عــشــقـــ


خدایا

 جای سوره ای به نام عشق در قرآنت خالیست

 که اینگونه آغاز میگردد :

و قسم به روزی که قلبت را می شکنند 

 و جز خدایت مرهمی نخواهی یافت ...


خدایا-دستم-بگیر.www.shabhayetanhayi.ir

 

خدایا


بار خدایا؛
وسوسه های نفس نگذاشت، جانم در نهر رجب تطهیر شود؛
از در آویختگان درخت طوبای شعبان هم که نبودم؛
ترحم فرما و در دریای رحمت رمضانت مستقرم نما


جالب و خواندنی



پرسیدم...

چطور ، بهتر زندگی کنم ؟ 

با کمی مکث جواب داد :

گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر ،

با اعتماد ، زمان حالت را بگذران ،

و بدون ترس برای آینده آماده شو .

ایمان را نگهدار و  ترس را به گوشه ای انداز  .

شک هایت را باور نکن ،

وهیچگاه به باورهایت شک نکن .

زندگی شگفت انگیز است ، در صورتیکه بدانی چطور زندگی کنی .

پرسیدم ،

آخر .... ،

و او بدون اینکه متوجه سؤالم شود ، ادامه داد :

مهم این نیست که قشنگ باشی ... ،

قشنگ این است که مهم باشی ! حتی برای یک نفر .

کوچک باش و عاشق ... که عشق ، خود میداند آئین بزرگ کردنت را ..

بگذارعشق خاصیت تو باشد ، نه رابطه خاص تو با کسی .

موفقیت، پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن ..

داشتم به سخنانش فکر میکردم که نفسی تازه کرد وادامه داد ... :

هر روز صبح در آفریقا ، آهویی از خواب بیدار میشود و برای زندگی کردن و امرار معاش در صحرا میچراید ،

آهو میداند که باید از شیر سریعتر بدود ، در غیر اینصورت طعمه شیر خواهد شد ،

شیر نیز برای زندگی و امرار معاش در صحرا میگردد ، که میداند باید از آهو سریعتر بدود ، تا  گرسنه نماند .

مهم این نیست که تو شیر باشی یا آهو ... ،

مهم اینست که با طلوع آفتاب از خواب بر خیزی و برای زندگیت ، با تمام توان و با تمام وجود شروع به دویدن کنی ..

به خوبی پرسشم را پاسخ گفته بود ولی میخواستم باز هم ادامه دهد و باز هم به ... ،

که چین از چروک پیشانیش باز کرد و با نگاهی به من اضافه کرد :

زلال باش ... ،‌      زلال باش .... ،

فرقی نمیکند که گودال کوچک آبی باشی ، یا دریای بیکران ،

زلال که باشی ، آسمان در توست


عاجزترین مردم


پیامبر خدا فرمودند: دوست دارید شما را به بخیل‏ ترین ، کسل ‏ترین ، عاجزترین ، دزدترین و جفاکارترین مردم راهنمایى کنم؟ بخیل‏ترین مردم کسى است که هنگام ملاقات با مسلمانى به او سلام نمى‏کند، کسل‏ترین مردم کسى است که در عین صحت و سلامتى و فراغت ‏خاطر، خداى خود را حمد و ستایش نمى‏ کند، دزدترین مردم کسى است که از نمازش مى‏ دزدد ، جفاکارترین مردم کسى است که نام مرا بشنود و صلوات بر من نفرستد و عاجزترین مردم کسى است که قدرت و توانایى دعا کردن را ندارد.


حکمت خدا


عارفی را گفتند : دنیا را چگونه می بینی ؟
گفت : آنچنان که بدون رضایت من برگی از درخت نمی افتد !!!
گفتند : مگر خدایی تو ؟
گفت : نه ، راضی ام به رضای خدا

آخرین روز های ماه شعبان



روایت معروف  از امام هشتم(علیه‏السلام) است که دارد اباصلت در آخرین جمعه ماه شعبان، می­رود خدمت حضرت امام رضا(علیه السلام). حضرت ابتدا به او می­فرماید: اى اباصلت ماه شعبان بیشترش گذشت و این جمعه آخر آن است، پس آنچه از اعمال خیر که در این ماه در انجام آن کوتاهى کرده‏اى در این چند روزى که باقى مانده تدارک کن، و بر تو باد به انجام آنچه به حال تو مفید است و ترک آنچه براى تو فائده‏اى ندارد، و دعا و استغفار و تلاوت قرآن را افزون کن، و از گناهان و نافرمانی­هایت به‏سوى خدا بازگرد و توبه نما، تا این ماه خدا به تو رو کرده باشد در حالى که تو با خدایت- عزّوجلّ- اخلاص ورزیده باشى، و امانتى بر گردن خود باقى مگذار مگر آنکه آن را ادا کنى، و نیز در دلت کینه هیچ مؤمنى نباشد مگر اینکه آن را از دل بیرون کنى، و هیچ گناهى را که مرتکب بوده‏اى وامگذار مگر آنکه آن را رها کرده و از آن دورى گزینى، و از خداوند پروا داشته باش، و در امور نهان و آشکارت بر او توکّل و اعتماد کن، و هر کس بر خدا توکّل کند همانا خداوند او را کافى است، زیرا خداوند کار خود را به انجام می­رساند، و براى هر چیز اندازه‏اى قرار داده است، و در باقی‏مانده این ماه زیاد این ذکر را بگو: «اللّهم إن لم تکن قد غفرت لنا فی ما مضى من شعبان فاغفر لنا فیما بقی منه». (یعنى: پروردگارا! اگر تاکنون در این ماه ما را نبخشیده‏اى، پس از تو می­خواهیم که در باقیمانده این ماه ما را ببخشى و بیامرزى). زیرا خداوند تبارک و تعالى در این ماه مردم بسیارى را به جهت احترام ماه مبارک رمضان از آتش آزاد مى‏ کند. 

ادامه مطلب ...

عفت زن

پشت ماشینش زده بودفروشی...
هرکسی که میدید می گفت چند!!؟
فرقیم نمیکردپول داشته باشه یا نه
اصلا برای خنده هم که شده می پرسید
همه به خودشون اجازه میدادن بپرسند
چند؟!!چون صاحب ماشین خودش این اجازه رو به همه داده بود
با همون تیکه کاغذی که روش نوشت بود«فروشی»

****
زنی هم که آرایش میکنه و میاد تو جامعه
دقیقا انگار پشت شیشه شخصیتش نوشته
«فروشی»یعنی به همه اجازه داده...

                              


شکر خدا



اگر شکر کردید برای شما زیاد می کنم...

یعنی شکر هر چیزی مناسب خود آن چیز است. شکر پول کمک کردن و انفاق به فقیر است، شکر علم تعلیم دادن است، شکر قدرت گرفتن دست ضعیف است. اینها شکر نعمتند. شکر منعم، یعنی خدا را عبادت کنیم چون سزاوار عبادت شدن است نه برای اینکه به ما نعمت داده است. محمداسماعیل دولابی

دعایت میکنم


دعایت می کنم
 روزی بفهمی باخدا
تنها به قدر یک رگ گردن،وحتی کمتر از آن
فاصله داری
دعایت می کنم
روزی بفهمی،گرچه دوری از خدا
اما خدایت با تونزدیک است
دعایت میکنم
روزی دلت بی کینه باشد،بی حسد،باعشق
دعایت می کنم،روزی خودت را گم کنی
پیدا شوی در او
دعایت می کنم
روزی بفهمی ای مسافر،رفتنی هستی
ببندی کوله بارت را
تو را در لحظه های روشنِ با او
دعایت می کنم،ای مهربان همراه
توهم،ای خوب من
گاهی دعایم کن.....

شیطان



دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛ 

فریب می‌فروخت.
مردم دورش جمع شده‌ بودند،‌ هیاهو می‌کردند و هول می‌زدند و بیشتر می‌خواستند.
توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص،‌دروغ و جنایت ،‌ جاه‌طلبی و ...
هر کس چیزی می‌خرید و در ازایش چیزی می‌داد.
بعضی‌ها تکه‌ای از قلبشان را می‌دادند و بعضی‌ پاره‌ای از روحشان را.
بعضی‌ها ایمانشان را می‌دادند و بعضی آزادگیشان را.
شیطان می‌خندید و دهانش بوی گند جهنم می‌داد. حالم را به هم می‌زد.
دلم می‌خواست همه نفرتم را توی صورتش تف کنم.
انگار ذهنم را خواند. موذیانه خندید و گفت: من کاری با کسی ندارم،
فقط گوشه‌ای بساطم را پهن کرده‌ام و آرام نجوا می‌کنم.
نه قیل و قال می‌کنم و نه کسی را مجبور می‌کنم چیزی از من بخرد. می‌بینی!
آدم‌ها خودشان دور من جمع شده‌اند.
جوابش را ندادم. آن وقت سرش را نزدیک‌تر آورد و گفت‌:
البته تو با اینها فرق می‌کنی.
تو زیرکی و مومن. زیرکی و ایمان، آدم را نجات می‌دهد.
اینها ساده‌اند و گرسنه. به جای هر چیزی فریب می‌خورند.
از شیطان بدم می‌آمد. حرف‌هایش اما شیرین بود. گذاشتم که حرف بزند و
او هی گفت و گفت و گفت.
ساعت‌ها کنار بساطش نشستم تا این که چشمم به جعبه‌ی عبادت افتاد
که لا به لای چیز‌های دیگر بود
دور از چشم شیطان آن را برداشتم و توی جیبم گذاشتم.
با خودم گفتم: بگذار یک بار هم شده کسی، چیزی از شیطان بدزدد.
بگذار یک بار هم او فریب بخورد.
به خانه آمدم و در کوچک جعبه عبادت را باز کردم.
توی آن اما جز غرور چیزی نبود.
جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت. 
فریب خورده بودم، فریب. دستم را روی قلبم گذاشتم،‌نبود!
فهمیدم که آن را کنار بساط شیطان جا گذاشته‌ام.
تمام راه را دویدم. تمام راه لعنتش کردم. تمام راه خدا خدا کردم.
می‌خواستم یقه نامردش را بگیرم.
عبادت دروغی‌اش را توی سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم.
به میدان رسیدم، شیطان اما نبود.
آن وقت نشستم و های های گریه کردم. اشک‌هایم که تمام شد،‌
بلند شدم تا بی‌دلی‌ام را با خود ببرم که صدایی شنیدم،صدای قلبم را
و همان‌جا بی‌اختیار به سجده افتادم و زمین را بوسیدم.

به شکرانه ی قلبی که پیدا شده بود.

----------------------

بیاین مراقب باشیم..
چشمامونو باز کنیم و قلبمونو نگه داریم..
اجابت کردن دعوت شیطان بلایی هست که گرفتارشیم..
بیاین یاد بگیریم بگیم نه..!
جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن

یاامام الرئوف

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا

السلام علیک یا شمس الشموس

السلام علیک یا غریب الغربا

السلام علیک یا امام الرئوف

امام رضا (ع):

هرگاه مردم گناهان تازه ای را که مرتکب آن نمی شدند انجام دهند خداوند هم بلاهای جدیدی که سابقه نداشته بر ایشان ایجاد میکند.

غروب جمعه


بازم غروب جمعه و هوای دلتنگی ست.

بازم بغضمو میخورم و زیر لب با خودم زمزمه میکنم:

انا مفتون بهواک / متی ترانا و نراک / مالی لیس الّا سواک / یا مولا یا صاحب الزمان ...

من سه نقطه میذارم تو با هر چی که دلت خواست پرش کن ...

" ... "


یامهدی کن نظری سوی ما


امام سجاد (علیه السلام):

اَلمُنتَظِرونَ لِظُهورِهِ أفضَلُ أهلِ کُلِّ زَمانٍ


منتظران ظهور امام مهدے(ع) برترینِ اهل هر زمان‏اند.


مادر

اگر تمام حلزونهای عالم  دست به دست هم بدهند تا به چین رنج هایت سفر کنند؛

باز هم کاری از پیش نخواهند برد ، گیرم عصاره شفابخش هم داشته باشند.

چین و چروک رنجهایت را  مرهمی نیامده مادر ...


http://8pic.ir/images/69306896255497461005.jpg


ای بی کفن حسین(ع)


جائیکه شهریار دو عالم کفن نداشت

بی معرفت کسی ست که فکر کفن کند

دیالوگ



دیالوگ قشنگی بود...
مرﺩ ﺑاید خشن باشه ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺑﮑﻮﺑﻪ ﺭﻭ ﻣﯿﺰ
♥•٠· ﺍﻣﺸﺐ ﻣﻦ ﻇﺮﻓﺎﺭﻭ ﻣﯿﺸﻮﺭﻡ
روایت داریم پیامبر اکرم مکرر میفرمودند :
«کمک به همسر در کارهای منزل، صدقه
 و احسان در راه خداست.» ـ

بهونه ی دل من


دلم را کجا ؟ پی ِ کدام نخود سیاه بفرستم

وقتی خدا فقط ، بهانه ی شش گوشه ی ح س ی ن را گرفته است

دل


کاش دل من هم فرش حرمت بود ...