادن کسی باشم خدایا محبتتو تو دلم اونقدر بنداز که جای هیچی نباشه فقط همینو میخوام و بس خدایا تشنه محبتت هستم هیچی نمیخوام خدایا نگذار رهات کنم نگذار ازت دور بشم کمکم کن

خداجونم فقط ازت ی سوال دارم مگه تشخیص مزه تلخ و شیرین سخته ؟؟؟!!!

که من نمیتونم تشخیص بدم گناه تلخ و محبت تو شیرین !!!؟؟؟


من اگه پولدار بشم..........

من اگه روزی خیلی پولدار بشم یه سامانه ی پیامکی با دم و دستگاه و تشکیلات عالی و پاسخگوها و کارشناس های مجرب تحصیلکرده ی دینی و روانشناسی راه می اندازم و اسمش رو هم میذارم شماره ی خدا، تماس با خدا، پیامک یار یا یه همچین چیزایی.

تا وقتی که یه نفر از بندگان خدا یه شب ناغافل دلش گرفت و غصه دار شد و کل اطرافیان و شماره های بیشمار گوشیش رو گشت ولی حتی یه نفر رو پیدا نکرد که بهش زنگ یا پیامک بزنه و راحت بگه دلم گرفته، یه شماره باشه که اونشب به دادش برسه و کل درددلش رو بیرون بکشه و بریزه رو صفحه ی گوشی و نذاره اونشب با دل گرفته و چشمای خیس سر بذاره رو بالشت. اصلا جهنم و ضرر، جواب هم نده فقط بدونی دردودلات میرسه به دست یه نفر ...

 

خدای من


سلام خدایم

  ببخش هر وقت دلتنگ می شوم

هر وقت از زمین و زمان گلایه مند می شوم

هر وقت به بن بست می روم به سراغت می آیم

خجالت می کشم با همه بی معرفیتی هایم دوباره تقاضا داشته باشم

اما چه کنم تنها کسی هستی که در همه حال پشتم را خالی نمی کنی

و تقاضایم را رد نمی کنی

خدای دوست داشتنیم؛

خسته شدم از اینهمه هیاهوی بیخود و بی حاصل

شادی هایم را  به من ببخش!

دلنوشته

 خدایا منو بابت تموم لحظه هایی که دلتو شکستم ببخش…..

خدایا من رو ببخش که همیشه ازت طلبکارم …

چرا ؟!

ادامه مطلب ...

خدایا تنهام نگذار...


عشق در خانواده

مردی با خود زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن

یه سار شروع به خواندن کرد ! اما مرد نشنید

مرد فریاد برآورد خدایا با من حرف بزن.......

آذرخش در آسمان غرید ، اما مرد اعتنایی نکرد

مرد به اطراف خود نگاه کرد و گفت : تو کجایی ؟؟؟؟

بگذار تو را ببینم ......

ستاره ای درخشید، اما مرد ندید

مرد فریاد کشید " خدایا یک معجزه به من نشان بده " .....

کودکی متولد شد و اما مرد باز توجهی نکرد

مرد در نهایت یاس فریاد زد: خدایا خودت را به من نشان بده و بگذار تو را ببینم .....

از تو خواهش می کنم ......

پروانه ای روی دست مرد نشست و او پروانه را پراند و به راهش ادامه داد .....

ما خدا را گم می کنیم ......

در حالی که او در کنار نفس های ما جریان دارد ......

خدا اغلب در شادی های ما سهیم نیست ......

عشق

تا به حال چند بار خوشی هایت را آرام و بی بهانه به او گفته ای ؟؟

تا به حال به او گفته ای که چقدر خوشبختی ؟؟؟؟؟؟

که چقدر همه چیز خوب است ؟؟؟؟

که چه خوب که او  هست ؟؟؟

خدا همراه همیشگیه سختی ها و خستگی های ماست

زمانی که خسته و درمانده به طرفش می رویم

خیال می کنیم تنها زمانی که به خواسته خود برسیم او ما را دیده و حس کرده اما ............

گاهی بی پاسخ گذاشتن برخی خواسته های ما نشانگر لطف بی اندازه او به ماست

خورشید را باور دارم حتی اگر نتابد

به عشق ایمان دارم حتی اگر آن را حس نکنم

به خدا ایمان دارم حتی اگر سکوت کرده باشد ...

تا خدا هست، جایی برای نا امیدی نیست

(خدایا حتی یک آن ما را به حال خود وامگذار)

هواتو دارم


می دانم هراز گاهی دلت تنگ می شود.همان دلهای بزرگی که جای من در آن است آنقدر تنگ میشود که حتی یادت می رود من آنجایم.دلتنگی هایت را از خودت بپرس.و نگران هیچ چیز نباش!هنوز من هستم. هنوز خدایت همان خداست! هنوز روحت از جنس من است!اما من نمی خواهم تو همان باشی!تو باید در هر زمان بهترین باشی.نگران شکستن دلت نباش!میدانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند.و جنسش عوض نمی شود …و میدانی که من شکست ناپذیر هستم …و تو مرا داری …برای همیشه!چون هر وقت گریه میکنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد …چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای…چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم،صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام!درست است مرا فراموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم!دلم نمی خواهد غمت را ببینم …می خواهم شاد باشی …این را من می خواهم …تو هم می توانی این را بخواهی. خشنودی مرا.من گفتم : وجعلنا نومکم سباتا (ما خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم)و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود …نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد.شبها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی ؟اما، نه من هم دل به دلت بیدارم!فقط کافیست خوب گوش بسپاری!و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن!پروردگارت …با عشق !


الان اوضاع چطوره...؟!


میخواستم بزرگ بشم...

درس بخونم مهندس بشم...

خاکمو آباد کنم ...

زن بگیرم...

مادر و پدرمو ببرم کربلا...

...
دخترمو بزرگ کنم ببرمش پارک ,تو راه مدرسه باهم حرف بزنیم

خیلی کارا دوست داشتم انجام بدم

خب نشد...باید میرفتم از مادرم, پدرم ,خاکم , ناموسم ,دخترم , دفاع کنم

رفتم که

دروغ نباشه

احترام کم نشه

همدیگرو درک کنیم

ریا از بین بره

دیگه توهین نباشه

محتاج کسی نباشیم
                                      الان اوضاع چطوره....؟


                            تخریب چی نوجوان شهید کاظم مهدیزاده

                   شهادت، عملیات کربلای1 - مهران- ارتفاعات قلاویزان

دل گفته های پنهانی با خدا


همه ما پنهانی ودر نهان با خداوند، دل گفته هایی با خدا داریم، کسی از آن خبر ندارد وخود می گوییم و خدا شنونده است. آن چه می آید بخشی هایی از گفتگوهای «من وشما» با خداست. اگر می دانید، مطلبی باید اضافه شود در نظرات این مطلب بگذارید تا اضافه شود.

گفتم: خسته‌ام

گفت: لاتقنطوا من رحمة الله

.:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53) ::.

گفتم: انگار، مرا فراموش کرده ای!

گفت: فاذکرونی اذکرکم

.:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.

گفتم: تا کی باید صبر کرد؟

گفت: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا

.:: تو چه می‌دانی! شاید موعدش نزدیک باشد (احزاب/63) ::.

گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای منِِِ کوچک، خیلی دوره! تا آن موقع چه کار کنم؟

گفت: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله

.:: کاراهایی که به تو گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کند (یونس/109) ::.

گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچک است... یک اشاره‌ کنی تمامه!

گفت: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم

.:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.

گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟

گفت: ان الله بالناس لرئوف رحیم

.:: خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه – مهربان است (بقره/143) ::.

گفتم: دلم گرفته

گفت: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا

.:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشند (یونس/58) ::.

خانه خدا

گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله

گفت: ان الله یحب المتوکلین

.:: خدا آنهایی را که توکل می‌کنند دوست دارد (آل عمران/159) ::.

گفتم: خیلی چاکریم!

ولی این بار، انگار گفتی: حواست را خوب جمع کن! یادت باشد که:

گفت: و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره

.:: بعضی از مردم خدا را فقط به زبان عبادت می‌کنند. اگه خیری به آنها برسد، امن و آرامش پیدا می‌کنند و اگر بلایی سرشان بیاید تا امتحان بشوند، رو گردان میشوند. خودشان تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنند (حج/11) ::

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم ؛

گفت: فانی قریب

.:: من که نزدیکم (بقره/???) ::.

گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد به تو نزدیک بشوم

گفت: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال

.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/???) ::.

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!

گفت: ألا تحبون ان یغفرالله لکم

.:: دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟! (نور/??) ::.

گفتم: معلومه که دوست دارم مرا ببخشی

گفت: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه

.:: پس از خدا بخواهید شما را ببخشد و بعد توبه کنید (هود/??) ::.

گفتم: با این همه گناه... آخر چه کاری می‌توانم بکنم؟

گفت: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده

.:: مگر نمی‌دانید خداست که توبه را از بنده‌هایش قبول می‌کند؟! (توبه/???) ::.

گفتم: دیگر روی توبه ندارم

گفت: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب

.:: (ولی) خدا عزیزو دانا است، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/?-?) ::.

گفتم: با این همه گناه، برای کدام گناهم توبه کنم؟

گفت: ان الله یغفر الذنوب جمیعا

.:: خدا همه‌ی گناه‌ها را می‌بخشد (زمر/??) ::.

قاصدک هایی برای خدا

گفتم: یعنی اگر بازهم بیابم؟ بازهم مرا می‌بخشی؟

گفت: و من یغفر الذنوب الا الله

.:: به جز خدا کیه که گناهان را ببخشد؟ (آل عمران/???) ::.

گفتم: نمی‌دانم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتشم می‌زند؛ ذوبم می‌کند؛ عاشق می‌شوم! ... توبه می‌کنم

گفت: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین

.:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم آنهایی که پاک هستند را دوست دارد (بقره/???) ::.

ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک

گفت: الیس الله بکاف عبده

.:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/??) ::.

گفتم: در برابر این همه مهربانیت چه کار می‌توانم بکنم؟

گفت:یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما

.:: ای مؤمنین! خدا را زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هایش بر شما درود و رحمت می‌فرستند تا شما را از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیاورند. خدا نسبت به مؤمنین مهربان است. (احزاب/??-??) ::.

گفتم: هیچ کسی نمی‌داند تو دلم چه می‌گذرد

گفت: ان الله یحول بین المرء و قلبه

.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.

گفتم: غیر از تو کسی را ندارم

گفت : نحن اقرب الیه من حبل الورید

.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16) ::.

گفتم : ...

گفت : ...

دلنوشته...


سلام
چند وقت پیشا ( پارسال پیارسال ) یکی  بود خیلی به حضورش عادت کرده بودم
حرفاش خیلی عالی بود برای من یه معلم بود یه معلم مهربون ودلسوز
یه روز یه چیزی  ازش کردم که در برابر خواسته م اینو گفت
تو خدا را داری خدایی که هیچ بنده ایی را تنها نمیزاره
وبعدش این نوشته را برام تو ایمیلم گذاشت امروز دوباره رفتم
و خوندمش از بس دلنشین بود آوردمش اینجا تا دوستان گل هم بخونند
حالا هم اون هر جا هست شاد باشه و سلامت

پروردگارت باتومی گوید
تورادر بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
بساط روزی خود رابه من بسپار
رها کن غصه ی یک لقمه نان و آب فردا را
تو راه بندگی طی کن
عزیزا من خدایم خوب می دانم
تو دعوت کن مرا برخود
به اشکی … یا خدایی، میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست می دارم
طلب کن خالق خود را
بجو مارا
توخواهی یافت
که عاشق می شوی برما
وعاشق می شوم برتو
که وصل عاشق و معشوق هم
آهسته می گویم خدایی عالمی دارد
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم براسب های خسته درمیدان
تورادربهترین اوقات آوردم
قسم برعصر روشن
تکیه کن برمن
قسم برروز هنگامی که عالم رابگیرد نور
قسم براختران روشن اما دور
رهایت من نخواهم کرد
بخوان مارا
که می گوید که توخواندن نمی دانی ؟
توبگشا لب
توغیرازما خدای دیگری داری؟
رها کن غیر ما را
آشتی کن باخدای خود
تو غیر از ما چه می جویی ؟
تو با هر کس به جز با ما چه می گویی ؟
وتوبی من چه داری ؟ هیچ!!
بگو با ما چه کم داری عزیزم؟ هیچ!!
هزاران کهکشان و کوه ودریا را
وخورشید وگیاه ونوروهستی را
برای جلوه ی خود آفریدم من
ولی وقتی تو را من آفریدم
برخودم احسنت می گفتم
توئی زیباتر ازخورشید زیبایم
تویی والا ترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت
تو ای محبوب تر مهمان دنیایم
نمی خوانی چرا ما را؟؟
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد؟؟؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی
ببینم من تورا ازدرگهم راندم؟
اگردرروزگار سختی ات خواندی مرا
اما به روز شادیت یک لحظه هم یادم نمی کردی
به رویت بنده ی من هیچ آوردم ؟؟
که می ترساندت ازمن ؟
رها کن آن خدای دور
آن نا مهربان معبود
آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت … خالقت
اینک صدایم کن مرا به قطره اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام
آیا عزیزم حاجتی داری؟
توای ازما کنون برگشته … ای اما
کلام آشتی را تو نمی دانی؟
ببینم چشم های خیست آیا گفته ای دارند؟
بخوان ما را بگردان قبله ات را سوی ما
اینک وضوئی کن خجالت می کشی از من ؟
بگوجز من کس دیگر نمی فهمد
به نجوایی صدایم کن
بدان آغوش من باز است
برای درک آغوشم
شروع کن یک قدم با تو
تمام گام های مانده اش با من !!!

فقط خدا....



خدایا کمکم کن محتاج غیر تو نباشم

خدایا بهم توان بده همه قدم هام برای تو باشه

خدایا ازت میخوام تنهام نزاری حتی اگه تنهات گذاشتم

خدایا کمک کن دستتو رها نکنم

خدایا مرا دریاب

که بی تو هیچ هیچم

درد و دل با او...



گفتم : خدای من ، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه دیروز بود  و هراس فردا بر شانه های صبورت بگذارم ، آرام برایت بگویم و بگریم ، در آن لحظات شانه های تو کجا بود ؟
گفت: عزیز تر از هر چه هست ، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات بودنت بر من تکیه کرده بودی ، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی . من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد ، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم

گفتم : پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی ، اینگونه زار بگریم ؟
گفت : عزیزتر از هر چه هست ، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند ، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان ، چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود .گفتم : آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی ؟
گفت : بارها صدایت کردم ، آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی ، تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیز از هر چه هست از این راه نرو که به ناکجا آباد هم نخواهی رسید .
گفتم : پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی ؟
گفت : روزیت دادم تا صدایم کنی ، چیزی نگفتی ، پناهت دادم تا صدایم کنی ، چیزی نگفتی ، بارها گل برایت فرستادم ، کلامی نگفتی ، می خواستم برایم بگویی آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تو تنها اینگونه شد که صدایم کردی
گفتم : پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی ؟

گفت : اول بار که گفتی خدا آنچنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم ، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر ، من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی وگر نه همان بار اول شفایت می دادم . گفتم : مهربانترین خدا ، دوست دارمت ...

گفت : عزیز تر از هر چه هست من دوست تر دارمت ...


خدایا من گنهکارم



خــــــدایـــــــا مــــن گنــــــــه کـــــــــــارم

خدایا من گناه کارم ،
مرا ببخش ،
تو را می خوانم ،
تو را می خواهم ،
تو را می پرستم
ولی هنوز از بت پرستی دست بر نداشته ام
هنوز نتوانسته ام خود را به تو قانع کنم .
هنوز از مطلقیت تو می ترسم و می گریزم .
هنوز کودکم
هنوز به دنبال شی می گردم ،
هر لحظه بتی می سازم و تصورات خویش را می پرستم.
خدایا به من ظرفیت بخشش عطا کن
به من ظرفیت ده که مطلقیت تو را بپرستم ،
بت ها را با تو اشتباه نکنم .
خدایا مرا به نعمت تنهایی غنی گردان ،
بگذار در عالم تنهایی با تو انیس و آشنا گردم ،
بگذار عشق تو ، جمال تو ، کمال تو آن قدر روح و دلم را جذب کند که دیگر عشقی برای
هستی باقی نماند .
خدایا گاه گاهی از تنهایی خسته می شوم ،
گاه گاهی در زیر بار درد و غم خمیده می شوم ،
گاه گاهی مثل آتش فشان منفجر می گردم .
آنگاه راه فرار می گزینم ،
دست نیاز به سوی بت ها دراز می کنم ،
درمان درد خود را از کسانی می طلبم که خود عاجز و درمانده اند.
خدایا این ها دلیلی جز ضعف و کم ظرفیتی من ندارد ،
من ضعیفم ،
من کم ظرفیتم مانند کودکی که از مدرسه می گریزد
من نیز دچار وسوسه می شوم که از بارگاهت بگریزم .
می سوزم ،می سوزم ،می سوزم
بگذار بیشتر بسوزم ،
بگذار خاکستر شوم
بگذار محو و نابود شوم ،
بگذار کسی نام مرا نداند ،
کسی اسم مرا نبرد ،
کسی مهر مرا در دل خود نپرورد ،
بگذار تنها باشم ،
فقط با تو باشم .
اما ای خدای من حتی تو هم مرا تنها بگذار
اگر می خواهی تو هم مرا از بارگاهت بران ،
تو هم مرا طرد کن ؟
تو هم مرا به دست فراموشی بسپار ،
گله نمی کنم ،
بگذار تنهایی خود را از مطلقیتت شروع کنم ،
بگذار با مطلق آشنا شوم ،
بگذار در تنهایی مطلق آنقدر فرو روم که حتی شعله های سوزان قلبم به من نرسد ،

حتی نور شمع وجودم در ظلمت تنهایی محو شود و به جایی نرسد

 خدایا بهت محتاجم بیشتر از همیشه

تنهای تنهایم بیشتر از همیشه

خدایا غریبم در غربت تنهایم مگذار

خدایا به سوی تو رو آوردم دست رد به سینه ام نزن

خدایا با یه کوله باری از گناه اومدم بر نگردونم خدا

خدایا دیگر هیچ ندارم بگیو یم بجز اینکه بگم


خــــــــدایـــــــــا گنــهـــکـــــــــــــارمــــ

منو عفو کن


حرف دل



خـدایـا !

 من هـمونی هسـتم که وقت و بی وقت مزاحمت میشم .

همونی که وقتی دلش می گیره وبغضش می ترکه ،میاد سراغت

من همونیم که همیشه دعاهای عجیب و غریب می کنه

و چشم هاش را می بنده و میگه :

من این حرف ها سرم نمیشه! باید دعام را مستجاب کنی!

همونی که گاهی لج می کنه و گاهی خودش را برات لوس می کنه!

همونی که نمازهاش یکی در میون قضا میشه یه به درد نمی خوره !!

همونی که بعضی وقت ها پشت سـر مردم حرف می زنه !

گاهی بدجنس میشه ، البته گاهی هم خودخواه !

حـالا یـادت اومـد مـن کـی هـستم ؟!معبود من !

سالهاست منو راهی صحرای پر از رنگ و فریب کرده ای

تا در اون سیر کنم و تو را بیابم و با تو عاشقی و بندگی کنم .

اون وقت که مرا فرستادی پاک و سبحان بودم

اما حال پر از رنگ دنیا شدم.

اون روز خودت به من گفتی تا همیشه کنار تو

هستم مرا فراموش نکن .اما امروز یاد همه هستم جز تو ..

 خدای من ! پشیمـانم با اینکه میدونم پشیمانی سودی نداره

 خدای من خسته شدم از بس گناه کردم و بعدش همه چی یادم رفت و شدم همون آدم بده

 خدای من تو که هیچوقت منو تنها نمیزاری پس نگزار ازت دور بشم

 خدای من از گناه بدم میاد اما برام مثل عسل شیرین

 خدای من ازت میخوام محبتت را تو دلم بیشتر و بیشتر کنی تا از دنیا بدم بیاد و فقط به فکر تو باشم

 خدای مهربونم خدای عزیرم بخاطر همه بدیهام زشتیهام گناهام و ....

 حلالم کن


درد ودل با خدا

خدایا

درون سینه قلبی شکسته از غم زمانه دارم ،

اما بی کینه ... و سرشار از عشق و محبت تو ،

قلبم را متبرک گردان تا برای تو و خلقِ تو بتپد ،

قلبی که از شادی دیگران ، شاد شود ،

و رنج دیگران را رنج خود بداند ،

چشمهایم ... از روزی که چشم گشودم به هرکجا که مینگرم ،

نشانی از عظمت و بزرگی تو معبود یگانه ام میبینم ،

مرا چشمانی عطا کن تا با اشک دیگران اشک بریزد و با لبخند دیگران بخندد ،

  دستان خالیم به سوی تو معبود مهربانم و در پیشگاه توست

مرا لیاقتی عطا کن ، تا دستانم ، دستی باشد از جانب تودر خدمت خلق تو و پایم در راه تو و در جهت خشنودی تو و شادی خلق تو گام بردارد ، مرا آنگونه شکل بده و بساز که نماینده تو و خوبیهای تو بر روی زمینت باشم ...

امام زمان !!! چند می فروشی؟؟؟




سلام

این متنی که زیر نوشتم خطاب به خودم گفتم شما واسه ی ظهور و بعدش واسه من دعا کنید اصلاح بشم.

این روزها خیلی میگی اللهم عجل لولیک الفرج توی قنوت های نمازت توی رختخوابت قبل از خواب بعد از نماز صبح هات دعای عهد می خونی هی میگی یاابن الحسن هی میشینی در مورد ظهور فکر و دعا می کنی.

اما چقدر دنبال ظهور بودی چقدر کمک کردی به ظهور؟ چند نفر و جذب امام زمانت کردی؟ آیا اصلا کسی رو جذب نه آشنا کردی با امام زمانت؟ تو که ادعا می کنی بچه مذهبی یا بچه حزب اللهی هستی چیکار کردی؟ چه گلی به سر امام زمانت زدی؟

اصلا آشنا کردن و جذب کردن به سمت امام زمان پیشکش، چقدر خودتو اصلاح کردی؟ چندتا نمازت رو اول وقت خوندی؟ چندبار تا حالا به کسایی که دینت رو به مسخره گرفتن اخم کردی؟

اصلا اینها هم هیچی، چندبار تا حالا نگاهت به نامحرم افتاد سرت رو پایین انداختی گفتی من فقط میخوام یوسف زهرا رو ببینم؟ چند بار جلوی زبونت رو گرفتی که بین دوستات یا تو دعوا یا عصبانیت فحش ندی؟ چند بار به معلمت یا استاد درست حرف زدی و پشت سرش ادعاشو در نیوردی یا غیبتشو نکردی یا لعنت و فحش بهش نفرستادی؟

اصلا اینها هم هیچی.چندبار نامحرم اومد سمت چه تو فضای مجازی چه تو فضای حقیقی دور شدی و گفتی من فقط یوسف زهرا رو میخوام؟

چند دفعه از نامحرم برات اس ام اس اومد و تو حتی بدون جواب سلام پاکش کردی؟ چندبار با خودت عهد کردی مثلا نماز صبحت قضا نشه؟

اصلا اینها هم هیچی. جندبار اومدی گوشیت رو چک کنی و امام زمانیش بکنی و هر چی عکس زشت یا شماره زشت و هرچی که مخالف امام زمانت باشه رو پاک کنی؟

اصلا اینها هم هیچی. چندبار واسه خودت فیلتر گذاشتی وارد هر سایتی نشی؟ چند بار واسه اخلاقت فیلتر گذاشتی تا دل امامت رو شاد کنی؟

اصلا اینها هم هیچی. مثلا میخوای بری گوشی یا تبلت یا لبتاب یا... بخری چقدر رفتی مشورت کردی چقدر رفتی تو سایت ها تحقیق کردی چقدر رفتی مجلات رو خوندی؟ آیــــــــا به اندازه ی این تحقیق که می کنی مشورت کردی با روحانی ها یا عالمان؟

اصلا اینها هم هیچی. گوشیت گم میشه تو میری پیش نیروی انتظامی و مدارکت رو نشون میدی و با کلی پیگیری میری موبایلت رو پیدا می کنی ، تا حالا امام زمانت را گم کردی چقدر دنبالش گشتی؟

اصلا اینها هم هیچی. انقدر که اسامی فوتبالیست ها و یا بازیگری رو حفظ کردی و بلدی در مورد امام زمانت انقدر خبر داری؟

همه ی اینها هیچی حداقل مثل یه دونه از این سوریه ای ها یه دونه از از عراقی ها یا سیستانی ها بلایی سرت اوردند؟؟؟؟