فرمایش حضرت ولی عصر (عج): بسیار دعا کنید برای تعجیل در فرج که فرج شما در آن است.
این دعا سبب زیاد شدن نعمت هاست.
اظهار محبت قلبی است.
شانه ی انتظار است.
مایه ی ناراحتی شیطان لعین است.
حضرت صاحب الزمان در حق او دعا می کند.
مایه ی استجابت دعا می شود.
باعث آمرزش گناهان می شود.
وفای به عهد و پیمان خداوندی است.
بی حساب داخل بهشت شود.
یاد امواتی که دستشون از دنیا کوتاهه و به شدت محتاج یاد کردنِ ما(نه فقط یادِ خالی، بلکه همراه دعا) هستند، واقعا یکی از فرهنگهای اسلامیه که احساس میکنم خیلی مورد بیمهری و بیتوجهی واقع میشه. البته مثلا تو روایات داریم که وقتی از جادهها عبور میکنید و قبرستانهای شهرها رو میبینید، براشون فاتحه و دعا و صلوات بفرستید و اصلا همین عبور شما از نزدیک این قبرستانها برای اونها حقی ایجاد میکنه که شما براشون از این دست هدایای معنوی بفرستید و واقعا وقتی در حین عبور و بدون حتی پیاده شدن میشه امواتی که حتی یک صلوات مختصر و مفید هم تو کارشون، گشایش ایجاد میکنه رو اینقدر خوشحال کنه، چرا ما اینقدر دریغ میکنیم و بی توجهیم؟
بسم رب الحسین
.
.
.
نوازشت می کند ، سر پس می کشی
آغوش مهر می گشاید ، بی تفاوت عبور می کنی...
غرق می شوی ، در بحر مواج وسوسه ها
مملو می شوی ، از بی خبری ، فراموشی
شتاب می گیری
به سوی خارهای زینت شده گناه...
فوا اسفاه من خجلتک ، آن لحظه ای که به خود آیی
و فریب خورده یابی
حیران و سرگشته ، می مانی در راه
گم می شوی ، در ظلمات بی راهه ها
تار می شوی ، مات می مانی
مملو از شکستگی ، زار می شوی
فریاد بر می آوری : فکیف حیلتی ؟!
و نمی یابی ، جز بی چارگی
...
در مانده و بی چاره و سرگشته ات که دید
به خاطرت می زند تکیه گاهی را
نوازشها و آغوش مهربانی را
یاد می آوری روی گردانیت را
سر پس کشیدن و عبور هایت را
سر می دهی : فوا اسفاه من خجلتی
می خوانی اش : باز آمده ام به آغوش مهرت یا الهی !
بعد تقصیری و اسرافی علی نفسی...
فرا می خواندت
آغوش مهر می گشاید و نوازشت می کند
در می یابی !
نمی یابی خودت را
شرمگین می شوی ...
فاقبل عذری سر می دهی
من لی غیرک سر می کشی و مست...
نجوا کنان می خوانی اش
آغاز می کنی برایش ، اقرار به گمراهی را
تکرار می کنی ، سبحانک انی کنت من الظالمین را
و اشک گونه هایت را ، بوسه می زند
...
خدمت میثم کوچولو سلام عرض می کنم و از خدا می خواهم که تو یادگارم را زیر سایه خود حفظ نماید و خود او نگهدار تو باشد.
آره میثم جان!
بابا رفت به صحرای کربلای ایران، خوزستان داغ، تا شاید درد حسین(ع) را با تمام گوشت و پوستش حس کند.
بابا رفت تا شاید بوی خون حسین(ع) به مشامش برسد.
بابا رفت تا شاید بتواند بر رگ بریده حسین(ع) بوسه بزند.
بابا رفت تا شاید بتواند با خون ناقابلش راه کربلا را بر روی تمام دلهایی که هوای کربلا دارند باز بکند.
بابا
رفت تا شاید دیگر برود و پهلوی تو نباشد اما این را بدان که همه چیز
ناپایدار است چه برای تو و چه برای من. تنها چیزی که باقی می ماند و قابل
اتکاء است خداست.
میثم جان! سال گذشته در چنین روزی ساعت چهار صبح به
دنیا آمدی یکسال از عمرت گذشت چه بسا در چنین روزی که روز به دنیا آمدن تو
است بابا پهلوت نباشه اما هیچ عیبی نداره خدای بابا که تو را دوست داره که
هست پس ناراحت نباش و همیشه به خدا فکر کن تا دلت آرام باشد. پس بابا رفت.
مواقع شادی ، ستایش “خدا”
مواقع سخت ، یافتن “خدا”
مواقع آرام ، پرستش “خدا”
مواقع دردناک ، اعتماد به “خدا”
و در تمامی مواقع تشکر از ” خدا ” را فراموش نکن . .
بغض کرده بود. از بس گفته بودند: بچه ست؛ زخمی بشود آه و ناله می کند و عملیات را لو می دهد.؛ شاید هم حق داشتند. نه اروند با کسی شوخی داشت، نه عراقی ها. اگر عملیات لو می رفت، غواص ها - که فقط یک چاقو داشتند - قتل عام می شدند.فرمانده که بغضش را دید و اشتیاقش را، موافقت کرد... بغض کرده بود. توی گل و لای کنار اروند در ساحل فاو دراز کشیده بود. جفت پاهایش زودتر از خودش رفته بودند. یا کوسه برده بود یا خمپاره. دهانش را هم پر از گل کرده بود که عملیات را لو ندهد.
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله :خوشا به حال کسى که روز قیامت در نامه اعمالش، زیر هر گناهى جمله «استغفر اللّه » یافت شود.
درخت سایه اش را بی دریغ به تو می بخشد
و خورشید گرمایش را و گل شمیم خوشش را
باران طراوتش را و آسمان برکتش را و رود قطره قطره آبش را
و پرنده نوای دل انگیزش را و همه و همه بخشیدن را
از خدایی آموخته اند که آنها را زیبا آفریده
زیباترین آفریده خدا انسان است
تو برای بخشیدن چه داری ؟ ثروتت ؟ دانشت ؟ جانت ؟
همه اینها خوب است اما چرا از گنج بی پایانی که در وجودت داری خرج نمی کنی ؟
محبت !
حاضری آنرا ببخشی ؟
با خنده ای بر لبت یا اخلاقی خوش یا دستان پرمهری که بر سر کودکی
خسته از کار می کشی یا با محبتی که به عشقت می کنی یا
مطمئن باش گنجت تمام نمی شود بلکه زیاد خواهد شد پس از بخشیدنش دریغ نکن
خدایا این سرزمین پاک در دست ناپاکان است، در همین 20 کیلومتری من در همین تاریکی شب علی می خواست و به نخلستان می رفت فاطمه وضو می گرفت پیامبر به سجده می رفت و حسن و حسین به عبادت میپرداختند. این خانه کوچک این سنگر این گودی در دل زمین ، این گونی های بر هم تکیه داده شده پر از حرف است.
فریاد است غوغاست ...
تنهایی عمیق ترین لحظات زندگی یک انسان است.
خدایا
این خانه کوچک را بر من مبارک گردان ، در این چند روز با خاک انس گرفته ام
. بوی خاک گرفته ام ، رنگ خاک گرفته ام ، حال می فهمم که چرا پیامبر علی
ابن ابیطالب را ابوتراب نامید.
خدایا اگر من در دل سنگرم تو در دل من
هستی و در دل من و سنگر هر دو حضور داری . لحظات چگونه می گذرد ؟ عبور زمان
مانند عبور آب بحری از جلوی چشمانم کاملا ملموس است.
اما زندگی در این خانه کوچک که یک قلب پر طپش است یک دل خاکی در زمین خدا است ، پاکی در متن نمی تواند تکرار پذیر باشد
آری ... تنها موهبتی است الهی در تنهایی از تنهایی بدر می آییم در تنهایی به خدا می رسیم ... و در سنگر تنها هستم.
شادی روح مطهر این شهید بزرگوار و همه ی شهدا از صدر اسلام تا به امروز
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم واحشرنا معهم واهلک اعدائهم اجمعین
أرسَلَهُ بِالضِّیاءِ ، وقَدَّمَهُ فِی الاصطِفاءِ ، فَرَتَقَ بِهِ المَفاتِقَ؛
او (پیامبر اکرم ص) را با نور و روشنایى فرستاد و در انتخاب و گزینش ، او را مقدّم داشت. به واسطه او، گسستگیها را به هم برآورد.
شهید همت: از طرف من به جوانان بگویید چشم شهیدان و
تبلور خونشان به شما دوخته است بپا خیزید و اسلام خود را
دریابید.
انسان یک تذکر در هر 4 ساعت به خودش بدهد، بد نیست
بهترین موقع بعد از پایان نماز،وقتی سر به سجده می گذارید،
مروری بر اعمال از صبح تا شب خود
بیندازد،آیا کارمان برای رضای خدا بود
فردی مقداری گوشت خرید و به منزل برد و به زنش گفت: برای ناهار آب گوشت تهیّه کن تا ظهر که از کار برگشتم بخوریم. زنش به او گفت: بگو ان شاءاله، مرد گفت اینکه ان شاءالله گفتن ندارد، ظهر می آیم و آب گوشت می خوریم. دست بر قضا وقتی ظهر مرد راه بازگشت به خانه بود مأمورین او را با یک مجرم فراری اشتباه گرفتند و دستگیرش کردند و به زندان بردند، دو سه روز بعد که فهمیدند اشتباه کرده اند، او را آزاد کردند. مرد به سوی خانه بازگشت و وقتی به خانه رید و در خانه را زد، زنش از داخل خانه گفت: کیستی؟ مرد گفت: ان شاءالله منم. خدا عملاً ان شاءالله را به او آموخت.
پیامبر به حضرت علی فرمود: خودم دیدم و از خودم شنیدم و احدی آن را ندیده است، دیدم که در قبضه ی خدا هستم و همه ی خلق هم آنجا هستند و هیچ جایی بهتر و مطلوبتر از آنجا نیست. اگر به مشیّت الهی تن بدهی زندگی بر تو شیرین می شود. امّا اگر به آن تن ندهی و خلاف آن را بخواهی، یعنی تقلاّ کنی که از قبضه ی خدا بیرون بیایی، چون ممکن نیست، زندگی بر تو تلخ می شود.
همه ی در قبضه ی خدا هستند. هر کس از صاحبخانه خوشش بیاید برای او هیچ جا لذّت بخش تر از آن نیست و اگر هم راه بود که از قبضه ی خدا خارج شود به هیچ قمتی آن را ترک نمی کرد.هر کس از صاحبخانه خوشش نیاید و نسبت به او عداوت و کینه و حسد داشته باشد هیچ جا سخت تر و عذاب آورتر از آنجا برای او نیست و هر چه تقلّا کند راهی برای بیرون رفتن از قبضه ی خدا وجود ندارد، لذا بسیار عذاب می کشد. «لا یُمکِنُ الفَرارُ مِن حُکومَتِکَ»: خدایا از حکومت تو فرارکردن امکان پذیر نیست.
هر گم کرده ای که داری احتیاطاً در خانه ی دل خودت بگرد، خواهی دید که همان جاست. هر کس دیگری هم که گم کرده ای داشت و از تو سراغ آن را گرفت باز به خانه ی دلت نگاه کن آن را هم همان جا پیدا خواهی کرد. این همه در بیرون به دنبال گمشده هایت گشتی و چیزی پیدا نکردی؛ حالا کمی وقت صرف کن و خانه ی دلت را بگرد شاید آنجا پیدا شد.
برگرفته از سخنان حاج اسماعیل دولابی رضوان الله تعالی علیه
نام: شهیـد رضا قنبری
شهادت: مصادف با شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام) - 19 /8 /64
مزار: گلزار شهدای بهشت زهرا(سلام الله علیها) قطعه: 26 ردیف: 35
شماره:33
زندگینامه امام موسی کاظم علیه السلام:
نام:موسى بن جعفر.
کنیه: ابو ابراهیم، ابوالحسن، ابوالحسن اوّل، ابوالحسن ماضى، ابوعلى و ابواسماعیل.
القاب: کاظم، صابر، صالح، امین و عبدالصالح.
نکته:امام موسی کاظم علیه السلام در میان شیعیان به «باب الحوائج» معروف است.
منصب: معصوم نهم و امام هفتم شیعیان.
تاریخ ولادت امام موسی کاظم:هفتم ماه صفر سال 128 هجرى. برخى نیز سال 129 را ذکر کردند.
محل تولد امام موسی کاظم: ابواء (منطقهاى در میان مکه و مدینه) در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى).
نسب پدرى: امام جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابىطالب علیهم السلام.
نام مادر امام موسی کاظم:حمیده مصفّاة.
مدت امامت امام موسی کاظم: از زمان شهادت پدرش، امام جعفر صادق علیه السلام، در شوال 148 هجرى تا رجب سال 183 هجرى، به مدت 35 سال. آن حضرت در سن بیست سالگى به امامت رسید.
تاریخ و علت شهادت امام موسی کاظم: 25 رجب سال 183 هجرى، در سن 55 سالگى، به وسیله زهرى که در زندان سندى بن شاهک به دستور هارون الرشید به آن حضرت خورانیده شد.
محل دفن: مکانی به نام مقابر قریش در بغداد (در سرزمین عراق) که هم اکنون به «کاظمین» معروف است.
همسران: 1. فاطمه بنت على. 2. نجمه.
فرزندان امام موسی کاظم: درباره تعداد فرزندان آن حضرت چند قول وجود دارد. بنابر نقل یکى از آنها، آن حضرت 37 فرزند داشت که 18 تن از آنان پسر و 19 تن دختر بودند.
بغض کرده بود. از بس گفته بودند: «بچه است؛ زخمی بشود آه و ناله میکند و عملیات را لو میدهد.»
شاید
هم حق داشتند. نه اروند با کسی شوخی داشت، نه عراقیها. اگر عملیات لو
میرفت، غواصها - که فقط یک چاقو داشتند - قتل عام میشدند. فرمانده که
بغضش را دید و اشتیاقش را، موافقت کرد.
* * *
بغض کرده بود. توی گل و
لای کنار اروند، در ساحل فاو دراز کشیده بود. جفت پاهایش زودتر از خودش
رفته بودند. یا کوسه برده بود یا خمپاره. دهانش را هم پر از گِل کرده بود
که عملیات را لو ندهد.
هدیه به روح پاک
شهید مهدی قزلی
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل الفرجهم
سخنی گهربار از هفتمین امام همام و نهمین معصوم مظلوم:
کم گویى ، حکمت بزرگى است، بر شما باد به خموشى
که شیوه اى نیکو و سبک بار و سبب تخفیف گناه است.
شهادتش تسلیت و تعزیت
عطر آزادی
راننده آمبولانس بودم در خط حلبچه، یک روز با ماشین بدون زاپاس رفته بودم جلو شهید و مجروح بیاورم. دست بر قضا یکی از لاستیکها پنچر شد. رفتم واحد بهداری و به یکی از برادران واحد گفتم: آپاراتی این نزدیکیها نیست؟ مکثی کرد و گفت: چرا چرا. پرسیدم: کجا؟ جواب داد: لاستیک را باز کن ببر آن طرف خاکریز (منظورش محل استقرار نیروهای عراقی بود) به یک دو راهی می رسی، بعد دست چپ صد متر جلوتر سنگر فرماندهی است. برو آنجا بگو مرا فلانی فرستاده، پسر خاله ات! اگر احیانا قبول نکرد با همان لاستیک بکوب به مغز سرش ملاحظه من را نکن.
معلم وارد کلاس شد وشروع به حضوروغیاب کرد:
بزرگراه همت...............حاضر
غیرت همت.................غایب
ورزشگاه همت..............حاضر
مردونگی همت.............غایب
...
مَهدی جان ..
آقایِ من دلم گرفته ...
ای مولایِ من ... آرامِ
جاااانم .... کجایی آقا
...
بابایِ من...
بابای آسمانی ام ...
عزیزِ جانم ... کجایی بابا
...
کجایی من فدایت مهربانم ...
بیا جانم فدایت ...
بیا کمی به رسم پدر
بودنت ، دستی بکش بر سرم
...
بیا این دختر کوچک و
بیقرارت را در آغوش بگیر تا آرام گیرد
...
بیا اشکهایم را با
دستهای گرم و پدرانه ات پاک کن
..
تا به این بهانه، گرمای دستانت بر روی صورت بنشیند ... و جانی دوباره بگیرم از دستان پر مِهرت عشقِ نا پیدای من ...
بیا عزیزِ من ...
بیا دستان کوچکم را بگیر به آسمانها ببر ...
من آسمان میخواهم.. از زمین خسته ام .......
بیا مَهدی ام .... تو را قسم به مادرت زهرا بیا ...
شهید سید مهدی بلادی
ای مهدی صاحبالزمان! اینکه نام سربازی و نوکری تو را بر ما نهادهاند، مایه افتخار است، ولی از اینکه نمیتوانم آنچنان که تو میخواهی باشم، روحم عذاب میکشد.
شهید ابوالفضل مختاری
امام زمان! چشمان گنهکارم پر از اشک است، چه بسیار اشک ریختهام فریادزدهام صدایت کردهام، یابنالحسن گوشه چشمی بر من فکن. مهدی جان سخت حیرانم، رخسار چون ماهت را برایم بگشا؛ زیرا که منتظرم
مهدی جان تو را به مادرت زهرا سلام الله علیها و جد بزرگوارت علیبنابیطالب علیه السلام مرا یاری کن که تو واسطه فیض الهی بر ما هستی
شهید مسعود تفنگچی
مگر میشود عاشق امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف این مولا و سرور بود ولی برای دیدن و زیارت او جان نداد، باید دوست فدای دوست گردد و عاشق فدای معشوق و عابد فدای معبود
شهید مهدی زین الدین
در زمان غیبت کبری به کسی منتظر گفته میشود و کسی میتواند زندگی کند، که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادتطلبی میخواهد
مهدی جان ، دردم از این نیست که نمی بینمت
دردم از این است که شاید ببینمت ولی نشناسمت
یا صاحب الزمان (عج)
ز بســکه شـــــکـســــــتــــــم و بــــسـتم توبه
فـــــــــریـــــاد هـمی کـنـد ز دســــــتـم توبه
دیــــروز به تــــــــوبــه ای شکستم ساغر
مــــروز به ســـاغــــری شـــکستم توبه
جــز وصل تو دل به هرچه بســتم توبه
بــی یــاد تــو هر جـــا که نشستم توبه
در حسرت تو توبه شکستم صد بار
زین توبه که صد بار شکستم توبه
الهی گرچه می دانی چه کردم / نکردی ازدرت نومید و طردم ظَلَمّتُ نَفسی اِغفِرلی، ذُنُوبی / دگر از توبه هایم توبه کردم
آقا دلم هوای حـــــرم آرزو کند
عطر تو را ز خاک حرم جستجو کند
گو آید آن ملکِ عشق کربــــلا
گو آید و شراب غمت در سبو کند
ای آبروی هر دو جهانم مرا بخر
مپسند این محب تو بر غیر، رو کند
ای یار دل تو بیا جان من ستان
تا عاشق حریم تو با خون وضو کند
آنقدر نرفت عاشق تو کربــلا که شب
با تربت غمین حرم گفتگو کند.....