شهدعشق
شهدعشق

شهدعشق

تیزهوشی امام مجتبی علیه السلام در کودکی


حضرت فاطمه زهرا(س)همواره امام حسن(ع) را که بیش از هفت سال نداشت به مسجد می فرستاد تا آن چه را که رسول خدا(ص)در میان مسلمین

مطرح می کند به خاطر بسپرد و شنیده های خود را برای مادر بازگو کند.
امام حسن(ع) نیز با کمال نظم و به صورتی شیوا و شیرین گفته های جدش را در خانه برای مادرش بیان می کرد.
در آن روزها،هر گاه امیر مؤمنان(ع) به منزل می آمد با کمال تعجب می دید که حضرت زهرا(س) از آیات تازه‌ی قرآن و روایات رسول خدا(ص) آگاه است.
پس از او پرسید:
«این علوم و معارف را چگونه به دست آوردی ؟»

حضرت زهرا(س) فرمود:

«هر روز فرزندم حسن مرا از آیات و روایات تازه آگاه می کند.»

لذا در یکی از روز ها امیر مؤمنان(ع) در منزل مخفی شد تا سخن گفتن کودک خود را ملاحظه فرماید.
امام حسن(ع) طبق معمول وارد خانه شد تا آن چه از پیامبر اکرم(ص) در ضمن سخنرانی شنیده بود،برای مادر بیان نماید.
ولی این بار به خلاف همیشه هنگام تکلم دچار لکنت شد و کلمات را به زحمت ادا می کرد.
حضرت فاطمه(س) متعجب شد و فرمود:
« پسرم چرا امروز در سخن گفتن ناتوان شده ای ؟ »
امام مجتبی(ع) فرمود:

«یا اُمّاه!قَلَّ بّیانی و کَلَّ لِسانی،لَعَلَّ سَیِّداً یّرْعانی»
«مادر جان! (تعجب نکن) از این رو زبانم لکنت گرفته و بیانم از فصاحت افتاده است ؛ چرا که گویا شخص بزرگی سخنانم را می شنود ! »

در این حال امیر مؤمنان علی(ع) از پشت پرده بیرون آمد و فرزندش را در آغوش گرفته و بوسید .

منبع: بحار الأنوار (ط - بیروت) / ج‏43 / 338 / باب 16

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 20 شهریور 1393 ساعت 05:20

شخصی آمد به نزد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) شکایت از فقر و نداری کرد حضرت فرمود: مگر نماز نمی‌خوانی عرض کرد من پنج وقت نماز را به شما اقتدا می‌کنم، حضرت فرمود: مگر روزه نمی‌گیری عرض کرد سه ماه روزه می‌گیرم. آن حضرت فرمود امر خدا را نهی و نهی خدا را امر می‌کنی یا به کدام معصیت گرفتاری عرض کرد یا رسول الله حاشا و کلّا که من خلاف فرموده‌ی خدا را بکنم حضرت متفکرانه سر به جیب حیرت فرو برد ناگاه جبرئیل نازل شد عرض کرد یا رسول الله حق تعالی ترا سلام می‌رساند و می‌فرماید در همسایگی این شخص باغیست و در آن باغ گنجشکی آشیانه دارد و در آشیانه او استخوان بی‌نمازی می‌باشد به شومی آن استخوان از خانه‌ی این شخص برکت برداشته شده است و او را فقر گرفته است. حضرت به او فرمود برو آن استخوان را از آنجا بردار، بینداز دور. به فرموده‌ی آن حضرت عمل کرد بعد از آن توانگر شد.[1]

[1] . انوار المجالس.

سمت خدا سه‌شنبه 18 شهریور 1393 ساعت 15:03 http://samtekoda.blog.ir

یاعلی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.