شهدعشق
شهدعشق

شهدعشق

دلم مشهد میخواد

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
خسته ام مولا 
ا زخودم ...
از این شیطانی که شده ام ...
بد جور دلم گرفته در این هوای کثیف گناه ... به دادم برس ....
یا امام رضا فقط یه کلمه دلتنگ سقا خونه اتم
یا امام رضا بطلب...

عشقم امام رضا

دلٍ مـن گــم شـد !
اگر پـیدا شـد
بـسـپـاریـد امـانـاتٍ رضــــــــا ...
و اگـر از تـپـش افـتـاد دلـم
بـبـریـدش بـه مـلـاقـاتٍ رضـــــــــا ...

از رضـا خـواسـتـه‌ام
بـگـذارد کـه غـلـامـش بـشـوم ...
هـمـه گـفـتـنـد مـحـال اسـت، ولـی
دلـخـوشـم مـن بـه مـحـالـاتٍ رضـــــــــا ...

دلتنگتم آقا

سلام آقا، خیلی دلتنگتم ، خیلی...

ای کاش میشد  هر سحر توی صحن قدست ، مینشستم و  به عشقت صورتم رو غسل میدادم...

کاش میشد، قدم بزنم توی صحن انقلابت ، آقا می خوام امروز بی تکلف و راحت بهت بگم ، خیلی نیاز دارم به بودن در کنار ت...

می خوام بگم حالا که نمیتونم پای جسمم رو  بذارم توی حرمت اجازه بده دلمو روانه ی حرمت کنم ، بذار بیام و انقدر پای پنجره فولادت اشک بریزم تا...

بذار نزدیک باشم بهت ،بذار از همینجا عطر حرمت  رو نه عطر بهشت رو که توی حرمت پیچیده حس کنم و آرامش بگیرم ، بذار الان که اینها رو به عشقت مینویسم ، حس کنم که ازم رضایت داری...

آقا ، تو رضایی ، راضی باش ازم تا خدا هم ازم راضی باشه....

خیلی دوستت دارم...اندازه ی خدا...


http://www.8pic.ir/images/83440648968508889027.jpg

خیلی دلتنگم آقا

سلام آقا،کاش امشب من هم در حرمت بودم.خیلی دلتنگم.خیلی...

دلتنگی هایم را با اشک و بغض روانه حرم نورانی ات کرده ام
آقا جان بگو این دل با درد دوری ات چه کند؟
تا کی من و صبوری؟آقا جان حالا غریب منم یا شما؟
آقا جان غریب نیستی ،اینهمه زائر عاشق به درت آمده اند و مثل پروانه دور سرت می چرخند.
غریب منم که چند سال است حسرت دیدارت به دلم مانده است.
غریب منم که چند سال است در عید و میلادت باید از پشت صفحه مجازی، غریبانه به گنبدت
 ،به ضریحت نگاه کنم و اشک دلتنگی بریزم...
آقا جان میخواهم امسال آخرین اشک غربتم در روز میلادت باشد
و بزودی در حرمت اشک شوق دیدار از دیدگانم جاری شود.
آقا جان!به حرمت دلهای شکسته و اشکهای شوق زائرانت، همه آرزومندان حرمت را
 به آرزویشان برسان.  

داستان کوتاه مادر ....

 

دو روز پیش بود که به خواب مادرش امده بود

مادر جانم می دونم توی این این سال ها خیلی سختی کشیدی، شرمنده ... اما اومدم یه خبر خوش بهت بدم ... یه دو روز دیگه با رفیقام بر می گردم ... نمیگم کدوم رفیق هام چون خودشون راضی نیستند... اما من بر میگردم ... ؛ بعد لبخند زده بود و همین...

مادر که از خواب بیدار شده بود، اصلا طور دیگری رفتار می کرد ... استرس داشت، خوشحال بود، می خندید، گریه می کرد ... شاید یک دقیقه هم حالت ثابتی نداشت...

مادر بیشتر از هر موقع در این سال ها خوشحال بود تا اینکه صدای اخبار توجه ش را جلب کرد ( صدای اخبار: ) ... پس از زحمات چند وقته ی گروههای تفحص و یافتن پیکر 72 شهید گمنام ، هفته آینده روز سه شنبه پیکر این شهیدان در تهران تشیع خوهند شد ، لذا ...

 


 

انگار که آب یخی ریخته باشند روی سر مادر ، بهت زده شده بود که بغض ش ترکید و انگار دوباره غم عالم به دلش سرازیر شد... همانطور که به پهنای صورت گریه میکرد با عکس پسرش شروع به صحبت کرد:

یوسفم ... بعد این همه سال، حالا هم اینجوری ... توی این سال ها کجا بودی که ببینی کمرم زیر بار غمت شکست ... رفتی و هیچ خبری ازت نشد ؛ می دونی چه قدر انتظار کشیدم ؟؟!  تنها دل خوشیم این بود که یه روز بر میگردی و ... اینجوری میخواستی برگردی که من رو تا آخر عمر حسرت به دل بزاری؟... مگه خودت بهم قول ندادی ... اصلا به خوابم نمی اومدی تا بازم انتظار بکشم نه اینکه ... یا حسین (ع) تو رو به پهلوی شکسته ی مادرت زهرا (س) بچه م رو بهم نشون بده ، من دیگه تحملش رو ندارم ...

مادر تا شب آنقدر التماس و گریه کرد تا از حال رفت ...

نویسنده را دخل و تصرفی در ماجرای یوسف و مادرش نیست اما ... اما مگر میشود سیدالشهدا را قسم بدهی آن هم به ... آنوقت جواب نگیری ؟!!  در همان حالی که قطره اشک نویسنده بر روی کاغذ داستان چکید، صدای تلفن خانه مادر را به هوش آورد ... نمی دانست چرا اما ناخدا گاه به سمت تلفن دوید...:

 الو ، سلام علیکم ... منزل آقای احمدی ...

بله بفرمایید ...

حاج خانوم شما مادر آقا یوسف هستید؟

بله ، چطور مگه ؟... خبری شده؟...

خبر که ... حاج خانوم حتما خبر دارید که 72 تا شهید رو بچه های تفحص پیدا کردند؟ ... ما  دی.ان.ای  این شهدا رو یک بار چک کردیم و نتیجه ای نگرفتیم و پیکر اون هارو فرستادیم معراج الشهدا ، ظاهرا آقا مجتبی، یعنی یکی از دوستانی که توی ساختمان معراج بودند شب خوابی می بینه که : یه آقای سبز پوشی میان بالای سر تابوت یکی از شهدا و دستشون رو جلو می برند و کمک میکنند جوانی از توی تابوت بیرون بیاد و بعد دست این جوان رو می گیرند و میان پیش مجتبی ، اون آقای سبز پوش رو میکنند به دوست ما و میگن اسم این جوان یوسف هستش ... سلام ما را به مادرش برسانید و بگویید مادر ما فرمود الوعده وفا ... و آقا مجتبی ما همین جا از خواب بیدار میشه و از اون موقع مدام پیگیری میکنه و به مسئول ها التماس میکنه که یک بار دیگه استخوان های داخل این تابوت رو بفرستند برای آزمایش ... اصرار، انکار دوباره اصرار؛ تا اینکه بالاخره مسئولین راضی میشن بامداد امروز صبح سریعا یک بار دیگه آزمایشس دی.ان.ای رو انجام بدن ... تا اینکه به شکل معجزه آسایی بالاخره هویت این شهید شناسایی میشه به طوری که همه ی آزمایش کننده ها تعجب میکنند ... و اون شهید آقا یوسف شماست ...

اما حالا روز موعود فرا رسیده بود... اولین روز بعد از چندین سال که مادر به آرامش رسیده بود...

حالا وقتش رسیده بود که تابوت یوسف را جلوی چشم مادر باز کنند... تابوتی که در دلش کفن کوچکی پر از استخوان های یوسف گمگشته ی مادر را در بر داشت...  کفن را که مثل یک نوزاد به دست مادر دادند یاد روزی نه چندان دور افتاد که یوسف تازه متولد شده را ، جگر گوشه مادر را پرستارها به آغوشش سپردند...

حالا هم یوسف همان یوسف بود اما ... اما ... روز اولی که به دنیا آمده بود سنگین تر از حالا بود ...


روح مطهرش شاد یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم

برگرفته شده از مرکز تحلیلی تخصصی نقد بی طرف www.Naghdbt.ir

دلم کربلا میخواد





دلم میخواد بیام پای ضریحت زار بزنم وبگم : آقا دوستت دارم.

آقا منو به خاطر کارهایی که تا به حال انجام دادم و

 شما خوشتون نیومده منو ببخش. میخوام داد بزنم وبگم:

ارباب حسین دوستـــــــــــــــــــت داااااااااارم...

 میخوام همه بدونن که چقدر دوستون دارم...

آقاجون گفتن دوری و دوستی نگفتن انقدرطول بکشه!!!

 گفتن کربلا نگفتن آدمو دیوونه میکنه!!!

آقا جون من تورو میخوام ، من تو رو میخوام به خود ت

قسم بیشترازچشام، کی میشه بیام؟ کی میشه بیام پای شیش

گوشه بگم السلام !چطوری بگم ای غریب حسین من تورومیخوام؟ 

. من تورو میخوام!چطوری بگم تشنه لب حسین من تورو میخوام؟

منو ول نکن ،سگ روسیاهتو خجل نکن...!

من که طینتم! غیر کربلات منو محروم از آب وگل نکن!

یا منو بخر یا منو ببر دل دل نکن ، دل دل نکن،عیبی نداره...

دیگه ازاین به بعد تا توی خلوتم باهات بشینم ، میگم :

 آقا باشه ، آقا باشه ماهم خدایی داریم...باشه آقا! اما چه بگی

 بیا چه بگی برومیگم:دوستت دارم ...  دوستت دارم...

باهمه بدبختی هام و باهمه روسیاهیام بازم جار می زنم:

دوستت دارم،آقام حسین دوستت دارم... با خماری حرمت

میسازم ، این خماری روازمن نگیر...

عیب نداره بازم میگم اگه کربلا راهم ندادن ، اگه مدینه

راهم ندادن ، اگه نتونستم نجف رو ببینم ، سامرا وکاظمین

خاکشو ببوسم ،میگم هروقت دلم گرفت میرم پیش آقام امام

رضا ، سرمو روی سنگ حرمش میذارم وعقده ی دلمو

 وا میکنم.میگم همه رفتن کربلا ومن جاموندم جاموندم جاموندم.

آقاجون! میگم همه رفتن و شیش گوشه رو دیدن ومن ندیدم ندیدم...

 رفتم پیش آقام امام رضا و بهش گفتم که به منم برات کربلا بده...


یاامام الرئوف

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا

السلام علیک یا شمس الشموس

السلام علیک یا غریب الغربا

السلام علیک یا امام الرئوف

امام رضا (ع):

هرگاه مردم گناهان تازه ای را که مرتکب آن نمی شدند انجام دهند خداوند هم بلاهای جدیدی که سابقه نداشته بر ایشان ایجاد میکند.

ندیدنت با من چه می کند...



به نام خدا


السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا


تو مـــی دانی

حتــی اگر کنارت نشسته باشم ...

باز هم دلتنگ تو ام !

حالا

ببیـــن

نبـــودنت ، ندیدنت با من چه می کند ...