دختری یک تبلت خریده بود.
پدرش وقتی تبلت را دید پرسید:
وقتی آنرا خریدی اولین کاری که کردی چی بود؟
گفت:
روی صفحه اش را با برچسب ضدخش پوشاندم و یک کاور هم برای جلدش خریدم.
پدر گفت:
کسی مجبورت کرد اینکار را بکنی؟
نه!
به نظرت با این کارت به شرکت سازنده ش توهین شد؟
نه پدر، اتفاقا خود شرکت توصیه میکند که از کاور استفاده کنیم.
چون تبلت زشت و بی ارزشی بود اینکار را کردی؟
اتفاقا چون دلم نمیخواهد ضربه ای بهش بخوره و از قیمت بیفته این کار را کردم.
کاور که کشیدی زشت شد؟
به نظرم زشت نشد ولی اگه زشت هم میشد، به حفاظتی که از تبلتم میکنه می ارزه.
پدر نگاه با محبتی به چهره دخترش انداخت و فقط یک جمله گفت...آفرین دختر گلم این یعنی حجاب.
پس حجاب حفاظت است، مصونیت است و محدودیت نیست
وقتی که پیامبراکرم صلی الله علیه وآله و سلم در شب معراج به آسمان چهارم
رسید، فرشته ای را دید که لوحی در پیش روی خود نهاده و به آن نگاه می کند
و اشک می ریزد.
آن فرشته متوجه حضور رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم در آسمان چهارم نشد
لذا جبرئیل با بال خود او را متوجه حضور پیامبر کرد
هنگامی که فرشته متوجه شد ، بلافاصله رکاب آن حضرت را بوسید ، تعظیم و
اکرام نمود و عرض کرد: یا رسول الله مرا معذور دارید! چرا که نور زیادی از
این لوح متصاعد بود و به همین جهت من متوجه حضور شما نشدم.
آن حضرت فرمودند: در این لوح چه چیزی نوشته شده است؟
فرشته عرض کرد: در این لوح نوشته است: لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی ولی الله.
سپس ملک گفت:من دو رکعت نماز بجا آورده ام که بیست هزار سال طول کشیده است.
به امر خدا پنج هزار سال در قیام و پنج هزار سال در رکوع و پنج هزار سال
در سجود و پنج هزار سال در حال تشهد بوده ام. حالا ثواب این نماز را هدیه
می کنم به امت شما.
حضرت فرمودند: امت من احتیاج به نماز تو ندارند. پس بدان که به عزت خدا هر
کس از گناهکاران امت من یک بار صلوات بفرستند ، ثواب آن از بیست هزار سال
طاعت تو برتر است.
منبع:امالی صدوق، ج 3، ص 429/ لثالی الاخبار،ج3، ص
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله:
نماز
را سبک و ناچیز مشمارید، هر کس نسبت به نمازش بى اعتنا باشد و آنرا سبک و
ضایع گرداند همنشین قارون و هامان خواهد گشت و حقّ خداوند است که او را
همراه منافقین در آتش داخل نماید
هر کس قدمى به سوى یکى از مساجد خداوند بردارد، براى هر قدم ثواب ده حسنه مى باشد تا برگردد به منزل خود، و ده خطا از لغزش هایش پاک مى شود، همچنین در پیشگاه خداوند ده درجه ترفیع مى یابد.
✔هر وقت براے مرخصے مے آمد،همیـטּ که مے رسید دم در خانه و مرا مے دید
مے خندید و مے گفت: سلام بر پدر شهیـ❀ـد!خوبے پدر شهیـ❀ـد!
با خنده دنبالش میکردم که نگو ایـטּ حرف رو پسر!
اما حالا که همه میگـטּ سلام پدر شهیـ❀ـد
دیگه یوسفے نیست که دنبالش کنم. . .₪
ܜܔ✿
خبرش که امد، دلم خالے شد،
ولے،زیاد تعجب نکردم.
انگار منتظر همیـטּ خبر بودم.
ایـטּ اواخر چشمانش برق خاصے داشت.
از هماטּ برق چشمانش، پیش پیش خبرش را مے دانستم.
خبرش که آمد، تعجب نکردم.₪
▬▐ولے کمرم شکس✘ــت▌▬
【شهیـ❀ـد یوسف فدایے نژاد】
-:¦:-- -- -:¦:----════════════════---:¦:- -- -:¦:-
✔وقتے که بوسه آخر را زد
دل کند و دلش و تو را به خـ❤ـدا سپرد
سعے کرد در آخریـטּ نگاه، حسرت را در چشمانش نبینے
و همه را در دل ریخت. . . ✜
حال که نیستے با ایـטּ چشماטּ کم سو
به کدام گوشه ے ایـטּ خانه بنگرم
که خاطره اے
از تو درآטּ نباشد!؟✜
.
【شهیـ❀ـد مجتبے بابایےزاده】
شهریور سال 1390 در عملیات مبارزه با ✘گروهک پژاک✘ به شهـ❀ـادت رسیدƸ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ●•٠·
آقا جان!
هر بار که نفس بالا می آید، بویی از حضورت را می گیرد
و وقتی بر می گردد، جانم را معطر می کند
تا هنوز دلیلی برای زنده ماندن داشته باشم
و شوقی برای تداوم حیات
آقا جان!
من تو را نمی خواهم که بیایی و دنیایم را آباد کنی... گرچه این از شئون شماست
من می خواهم تو باشی تا بهانه ای برای بودنم داشته باشم،
آبادی دنیای من، نه تنها به ظهورت، بلکه به حضور تو در این عالم است.
ﻃﺮﻑ ﺑﺎ ﻳــﮏ ﻣﻮﺗـﻮﺭ ﮔﺎﺯﻱ ﺁﻣﺪ ﺟﻠﻮﻱ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ، ﺳﻼﻡ ﻛــﺮﺩ
ﺟﻮﺍﺑــﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺑﻲﺍﻋﺘﻨﺎﻳــﻲ ﺩﺍﺩﻡ ، ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺭﻭﻏﻨــﻲ ﺑــﻮﺩ ﻭﺳﻴﺎﻩ !
ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﻮﺗــﻮﺭ ﺭﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﻠﻮ ﺑﺒﻨــﺪﺩ ﺑﻪ ﻳــﮏ ﺳﺘــﻮﻥ، ﻧﺬﺍﺷﺘﻢ .
ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻧﻤﻴﺸﻪ ﺑﺒﻨــﺪﻱ ﻋﻤــﻮ !
ﺑﺎ ﻧﮕﺮﺍﻧــﻲ ﺳﺎﻋﺘﻢ ﺭﺍ ﻧــﮕﺎﻩ ﻛﺮﺩﻡ ، ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺧﻴــﺮﻩ ﺷﺪﻡ ﺑــﻪ ﺳﺮﻛﻮﭼﻪ
ﺳﻪ، ﭼﻬﺎﺭ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺧﺒــﺮﻱ ﻧﺸﺪ .
ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘــﻢ :
ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻭ ﺩﻳــﮕﻪ ﺑﻴﺸﺘــﺮ ﺍﺯ ﺍﻳــﻦ ﻧﻤﻴﺸﻪ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺖ،ﺧﻮﺑــﻪ ﺑﺮﻡ ﺑــﻪ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﭘﺎﻳﮕﺎﻩ ﺑﮕﻢ ﺗﺎ ﻳــﮏ ﻓﻜﺮﻱ ﺑﻜﻨﻴﻢ .
ﻳﮏ ﺩﻓﻌﻪ ﺩﻳﺪﻡ ﺑﻠﻨــﺪﮔﻮﻱ ﻣﺴﺠﺪ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﺪ ﻭ ﺟﻤﻌﻴﺖ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻧــﺪ !
ﻣﺠﺮﻱ ﮔﻔﺖ : ﻧﻤﺎﺯﮔﺰﺍﺭﺍﻥ ﻋﺰﻳــﺰ ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧــﺪﻩ ﺑــﺰﺭﮒ
ﺟﻨــﮓ ﺣﺎﺝ " ﻋﺒﺪﺍﻟﺤﺴﻴــﻦ ﺑﺮﻭﻧــﺴﻲ " ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻛﻪ ﺑــﻪ ﺧﺎﻃﺮﺧﺮﺍﺑــﻲ ﻣﻮﺗــﻮﺭﺷﺎﻥ ﻛﻤﻲ ﺑﺎ ﺗﺄﺧﻴــﺮ ﺭﺳﻴﺪﻩﺍﻧــﺪ
یک روز شیطان چاقى ، شیطان لاغرى را ملاقات کرد.
شیطان چاق ، از شیطان لاغر پرسید:
چرا تو اینقدر لاغر و ضعیف شده اى ؟
شیطان لاغر، جواب داد:
من بر شخصى مسلّط و ماءمور شده ام که او را گمراه کنم . ولى آن شخص در
اوّل هر کار، مانند: خوردن ، آشامیدن ، ...، زبانش به ذکر بسم اللّه
الرحمن الرحیم گویا است ، از این رو از نفوذ در او، و شرکت در کارهاى او
محروم هستم . و همین سبب و موجب لاغرى من شده است ، حال تو بگو بدانم ،
چطور چاق شده اى ؟
شیطان چاق پاسخ داد:
چاقى من به خاطر آن است که شاد هستم ، زیرا بر شخص غافل و بى خبر و بى
تفاوت مسلّط شده ام که در هیچ کارى بسم اللّه نمى گوید، مثلا هنگام ورود و
خروج و هنگام خوردن و نوشیدن ... و در هر کارى ، آنچنان غافل و سرگرم است
که اصلا به یاد خدا نیست .
پس اى مؤ منین دراول هرکارى بسم اللّه الرحمن الرحیم یادتان نرود زیرابا گفتن بسم اللّه شیطان ازشما دور مى شود
ای بی معرفت، اینه رسم رفاقت؟
مواظب باش وقتی شیطان را لعنت میکنی یا در حج رمی جمرات میکنی شیطان
به تو نگوید «ای بی معرفت، این هم رسم رفاقت است؟ انسان که رفیقش را لعنت
نمیکند، انسان به رفیقش سنگ نمی زند»
اول رفاقتت را با شیطان قطع کن ، بعد او را لعنت کن و سنگ بزن.
آیت الله مجتهدی تهرانی
از خدا چیزی می خوای .... اره ؟ ..... پس این طوری باید بخوای
وقتی میخواهی از خدا تقاضا کنی،
نگاهی هم به سوابق گذشتهات بکن.
اگر اشتباه کردهای، اوّل معذرت خواهی بکن!
و بگو: خدایا! من را ببخش ..
و بعد هم وقتی که میگویی بد کردهام، نیتت این باشد
که دیگر خطایی مرتکب نشوی و بعد با صدق نیّت، استغفار کن.
خدا می فهمد که من از ته دل طلب بخشش میکنم یا نه؟
او شرمندگی من را بهتر از خودم درک میکند.
مهم این است که امشب خدا به دل من و تو نگاه می کند.
این متن روایت است که:
هنوز که استغفرلله را نگفتهای، صحیفه را پاک و تطهیرمان میکند.
خدا این است..
آقامجتبی تهرانی
-:¦:-- -- -:¦:----════════════════---:¦:- -- -:¦:-
به فرموده جناب شیخ : اگر چشم برای خدا کار کند می شود عین الله و اگر گوش برای خدا کار کند می شود اُذُن الله و اگر دست برای خدا کار کند می شود یدالله تا می رسد به قلب انسان ، که جای خداست که فرموده اند: قلب مومن عرش خداوند رحمان است.بررسی دقیق و منصفانه احوالات جناب شیخ ،نشان می دهد که پس از جهشی عظیم که در نتیجه پشت پا زدن به شهوت جنسی برای رضای خدا، در زندگی معنوی او پیش آمد و در نتیجه تربیت الهی و الهام ها و امدادهای غیبی به این نقطه از کمالات معنوی دست یافت.
تصویر زیر حاج محمود امینی را نشان می دهد. این مرد در همین حال که ظرف می شوید فرماندهی گردان حمزه از لشکر ۲۷ محمد رسول الله(صلوات الله علیه) را بر عهده دارد. گردان حمزه استعدادی بین ۹۰۰ تا ۱۲۰۰ نفر داشت. حاج محمود امینی از محبوب ترین فرماندهان دفاع مقدس بوده و هست. این عزیز ، سه گروهان نیروی بسیجی تحت فرمان خود داشت که همگی حاظر بودند جان خود را برایش فدا کنند اما ظرف های خود را شخصا می شست. و «این همان چیزی است که پشت شیطان را می لرزاند»
حاج محمود امینی، امروز هم بی نام و نشان ادعا، در میان من و مای پرادعا زندگی می کند. در هیات، در مسجد، در نماز جمعه، در صف بی آر تی و… به دور و برت نگاه کن! شاید حاج محمود را ببینی. همان که سرش پایین است، با موهایی سفید و محاسنی مجعد.
منبع
عجب از این عقل باژگونه که ما را در جست و جوی شهدا به قبرستانها میکشاند!
شهید سید مرتضی آوینی
یکی از بچه ها یه دوربین دستش گرفته ، هر جا میریم همه چی رو ثبت می کنه و نشر می ده ،خیلی جدی میگه من آوینیم..
راس می گه دیگه واقعا آوینی شده ..
همه هم ازش راضین، از خونواده و دوستا،تا همسایه و ...
تمام حرکات و حرفاش آوینی شده به استادش گفته بود خواب دیده آوینی یه هدیه از آسمون براش فرستاده ،استادش می گفت، آوینی قبولش کرده...
پیامبر اکرم(ص) فرمود:وقتی که "شیطان"از طرف خداوند
طرد و رانده شد و از اسمان به زمین فرستاده شد.به خدا
عرض کرد:خدایا مرا به زمین فرستادی مرا از خود راندی پس
خانه ای برای من قرار بده خدا فرمود:حمام خانه ات باشد
گفت محلی برای نشستن من قرار بده خداوند فرمود:بازار و سر
گذرگاها وچا راهها
گفت:غذای برایم قرار بده خداوند فرمود:انچه اسم خدا بر ان برده
نشده کنایه از:"بسم الله الرحمن الرحیم"را نگفتن.
گفت: نوشیدنی برایم قرار بده خداوند فرمود:هر مایعی که مست
کننده باشد. کنایه از:" شراب"
گفت:موذنی برایم قرار بده خداوند فرمود:الات موسیقی گفت:چه
بخوانم؟ خداوند فرمود: شعر
گفت: کتابی برایم قرار بده خداوند فرمود: دروغ
گفت :وسیله صیدی برایم مقرر کن خداوند فرمود:زنان