شهدعشق
شهدعشق

شهدعشق

چرا معرفت به حضرت فاطمه(س)،معرفت به شب قدر است؟

امام صادق (ع) در مورد 
حقیقت و باطن شب قدر فرمودند:
«اللیلة فاطمة و القدر الله فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد أدرک لیلة القدر».
شب،فاطمه (س) است و قدر، خدای تعالی است.
حقیقت لیلة القدر حضرت فاطمه است،هر کسی وی را درک کرده و بشناسد، شب قدر را درک کرده و شناخته است.
اهل معرفت قدس الله اسرارهم میفرمایند:
فرمایش امام(ع)، یک رمز و کد برای اهل معناست.
«لیله» که به معنای شب در برابر روز است، حقیقتش خفا و اختفا و فقر و فقد و فنا در برابر نور، روز و ظهور است.
این کلمه اشاره دارد به حقیقتی که در برابر حق تعالی، فقر محض و فانی است و خودبینی ندارد و به اعتباری خودی در کار نیست و حضرت فاطمه (س)در برابر حق، این گونه است.
یعنی شیء ثانی در برابر حق نیست، بلکه خلیفه و مظهر اوست، لذا اطاعت از او، عین اطاعت از خدا و عصیان در برابر او، عصیان در برابر خدا و بغض و حب او، عین بغض و حب خداوند است.
و این لیله به «قدر» اضافه شده که به معنای منزلت است و این «قدر» چیزی جز «حق» نیست که عین قدر و منزلت و بزرگی است، چون خدا ، عین عظمت است و «لیله» به معنای انسان کاملی است که به این حقیقت اضافه شده است.
(مقاله،آیت الله شیخ حسن رمضانی خراسانی)

18 ساله

حجابت رو رعایت نمی کنی؟ .....

◄ چون هنوز بچه ام و تنها ۱۸ساله امه
چرا نماز نمی خونی؟.......
◄ چون هنوز بچه ام و تنها ۱۸ساله امه
چرا بانامحرم حرف می زنی؟ ........
◄ چون بچه هستم و تنها ۱۸ساله امه
◆ ....
◆ چرا و چون های زیادی...
◆ ولی یادمان باشد فاطمه هم تنها ۱۸سال داشت


✿•٠·✿•٠·✿•٠·✿•٠·✿•٠·✿•٠·✿•٠·

تیزهوشی امام مجتبی علیه السلام در کودکی


حضرت فاطمه زهرا(س)همواره امام حسن(ع) را که بیش از هفت سال نداشت به مسجد می فرستاد تا آن چه را که رسول خدا(ص)در میان مسلمین

مطرح می کند به خاطر بسپرد و شنیده های خود را برای مادر بازگو کند.
امام حسن(ع) نیز با کمال نظم و به صورتی شیوا و شیرین گفته های جدش را در خانه برای مادرش بیان می کرد.
در آن روزها،هر گاه امیر مؤمنان(ع) به منزل می آمد با کمال تعجب می دید که حضرت زهرا(س) از آیات تازه‌ی قرآن و روایات رسول خدا(ص) آگاه است.
پس از او پرسید:
«این علوم و معارف را چگونه به دست آوردی ؟»

حضرت زهرا(س) فرمود:

«هر روز فرزندم حسن مرا از آیات و روایات تازه آگاه می کند.»

لذا در یکی از روز ها امیر مؤمنان(ع) در منزل مخفی شد تا سخن گفتن کودک خود را ملاحظه فرماید.
امام حسن(ع) طبق معمول وارد خانه شد تا آن چه از پیامبر اکرم(ص) در ضمن سخنرانی شنیده بود،برای مادر بیان نماید.
ولی این بار به خلاف همیشه هنگام تکلم دچار لکنت شد و کلمات را به زحمت ادا می کرد.
حضرت فاطمه(س) متعجب شد و فرمود:
« پسرم چرا امروز در سخن گفتن ناتوان شده ای ؟ »
امام مجتبی(ع) فرمود:

«یا اُمّاه!قَلَّ بّیانی و کَلَّ لِسانی،لَعَلَّ سَیِّداً یّرْعانی»
«مادر جان! (تعجب نکن) از این رو زبانم لکنت گرفته و بیانم از فصاحت افتاده است ؛ چرا که گویا شخص بزرگی سخنانم را می شنود ! »

در این حال امیر مؤمنان علی(ع) از پشت پرده بیرون آمد و فرزندش را در آغوش گرفته و بوسید .

منبع: بحار الأنوار (ط - بیروت) / ج‏43 / 338 / باب 16

شهید گمنام

images (2)

شهید گمنامی بعد از دعای مادرش جنازه‌اش پیدا شد. پسرش در خواب به مادر گفت:مادر جان خیلی خوب است که جنازه‌ام پیدا شده و تو شب‌های جمعه بالای سرم می‌آیی؛ اما وقتی جنازه‌ام پیدا شد من را از یک نعمت محروم کردند. ما شهدای گمنام شب‌ها در بیابان حضرت زهرا(س) می‌آمد و برای‌مان مادری می‌کرد. این حرف‌ها را امام بیست سال پیش زده بود که شهدای گمنام همدمی جز نسیم حضرت زهرا(س) در بیابان ندارند.

رابطه شهدا با حضرت فاطمه س


سردار شهید عبّاس کریمی
فرمانده لشکر 27 محمّد رسول الله

نام پدر: احمد
تولّد : 1336 - قهرود کاشان
شهادت:1363/12/24 - عملیّات بدر - شرق دجله
مزار : بهشت زهرا (س) قطعه 24 ردیف 75 شماره 23

داوود داشت به دنیا می اومد از اندیمشک اومدیم دزفول دنبال بیمارستان میگشتم. پرس و جوکه کردیم ، گفتند : " تنها یه بیمارستان مناسب توی این منطقه است ، بیمارستان حضرت زهرا(س) "
تا حاجی اسم بی بی رو شنید طوری گفت یــا زهـرا که فکر کردم اتفاقی افتاده ، ولی خودش گفت: " اسم همسرم زهراست ، توی عملیات فتح المبین مجروح شدم با رمز یا زهرا(س) ، حالا هم که تولّد بچم تو بیمارستان حضرت زهراست . "
حاجی راست میگفت ، همه زندگیش گره خورده بود به حضرت زهرا (س) ، پیکرش هم شد مهمون همیشگی بهشت زهرا (س)



شهید عبّاس سلطانی
نام پدر: خلیل
تولّد: 1344 - رهنان اصفهان
شهادت: 1365/04 - کربلای 4 - جزیره امّ الرصاص - مفقودالجسد


دفعه آخر که اومد مرخّصی، حال و هواش فرق کرده بود.
انگار میدونست آخرین دیدارمونه . خواست حرف بزنه ، اشک توی چشماش حلقه بست. با چشم گریون گفت: " دوست دارم گمنام باشم ، دلم میخواد قبرم مثل حضرت زهرا (س) مخفی باشه."
دست آخر هم به آرزوش رسید، هنوزم که هنوزه جنازش پیدا نشده ، گمنام موند و بی نشون

رحم به فاطمه(ع)


پیامبر (ص) با مسلمانان در مسجد بودند، هنگام نماز بود، ولی آن روز بلال حبشی در مسجد دیده نمی شد، تا اذان بگوید، همه در انتظار آمدن او بودند، سرانجام بلال با مقداری تأ خیر به مسجد آمد. پیامبر (ص) به او فرمود: چرا دیر آمدی ؟!. بلال گفت : به سوی مسجد می آمدم ، از کنار در خانه حضرت زهرا (ع) عبور کردم ، دیدم فاطمه زهرا (ع) پسرش حسن (ع) را (که کودک بود) به زمین گذاشته ، و کودک گریه می کرد، و خود حضرت زهرا (ع) مشغول دستاس ‍ (آسیا کردن گندم یا جو) بود. به آن حضرت عرض کردم : یکی از این دو کار را به عهده من بگذار، هر کدام را که دوست داری ، یا نگهداری کودک را یا دستاس را؟ فرمود: من نسبت به پسرم ، مهربانتر هستم .
او به نگهداری کودک پرداخت و من به دستاس و آسیا کردن مشغول شدم ، و همین باعث دیر آمدن من به مسجد شد. رسول اکرم (ص) برای بلال دعا کرد و فرمود: رحمتها رحمک اللّه : نسبت به فاطمه (ع) مهربانی کردی ، خداوند به تو مهربانی کند.