ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎهی بود که ﻭﺯﻳﺮﯼ داشت که همیشه ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﺮ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺧﻴﺮ ﻳﺎ ﺷﺮﯼ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ میافتاد، ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺑﺎﺩﺷﺎﻩ میگفت: «ﺣﺘﻤﺎ ﺣﻜﻤﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ!» ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ چاقو ﺑﺮﻳﺪ ﻭ ﻭﺯﻳﺮ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﮔﻔﺖ: «ﺑﺮﻳﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺩﺳﺘﺖ ﺣﻜﻤﺘﯽ ﺩﺍﺭﺩ!»
ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺗﻨﺪﯼ ﺑﺎ ﻭﺯﻳﺮ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺍﻭ که ﺑﻪ ﺣﻜﻤﺖ
ﺍﻳﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﻭﺯﻳﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ. ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁن رﻭﺯ ﻃﺒﻖ ﻋﺎﺩﺕ ﺑﻪ
ﺷﻜﺎﺭ ﺭﻓﺖ، ﻭﻟﯽ این بار ﺑﺪﻭﻥ ﻭﺯﻳﺮ ﺑﻮﺩ. ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺷﻜﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻋﺪﻩﺍﯼ ﻣﺮﺩﺍﻥ
ﺑﻮﻣﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ خواستند ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺪﺍﻳﺎﻧﺸﺎﻥ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﻛﻨﻨﺪ. ﻭﻟﯽ
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ کردن، ﻣﺘﻮﺟﻪ شدند ﺩﺳﺖ پادشاه ﺯﺧﻤﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ
ﺳﺎﻟﻢ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﻧﻘﺺ میخواستند. ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻫﻤﻴﻦ پادشاه ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ کردند. ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ
ﺑﻪ ﻗﺼﺮ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ پیش ﻭﺯﻳﺮ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻗﻀﻴﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
«ﺣﻜﻤﺖ ﺑﺮﻳﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﻭﻟﯽ ﺣﻜﻤﺖ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺭﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻡ!»
ﻭﺯﻳﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: «ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﺣﺘﻤﺎً ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺷﻜﺎﺭ ﻣﯽﺁﻣﺪﻡ ﻭ ﻣﻦ ﻛﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺷﻤﺎ ﺣﺘﻤﺎً ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ میشدم.»
موسی این کار را کرد و به نظاره ی چشمه پرداخت.در همان لحظه سواری به کنار آب آمد ،لباس خود را در آورد و آب تنی کرد و سپس لباس بر تن کرد و رفت.اما کیسه ی پول های خود را جا گذاشت.
هرگاه دیدی خدای سبحان پیاپی بر تو بلا نازل می کند بدان که تو را (از خواب غفلت) بیدار کرده است
و چون دیدی خدای سبحان، با آنکه گناه می کنی، پیاپی به تو نعمت می دهد، بدان که این تدریجاً به سوی هلاکت بردن توست.
امیرالمومنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه
گوشه هایی از سخنان مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی:
***"یکی به خدا (بی غرض) گفت: همه کارهای تو خوبه ولی یک کار تو مشکل داره !
چرا گردو که کوچک است را به درخت آویزان کردی ولی کدو تنبل و هندوانه و طالبی را به یک بوته وصل کردی. اگر من جای تو بودم. طالبی و هندوانه را به درخت آویزان می کردم.
در همین حال یک گردو از درخت افتاد خورد به صورتش و از صورتش خون آمد.
گفت: خدایا غلط کردم !!! اگر به جای این گردو کدو تنبل بود الآن سرم می شکست. و هر روز چند تا شهید داشتیم."
در همین رابطه ایشان فرمودند:
"در بیمارستان
دکتر وارد اتاق می شود و ده بیست نفر مریض در اتاق خوابیده اند. دکتر
دستور می دهد. برای یکی چلو کباب بیاورند. برای یکی قیمه . دیگری قورمه .
دیگری آبگوشت و دیگر آب دوغ خیار و.... آیا این مریض ها حق دارند اعتراض
کنند که چرا به یکی این دادی و به دیگری آن. اگر مریض به دکتر اعتراض کند
او را می برند امین آباد (تیمارستان). مریض ها از دکتر تشکر می کنند که
مناسب حال آن ها غذا به آن ها داده و همچنین به دکتر پولهای بسیار زیادی
هم می دهند. روزی هم همینطور است یکی لیاقت دارد. یکی ندارد. یکی صلاحیت دارد یکی ندارد. نباید به خدا اعتراض کرد. "
نتیجه بحث اینکه خداوند عادل است و تمام کارهای او از روی حکمت می باشد. یعنی اگر کاری را انجام می دهد تمامی عواقت و فوائد آن را در نظر می گیرد. ما بندگان او که از این حکمت و عدل برخوردار نیستیم نباید از کارهای او شکایت کنیم. بلکه باید راضی به قضای الهی باشیم.