شهدعشق
شهدعشق

شهدعشق

تا خدا


عارفی را پرسیدند از اینجا تا به نزد خدای منان چه مقدار راه است؟

فرمود: یک قدم گفتند: این یک قدم کدام است؟ فرمود: پا بگذار روی خودت
دریغا
که
میان ما و رسیدن به " یک قدم" هزار فرسنگ است

نترس تو گناه کن بامن!

شبی عارفی با خداوند مناجات می کرد و مشغول نماز و عبادت بود.

هاتفی خبر دادش که آهای شیخ خواهی آنچه از تو میدانیم به خلائق گوییم تا سنگسارت کنند؟
شیخ بگفت :
” خدایا خواهی آنچه از کرم تو می بینم و از مهربانیت میدانم با خلق گویم تا دگر کسی تو را سجود نکند؟”
ندا آمد که : ” نه از ما ؛ نه از تو!”
زاهـد به کـرم، تو را چو ما نـشـناسـد ........ بیـگـانه تـــو راچـو آشــنا نـشـناســد
گـفتی کـه گـنه کـنی به دوزخ برمـت ......... این را به کسی گو که تو را نشناسد
(دیوان ابوسعید)

حکمت خدا


عارفی را گفتند : دنیا را چگونه می بینی ؟
گفت : آنچنان که بدون رضایت من برگی از درخت نمی افتد !!!
گفتند : مگر خدایی تو ؟
گفت : نه ، راضی ام به رضای خدا