غروب های جمعه نه تنها دل من...
بلکه تمام دل دنیا...می گیرد!
هنوز هم نمیدانم چرا...از روز آمدنت...هی عبور میکنیم...وتو بازهم نمیرسی!!!
دل ها گرفت ...
رایحه ی غم مدام شد ...
آقا...!!!
ببین که مثل همه جمعه های پیش ...
این جمعه هم به منتظرانت حرام شد...؟!!!
بازم غروب جمعه و هوای دلتنگی ست.
بازم بغضمو میخورم و زیر لب با خودم زمزمه میکنم:
انا مفتون بهواک / متی ترانا و نراک / مالی لیس الّا سواک / یا مولا یا صاحب الزمان ...
من سه نقطه میذارم تو با هر چی که دلت خواست پرش کن ...
" ... "
هوای خیس پریشان ، کدام جمعه ی بعدی؟
دلم ... هوای دلم را قفس گرفته امانت
شکسته بغض دوچشمان ، کدام جمعه ی بعدی؟
...
خمیده قامت تاریخ پس از حضور و غیابی
کجایی مرد مسلمان ،کدام جمعه ی بعدی؟
مرا با عشق خود درگیر کردی / به پایم با غمت زنجیر کردی
بدان دنیای بی تو هیچ باشد / دلم را از زمانه سیر کردی
تو با رفتن به پشت ابر ایّام / غروب جمعه را دلگیر کردی
یا اباصالح ادرکنی . . .
باز به انتظار تو جمعه غروب میشود / اگر بیایی از سفر آه چه خوب میشود . .
اللهم عجل لولیک الفرج
جمله جمله نه! واژه واژه تورا / ای سفر کرده گفتگو کردیم
کوچه کوچه نه! خانه خانه تورا / سالیانی ست جستجو کردیم
سوره سوره نه! آیه آیه تو را / در مناجات آرزو کردیم
جمعه جمعه نه! لحظه لحظه تو را / ندبه کردیم و های و هو کردیم . . .
بوی عطر یاس دارد جمعه ها / وعده دیدار دارد جمعه ها
جمعه ها بر عاشقان ایینه است / وعده گاه عاشقان ادینه است
جمعه ها دل یاد دلبر می کند / نغمه یا بن الحسن سر می کند . .
آقا جان یا صاحب الزمان
دلتنگی غروب همه جمعه های من
کی می رسد به صحن حضورت صدای من؟!
غیر از ضرر برای تو چیزی نداشتم
بار دیگر؛
جمعه ای بود ودلی بود وامید و تمام چشم ها رو به افق دوخته بود،آسمان
هم مکث کرد لحظه ای، تا بیایی از سفر.
ای مسافر تمام قلب ها،لحظه لحظه سرخی غروب بر قلب های بی قرار
شرر می ریزد و با عبور لحظه ها ، دل میان صحن سینه بی تاب پر
می زند وآیا می شود بر چشم تر عاشقان، قدم بگذاری؟!...
باز جمعه ای دیگر از جنس تمام جمعه های انتظار غروب کرد اما
در آیینه اشکی چشمان کبوتران غریب، تک سوار آرزوهای سپید، جولان
نداد... مهربان با من بگو تا کدامین بهار باید جمعه شماری کنم؟
ای مرد جمعه ی حضور بیا که جمعه ها بیش ازاین طاقت تنهایی ندارند...
خبر داری چقدر یاس ها دلواپس تواند؟
پیچک ها بر سر پرچین ها در انتظار تو نشسته اند؟
و شکوفه های اطلسی در جمعه های بی کسی بی قراری می کنند...
مولا جان؛ بگو کدامین جمعه می آیی؟
کدامین ماه کدامین فصل سبز، بگو تا تمام کوچه های بی عبور دلم را
با مژه های پریشان و اشک دیدگانم آب و جارو کنم...
اگرچه من تمام جمعه ها در انتظار تو نشسته ام...
تمام لحظه ها در انتظار تو نشسته ام...
اینک غروب جمعه ای دیگر و دستهای دعای ما...
اللهم عجّل لولیّک الفرج