شهدعشق
شهدعشق

شهدعشق

قیصر امین پور


ما گنهکاریم، اری، جرم ما هم عاشقی است
اری اما انکه ادم هست و
عاشق نیست، کیست؟


زندگی بی عشق، اگر باشد، همان جان کندن است

دم به دم جان کندن
ای دل کار دشواری است، نیست؟


زندگی بی عشق، اگر باشد، لبی بی خنده است

بر لب بی خنده باید
جای خندیدن گریست


زندگی بی عشق اگر باشد، هبوطی دائم است

انکه عاشق نیست، هم
اینجا هم اینجا دوزخی است


عشق عین اب ماهی یا هوای ادم است

می توان ای دوست بی اب و هوا
یک عمر زیست؟


تا ابد در پاسخ این چیستان بی جواب

بر در و دیوار می پیچد طنین
چیست؟ چیست؟…


قیصر امین پور



زمانه


یک درخت میلیون ها چوب کبریت را می سازد
اما وقتی زمانش برسد فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیونها درخت کافی است
زمانه و شرایط در هر موقعی می تواند تغییر کند
در زندگی هیچ کس را تحقیر و آزار نکنید
شاید امروز قدرتمند باشید اما یادتان باشد
زمان از شما قدرتمندتر است
از یک درخت هزاران چوب کبریت تولید میشود
اما وقتی زمانش برسد یک چوب کبریت برای سوزاندن هزاران درخت کافیست


پیری

آدمها وقتی پیر میشن اخلاقشون هم شبیه بچه ها میشه بهانه گیر تر میشن و کمی هم بد اخلاق تر ...

این اقتضای سن اونهاست

لطفاً از اونها فاصله نگیرید و تنهاشون نگذارید

یه همچین روزای سراغ ما هم میان

روزهای تنهایی ...

روزهای نا امیدی ...

روزهای غم انگیز و پاییزی ...

اونها احتیاج به کمک دارن تا به سلامت بتونن  از این مسیر و مرحله  عبور کنند

اگه یه روزی یه جایی با یه کسایی تصمیم گرفتی عزیز سالخورده ای رو ببری خانه سالمندان...

و بهونه تون هم اینه که اینجوری برای خودش بهتره ...

چند روزی یک چمدون کوچیک ببند و با وسایل ضروری زندگی برو تو همون خانه سالمندان ...

تک و تنها بدون هیچ وسیله ی ارتباطی ...

وقتی تو نمی تونی از اون چه انتظاری داری ...

برای ما هم روزی میاد که پیر و سالخورده میشیم و خیلی از کارهامون رو نمی تونیم انجام بدیم و حتی ممکنه دچار بی اختیاری بشیم و خودمونو کثیف کنیم ...

این دست ما نیست همونطور که نوزادی که خودشو کثیف میکنه دست خودش نیست

دوست من با سالخوردگان مهربون باش تا بعدها باتو مهربون باشن

دوست من تو معلم بچه هات هستی و از تو یاد خواهند گرفت

لطفن معلم خوبی باش

لطفن آماده روزهایی باش که دلنشین بودنش به تو بستگی داره ... روزهایی که به چشم برهم زدنی فرا میرسند ...

از توجهت ممنونم

خدایا

خدایا …
بدون نوازشهای تو میان دستهای زندگی
مچاله می شویم
دست نوازشت را از ما نگیر
و آفتاب ِ مهربانی ات را از ما دریغ مکن

کاروان مسافرتی موعود

کاروان مسافرتی موعود همزمان با فرا رسبدن اجل معلق برای عزیمت به یک سفرخارق العاده ازکلیه داوطلبان بدون ثبت نام دعوت به عمل می آورد.
زمان حرکت : خدا می داند
سن افراد: مطرح نیست
توشه راه : ایمان به خدا
مبدا: دنیای فانی
مقصد: دیارباقی
مدت سفر: بسیار طولانی
وسایل مورد نیاز: دو متر پارچه سفید
توجه:
از آوردن تمام ثروت ، خانه وماشین به داخل محوطه جدا خودداری فرمایید.
قبل از حرکت خمس ، زکات وکلیه حق وحقوق خود را با خداوند متعال وپیامبر وائمه وسایر مردم خصوصا فقرا تسویه نمایید.
از آوردن بار اضافی از قبیل : حق الناس، غیبت، تهمت، دروغ وغیره خودداری نمایید.
از ارائه هرگونه خدمات روشنایی معذوریم درصورت لزوم تا زمانی که در دیار مبدا هستیدنماز را فراموش نکنید.
چون سفر طولانیست حتما قبل از عزیمت از کلیه دوستان وبستگان ومخصوصا کسانی که با آنان قطع رابطه نموده اید حلالیت بطلبید.
اموال به جا مانده از شما ممکن است بلای جان شما شود، قبل از رفتن تکلیف آنها را روشن نمایید.
برای سکونت هر نفریک متر جا رزرو شده است.
چنانچه از تنگی جا نگرانید پاکیزه وخوش اخلاق باشیدو حرام خواری نکنید.
قبل از حرکت به بستگان توصیه کنید از آوردن دسته گلهای سنگین و سنگ قبرهای تجملی و برگزاری مراسم پر خرج پرهیز نمایید.
برای کسب اطلاعات بیشتربه قرآن کریم و سنت اهلبیت مراجعه نمایید و وسیله مشاوره رایگان و مستقیم به صورت شبانه روزی بدون وقت قبلی در دسترس شماست در صورت نیاز باشماره های زیر تماس بگیرید.
سوره انبیا آیه 47
سوره نسا آیه 145
سوره تغابن آیه 5
سوره قلم آیه 44
سوره شورا آیه 20
سوره روم آیه 19
وسوره های قیامت، بلد، مرسلات و سایر آدرس های مربوطه
تذکر:
قبل از آنکه مایه عبرت دیگران شوید از گذشته دیگران پند بگیرید.
برای تمامی شما سفری آسوده آرزو مندیم
مدیر کاروان: حضرت عزراییل (ع)

زندگـــــی

جــآی خالیَتان آنقــــَدر بُــــزُرگ شُـــده


که حَـتـی مــــی شَــــــوَد دَر آن

زِندِگـــی کرد

ز ن د گ ی !!!؟....

بخند

بخندحتی اگر لبهایت انحنای خندیدن رابلد نیستند

حتی اگر لبخندت ژست خشک وتانخورده ی آدم بزرگ ها رابهم بزند
بخند
حتی اگر لبخندت را لای پوشالی ترین دلیل بپیچند
حتی اگرلبخندت لای هزارخاطره خاک بخورد
بخند
حتی اگر اناربه ماه چشمانت به انتظار ریزش باشد
حتی اگر سیب سرخ نگاهت دچارکرم های حسرت شده است
بخند
حتی اگربغض های آجری سقف کوتاه دلت را زیرآوار درد خرد کرده است
بخند
حتی اگر آخرین بهارت باشد
آخرین آرزوهایت
بخند
حتی اگر
سایه دیگر ازخورشید پیروی نکند
آسمان بوی دودبگیرد
عشق کپک بزند
شعربوی نا بدهد
بخند
حتی اگر لبخند،تنها نقاب روی صورتت باشد

شغل سخت سخت سخت

«بسمـــ ربـــــــ الحسیــــن»

اصلا کسی شغل به حسابش نمی آورد چه رسد به نوع سختش!

هروقت کسی از من پرسید "چه خبر؟ به چه مشغولی؟" گفتم مشغولم به زندگی!
در معرکه ی دنیا، سخت ترین کار، زندگی کردن است و سخت سختش را بخواهی، باید بگویم خوب زندگی کردن.
در این معرکه، هر روز مشغولم به نبرد
نبرد با "بی خودٍ" خودم و با "اغیار"
و کیست که نداند نبرد با " بی خودٍ خود" سخت تر است از آن دیگر.
نبردم این است که "بی خود" فراری را اهلی کنم.
و من ضعیف تر از آنم که خود به تنهایی این مهم را به انجام رسانم.
برای اهلی کردنش، محمد را می شناسم
و علی را
و فاطمه را
و حسن را
و حسین را
حسین حسین حسین
اهلی شدن فقط با شما ممکن می شود ای محبوبان خدا

درود و سلام خداوند بر شما تا همیشه ی همیشه


خوشبخت ترین مردم بی رغبت ترین آنها به دنیاست


پادشاهی پس از اینکه بیمار شد گفت: نصف قلمرو پادشاهی ام را به کسی می دهم که بتواند مرا معالجه کند.

تمام آدم های دانا دور هم جمع شدند تا ببیند چطور می شود شاه را معالجه کرد،اما هیچ  یک نتوانستند.

تنها یکی از مردان دانا گفت: که فکر می کند می تواند شاه را معالجه کند.اگر یک آدم خوشبخت را پیدا کنید، پیراهنش را بردارید و تن شاه کنید، شاه معالجه می شود.

شاه پیک هایش را برای پیدا کردن یک آدم خوشبخت فرستاد.

آن ها در سرتاسر مملکت سفر کردند ولی نتوانستند آدم خوشبختی پیدا کنند. حتی یک نفر پیدا نشد که کاملا راضی باشد.

آن که ثروت داشت، بیمار بود.

آن که سالم بود در فقر دست و پا می زد، یا اگر سالم و ثروتمند بود زن و زندگی بدی داشت.یا اگر فرزندی داشت، فرزندانش بد بودند.

خلاصه هر آدمی چیزی داشت که از آن گله و شکایت کند.

آخرهای یک شب، پسر شاه از کنار کلبه ای محقر و فقیرانه رد می شد که شنید یک نفر دارد چیزهایی می گوید.

"شکر خدا که کارم را تمام کرده ام. سیر و پر غذا خورده ام و می توانم دراز بکشم و بخوابم! چه چیز دیگری می توانم بخواهم؟"

پسر شاه خوشحال شد و دستور داد که پیراهن مرد را بگیرند و پیش شاه بیاورند و به مرد هم هر چقدر بخواهد بدهند.

پیک ها برای بیرون آوردن پیراهن مرد توی کلبه رفتند، اما مرد خوشبخت آن قدر فقیر بود که پیراهن نداشت!

چیزی غیر ممکن نیست

  روزگاری مرید ومرشدی خردمند در سفر بودند. در یکی از سفر هایشان در بیابانی گم شدند وتا آمدند راهی پیدا کنند شب فرا رسید. نا گهان از دور نوری دیدند وبا شتاب سمت آن رفتند. دیدند زنی در چادر محقری با چند فرزند خود زندگی می کند.آن ها آن شب را مهمان او شدند. واو نیز از شیر تنها بزی که داشت به آن ها داد تا گرسنگی راه بدر کنند. روز بعد مرید و مرشد از زن تشکر کردند و به راه خود ادامه دادند. در مسیر، مرید همواره در فکرآن زن بود و این که چگونه فقط با یک بز زندگی می گذرانند و ای کاش قادر بودند به آن زن کمک می کردند،تا این که به مرشد خود قضیه را گفت.مرشد فرزانه پس از اندکی تامل پاسخ داد:"اگر واقعا می خواهی به آن ها کمک کنی برگرد و بزشان را بکش!". مرید ابتدا بسیار متعجب شد ولی از آن جا که به مرشد خود ایمان داشت چیزی نگفت وبرگشت و شبانه بز را در تاریکی کشت واز آن جا دور شد.... سال های سال گذشت و مرید همواره در این فکر بود که بر سر آن زن و بجه هایش چه آمد. روزی از روزها مرید ومرشد قصه ما وارد شهری زیبا شدند که از نظر تجاری نگین آن منطقه بود.سراغ تاجر بزرگ شهر را گرفتند و مردم آن ها را به قصری در داخل شهر راهنمایی کردند.صاحب قصر زنی بود با لباس های بسیار مجلل و خدم و حشم فراوان که طبق عادتش به گرمی از مسافرین استقبال و پذیرایی کرد، و دستور داد به آن ها لباس جدید داده  و اسباب راحتی و استراحت فراهم کنند. پس از استرا حت آن ها نزد زن رفتند تا از رازهای موفقیت وی جویا شوند. زن نیز چون آن ها را مرید و مرشدی فرزانه یافت، پذیرفت و شرح حال خود این گونه بیان نمود: سال های بسیار پیش من شوهرم را از دست دادم و با چند فرزندم و تنها بزی که داشتیم زندگی سپری می کردیم. یک روز صبح دیدیم که بزمان مرده و دیگر هیچ نداریم. ابتدا بسیار اندوهگین شدیم ولی پس از مدتی مجبور شدیم برای گذران زندگی با فرزندانم هر کدام به کاری روی آوریم.ابتدا بسیار سخت بود ولی کم کم هر کدام از فرزندانم موفقیت هایی در کارشان کسب کردند.فرزند بزرگ ترم زمین زراعی مستعدی در آن نزدیکی یافت. فرزند دیگرم معدنی از فلزات گرانبها پیدا کرد ودیگری با قبایل اطراف شروع به داد و ستد نمود. پس از مدتی با آن ثروت شهری را بنا نهادیم و حال در کنار هم زندگی می کنیم. مرید که پی به راز مسئله برده بود از خوشحالی اشک در چشمانش حلقه زده بود.... نتیجه: هر یک از ما بزی داریم که اکتفا به آن مانع رشدمان است،و باید برای رسیدن به موفقیت و موقعیت بهتر آن را فدا کنیم. . . . هیچ چیز غیر ممکن نیست!

پرسش و پاسخ مرد عرب با پیامبر


روزی پیامبر(ص) در مسجد نشسته بودند مردی عرب وارد مسجد شد و بر پیامبر سلام کرد پیامبر جواب سلام را داد و مرد فرمود از شما چند سوال دارم پیامبر فرمودند بپرس تا جواب دهم


عرض کرد میخواهم داناترین مردم باشم؟
پیامبر فرمود: از خدا بترس.
عرض کرد میخواهم از خاصان درگاه خدا باشم؟
پیامبر فرمود: که شب و روز قرآن بخوان.
عرض کرد میخواهم همیشه دل من روشن باشد؟
فرمودند: مرگ را فراموش نکن.
عرض کرد میخواهمیشه در رحمت حق باشم؟
فرمودند: با خلق خدا نیکی کن.
عرض کرد میخواهم از دشمن به من آفتی نرسد؟
فرمودند: به خدا توکل کن.
عرض کرد میخواهم در چشم مردم خوار نباشم؟
فرمودند: پرهیزگار باش.
عرض کرد میخواهم عمر من طولانی باشد؟
فرمودند: صله ی رحم کن.
عرض کرد میخواهم روزی من وسیع گردد؟
فرمودند: همیشه با وضو باش.
عرض کرد میخواهم به آتش دوزخ نسوزم؟
فرمودند:چشم و زبان خود را ببند.
عرض کرد میخواهم بدانم گناهانم به چه چیز ریخته می شود؟
فرمودند: به تضرع و توبه به حالت بیچارگی.
عرض کرد میخواهم سنگین ترین مردم باشم؟
فرمودند:از کسی چیزی مخواه.
عرض کرد میخواهم پرده ی عصمتم دریده نشود؟
فرمودند: پرده ی عصمت کسی را ندر.
عرض کرد میخواهم که گورم تنگ نباشد؟
فرمودند: مداومت کن به قرائت سوره ی تبارک.
عرض کرد میخواهم مال من بسیار شود؟
فرمودند: مداومت کن به خواندن سوره ی واقعه در هر شب.
عرض کرد میخواهم فردای قیامت ایمن باشم؟
فرمودند: میان شام و خوابیدن به ذکر خدا مشغول باش.
عرض کرد میخواهم خدای متعال را در نمازم حاضر یابم؟
فرمودند : در وقت ساختن وضو بسیار دقت کن.
عرض کرد میخواهم در نامه ی عمل من گناه نباشد و فقط خیر و خوبی باشد؟

فرمودند: به پدر و مادر نیکی کن.

عرض کرد میخواهم میخواهم برای من عذاب قبر نباشد؟

فرمودند جامه ی خود را پاک نگهدار.


محیطی که ما زندگی میکنیم...


دروغ آمد اعتماد رفت شعار آمد عمل رفت  

ماهواره آمد حجاب رفت تلویزیون آمد خواب رفت  

بهره و سود آمد برکت رفت مد آمد آبرو رفت 

موسیقی آمد تلاوت قرآن رفت دیر خوابی آمد نماز صبح رفت 

اسراف آمد قناعت رفت تالار آمد غیرت رفت  

پرخوری آمد سلامتی رفت رشوه امد حق رفت 

غیبت آمد دوستی رفت گاو صندوق آمد زکات رفت

مساجد مجلل آمد خشوع رفت رسم وعادت آمد سنت

  رسول الله(ص)رفت. 

برگرفته از وبلاگ فراق مولا


یابن آدم

یابن ادم:

"اکثرمن الزاد فان الطریق بعید بعید وجدد السفینه فان البحر عمیق عمیق وخفف الحمل فان الصراط دقیق دقیق و اخلص العمل فان الناقدبصیر بصیر و کن لی اکن لک "

ای پسر آدم توشه ات را زیاد کن که راه دور است دور  و کشتی ات را تازه و نو گردان که دریا ژرف است ژرف  وبارت را سبک ساز که جاده باریک است باریک  و کردارت را خالص گردان که سنجشگربیناست بینا  وتو برای من باش تا من برای تو باشم"


یادم باشد...

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد

نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد

خطی ننویسم که آزار دهد کسی را

یادم باشد که روز و روزگار خوش است وتنها دل ما دل نیست

یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم

یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم و برای سیاهی ها نور بپاشم

یادم باشد از چشمه درسِِ خروش بگیرم و از آسمان درسِ پـاک زیستن

یادم باشد سنگ خیلی تنهاست

یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند

یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام ... نه برای تکرار اشتباهات گذشتگان

یادم باشد زندگی را دوست بدارم

یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان بی زبانی که به سوی قربانگاه می رود زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم

یادم باشد می توان با گوش سپردن به آواز شبانه ی دوره گردی که از سازش عشق می بارد به اسرار عشق پی برد و زنده شد

یادم باشد معجزه قاصدکها را باور داشته باشم

یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کس فقط به دست دل خودش باز می شود

یادم باشد هیچگاه لرزیدن دلم را پنهان نکنم تا تنها نمانم

یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم

یادم باشد از بچه ها میتوان خیلی چیزها آموخت

یادم باشد پاکی کودکیم را از دست ندهم

یادم باشد زمان بهترین استاد است

یادم باشد قبل از هر کار با انگشت به پیشانیم بزنم تا بعدا با مشت برفرقم نکوبم

یادم باشد با کسی انقدر صمیمی نشوم شاید روزی دشمنم شود

یادم باشد با کسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود

یادم باشد قلب کسی را نشکنم

یادم باشد زندگی ارزش غصه خوردن ندارد

یادم باشد پلهای پشت سرم را ویران نکنم

یادم باشد امید کسی را از او نگیرم شاید تنها چیزیست که دارد

یادم باشد که عشق کیمیای زندگیست

یادم باشد که ادمها همه ارزشمند اند و همه می توانند مهربان و دلسوز باشند

یادم باشد زنده ام


خداوندا....


ای خدای من.ای آفریدگار من .ای همه ی هستیم

  بر من این نعمت را ارزانی دار که:
  بیشتر در پی تسلا دادن باشم تا تسلی یافتن
  بیشتر در پی فهمیدن باشم تا فهمیده شدن
 بیشتر پی دوست داشتن باشم تا دوست داشته شدن
 زیرا در بخشیدن است که می یابیم
  و در عفو کردن است که بخشیده می شویم
 و در مردن است که حیات جاوید می یابیم

با خدا باش پادشاهی کن...


در کشتی زندگی با خدا بودن
 بهتر از ناخدا بودن است...

زنـــــــــدگی


بخـنــد

هــرچـنــد
غـمـگینــی
بـبخــش
هــرچـنـد
مـسکینـــی
فـرامـوش کــن
هــرچـنــد

دلــگیــــری
.
.
.
زیستــن اینــگــونـــه زیـبـاسـت ...
بخنـــد
ببخــش
و فرامـوش کـــن
هــرچـنــد میدانم ...
آســـان نــیســـت.


مناجات

خدایا…
تو خود میدانی که بد ترین درد برای یک انسان دور ماندن از حقیقت خویشتن و رها شدن در گرداب فراموشی و سردرگمی است پس تو ای کردگار بی همتا مرا یاری کن که ب حقیقت انسان بودن پی ببرم تا بتوانم روز ب روز به تو که سرچشمه ی تمام حقیقت هایی نزدیک و نزدیک تر شوم…
خدایا مرا فرصتی ده تا پاک بودن را تجربه کنم و بتوانم حتی برای یک لحظه انچه باشم که تو میخواهی.


فراموشی


از خدا پرسیدم: خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟خدا جواب داد :گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر،با اعتماد زمان حالت را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو .ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز . شک هایت را باور نکن وهیچگاه به باورهایت شک نکن .زندگی شگفت انگیز است فقط اگر بدانید که چطور زندگی کنید مهم این نیست که قشنگ باشی ، قشنگ این است که مهم باشی!حتی برای یک نفر مهم نیست شیر باشی یا آهو مهم این است با تمام توان شروع به دویدن کنی کوچک باش و عاشق… که عشق می داند آئین بزرگ کردنت را بگذارعشق خاصیت تو باشدنه رابطه خاص تو باکسی· موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه یپایان رسیدن فرقى نمی کند گودال آب کوچکی باشی یا دریای بیکران…زلال که باشی، آسمان در توست.


نصیحت لقمان به پسرش



روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی.

اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!

دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی.

و سوم اینکه در بهترین کاخ ها و خانه های جهان زندگی کنی.

پسر لقمان گفت ای پدر! ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور می توانم این کارها را انجام دهم؟

لقمان جواب داد:

اگر کمی دیر تر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که می خوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد.

اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است.

و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای گیری، آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست.


زندگی


جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن

زندگی اگر از مجرای قرآن و ولایت فقیه بگذرد، زیبا و با هدف و دوست داشتنی است و مرگ، در این حالت دوست داشتنی تر! این حقیقت زندگی است که فقط قلیلی آگاه هستند بر آن!
شهید عباس قنبری


زندگی


شکسپیر گفت

من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟

برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم،

انتظارات همیشه صدمه زننده هستند ..

 زندگی کوتاه است ..

 پس به زندگی ات عشق بورز ..

خوشحال باش .. و لبخند بزن .. فقط برای خودت زندگی کن و ..

قبل از اینکه صحبت کنی » گوش کن

قبل از اینکه بنویسی » فکر کن

قبل از اینکه خرج کنی » درآمد داشته باش

قبل از اینکه دعا کنی » ببخش

قبل از اینکه صدمه بزنی » احساس کن

قبل از تنفر » عشق بورز

زندگی این است ... احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر


شادی


در سمیناری به حضار گفته شد اسم خود را روی بادکنکی بنویسید.
همه اینکارو انجام دادند و تمام بادکنک ها درون اتاقی دیگر قرار داده شد.
اعلام شد که هر کس بادکنک خود را ظرف 5 دقیقه پیدا کند.
همه به سمت اتاق مذکور رفتند و با شتاب و هرج و مرج به دنبال بادکنک خود گشتند ولی هیچکس نتوانست بادکنک خود را پیدا کند.

دوباره اعلام شد که این بار هر کس بادکنکی که برمیدارد به صاحبش دهد.
طولی نکشید که همه بادکنک خود را یافتند.
دوباره بلندگو به صدا درآمد که این کار دقیقاً زندگی ماست.
وقتی تنها به دنبال شادی خودمان هستیم به شادی نخواهیم رسید
در حالی که شادی ما در شادی دیگران است، شما شادی را به دیگران هدیه دهید و شاهد آمدن شادی به سمت خود باشید...
3184c908.gif

درس زندگی

در زمان ها ی گذشته ، پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند خودش را در جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ می گذشتند. بسیاری هم غرولند می کردندکه این چه شهری است که نظم ندارد. حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است و ... با وجود این هیچ کس تخته سنگ را از وسط بر نمی داشت . نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود ، نزدیک سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد. ناگهان کیسه ای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود ، کیسه را باز کرد و داخل آن سکه های طلا و یک یادداشت پیدا کرد. پادشاه در ان یادداشت نوشته بود : " هر سد و مانعی می تواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد...



زندگی


شکسپیر گفت:

من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟

برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم،

انتظارات همیشه صدمه زننده هستند .. 

زندگی کوتاه است .. 

پس به زندگی ات عشق بورز ..

خوشحال باش .. و لبخند بزن .. فقط برای خودت زندگی کن و ..

قبل از اینکه صحبت کنی » گوش کن

قبل از اینکه بنویسی » فکر کن

قبل از اینکه خرج کنی » درآمد داشته باش

قبل از اینکه دعا کنی » ببخش

قبل از اینکه صدمه بزنی » احساس کن

قبل از تنفر » عشق بورز

زندگی این است ... احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر


توصیه های بسیار زیبای حاج آقا قرائتی به زوج های جوان

حاج آقا قرائتی خطاب به جوانان..

آقای عزیز!



۱) به همسرت بگو : دوستت دارم!

2) واژه « دوست داشتن » را فقط برای او هزینه کن .

3) همسر تو کریستاله ! مواظب باش او را نشکنی

4)کاری کن که به تو ایمان بیاره ؛

5)تو باید تکیه گاه خوبی براش باشی

6) از عشقت برای او هزینه کن ، نه فقط از ثروتت ؛

7)زیبایی همسرت را ستایش کن ؛

8)کارهایی که از توانش بیرونه , به او واگذار نکن ؛

9)او گل خوشبوی بهاری است ، پژمرده اش نکن ؛

10) انتظار نداشته باش همسرت مثل تو باشه ؛

11) با بحث و جدل او را خسته نکن ؛

12) نسبت به همسرت همیشه وفادار باش

13) اقتدار و صلابت را جایگزین خشونت کن

14) همدردی و همدلی او را آرام می کنه؛

15) قبل از انتقاد ازش تعریف کن ؛

16) سربسرش نگذار

17)اگه به او احترام بذاری , به زندگی امیدوار می شه ؛

18) اگه آزارش بِدی , از تو متنفر می شه؛

19) از دست پختش تعریف کن ؛

20) نیش او نوشه ، ناراحت نشو ؛

21) دل او را نشکن ؛

22) مسخره اش نکن ؛

23)حسادت او را با تحقیر برنیانگیز ؛

24) انگشتان ظریف و صدای نازکش می گویند : " با من ستیز مکن "

25) هر وقت بهت شک کرد ، با

صداقت و مهربانی مطمئنش کن ؛

26 ) اگه گفت : « به اندازه دنیا دوستت دارم »؛

27) اگه گفت : تو منو دوست نداری
؛ من بدبختم که با تو ازدواج کردم ! بلافاصله به او بگو : عوضش من خیلی خوشبختم که با تو ازدواج کردم ؛

28) اگه گفت : دلم گرفته تو این خونه ؛ بگو : در اولین فرصت روی دوشم سوارت می کنم تو آسمونا می گردونمت ؛

29) اگه گفت : تو خیلی بدی ! بگو : عوضش تو خیلی خوبی ؛

30) اگه ناز کرد ! نازشو به قیمت گرون بخر ؛

31) اگه گریه کرد ، خیلی دستپاچه نشو فقط نوازشش کن ؛

32) اگه گفت : از دست بچه ها خسته شدم بگو : بهت حق می دم ! تو خیلی صبوری ازت متشکرم ؛

33) اگه اخم کرد ؛ بهش بگو : اخم نکن , زشت می شی ؛

34) اگه باهات قهر کرد ! بگو : قهرت هم مثل مهرت قشنگه ؛

35) اگه از مادر و خواهرت شکایت کرد ، فقط شنونده خوبی باش ؛

36) اگه گفت : من خواستگارای زیادی داشتم ؛ با لبخند بگو : پس من خیلی آدم خوش شانسی هستم ؛که تو رو به چنگ آوردم ؛

37) اگه گفت : تو زشتی ؛ بگو عوضش تو خوشگلی ؛

38) اگه بازم گفت : زشتی ؛ بهش بگو : زیبایی مرد در عقل اونه ؛

39) اگه گفت : طلاق می خوام ؛ حتما به مشاور مراجعه کن ؛

40) دلآرامی که داری دل در او بند ؛



خانم محترم !


۱) به شوهرت افتخار کن !
.
2)
کسی را با او مقایسه نکن!

3)
اقتدار و غرور او را نشکن!

4)
زیبایی او را در عقل او جستجو کن!

5)
قناعت پیشه باش !

6)
زیباییت را به رخ دیگران نکش!

7)
ناز کن اما متکبر نباش !

8)
دلبری و فریبایی و طنازی پیشه کن !

9)
احساسات زیبایت را با اندیشه ای متین همراه کن !

10)
لجبازی نکن که از چشم شوهرت می افتی !

11)
تمکین کن تا تاج سرش باشی

12) !
پناهگاه شوهرت باش تا فقط به تو پناهنده بشه !

13)
زیبایی با سادگی و بی آلایشی برای تو آرامش بخش تر خواهد بود !

14)
هوس بازی نکن ولی زیبا دوست باش!

15)
اگر آشپزی را خوب نمی دونی حتما یاد بگیر!

16)
قبل از رانندگی سازندگی را بیاموز!

17)
هیچگاه بدون آرایش مقابل شوهرت نشین !

18)
دهانت را مسواک وخوشبو کن!

19)
بدنت هیچ وقت بوی عرق نده !

20)
لباست بوی غذا ندهد !

21)
موقع آشپزی از پیش بند استفاده کن !

22)
قبل از شوهرت چشم بر هم نگذار و پیش از او بیدار شو !

23)
موی تو یکی از دو زیبایی توست ، ازش مراقبت کن!

24)
لبخند قشنگت را در هیچ شرایطی با اخم معاوضه نکن !

25)
توی رنج هات معناهای زیبا پیدا کن !

26)
اگه شوهرت گفت : کسی غیر از من با تو ازدواج نمی کرد ! بگو : پس خیلی باید از تو ممنون باشم

27)
اگه بهت گفت : دوستت ندارم ! بهش بگو : عوضش من به تو افتخار می کنم!

28)
اگه گفت :حوصله تو رو ندارم ! بهش بگو : منم غیر از تو کسی رو ندارم!

29)
اگه گفت : از خانواده ات خوشم نمیاد ! بگو : عوضش من خانواده تو رو دوست دارم !

30)
اگه عصبانی شد ! بگو : منو ببخش !

31)
گاهی برای مادرشوهرت هدیه بخر !

32)
در خواست هاتو با ناز و دلبری برآورده کن!

33)
زورگو نباش !

34)
سختی کار شوهرت را درک کن!

35)
او را در مردم داری کمک کن!

36)
وقتی وارد خونه می شه , به پیشوازش برو ! دستشو بگیر ! بِزار روی صورتت!

37)
هیچ وقت بهش نگو : تو بی عرضه ای !

38)
لباساشو براش اُتو کن که هر وقت خواست عوض کنه معطل نشه!

39)
وقتی غذا رو سر سفره می ذاری به او بگو : نمی دونم خوشت میاد یا نه ؟ !

40)
لحظه به لحظه از خداوند کمک بگیر !

زندگی را نخواهیم فهمید...


زندگی رانخواهیم فهمیداگرازهمه گل های سرخ دنیا متنفرباشیم فقط چون درکودکی وقتی خواستیم گل سرخی بچینیم خاری دردستمان فرورفته است؟

زندگی رانخواهیم فهمیداگردیگرآرزوکردن ورویا دیدن راازیادببریم وجرات زندگی بهترداشتن راازلب تاقچه به فراموشی بسپاریم فقط به این خاطرکه درگذشته یک یاچندتااز آرزوهایمان اجابت نشدند.

زندگی رانخواهیم فهمیداگر عزیزی رابرای همیشه ترک کنیم فقط به این خاطرکه دریک لحظه خطایی ازاوسرزدوحرکت اشتباهی انجام داد.

زندگی راهرگزنخواهیم فهمید اگردیگردرس ومشق رارهاکنیم وبه سراغ کتاب نرویم فقط چون دریک آزمون نمره خوبی به دست نیاوردیم ونتوانستیم یک سال قبول شویم.

زندگی را هرگزنخواهیم فهمید اگردست ازتلاش وکوشش برداریم فقط به این دلیل که یکبار درزندگی سماجت وپیگیری ما بی نتیجه ماند.

همیشه بخاطر داشته باش

تا باران نباشد، رنگین کمانی نیست... 


تا تلخی نباشد، شیرینی نیست...

تا غمی نباشد، لبخندی نیست...
 

تا مشکلات نباشند، آسایشی وجود نخواهد داشت...

پس همیشه به خاطر داشته باش:

هدف این نیست که هرگز اندوهگین نباشی

هرگز مشکلی نداشته باشی، هرگز تلخی را نچشیده باشی.
 

همین دشواری‌ها هستند که از ما

انسانی نیرومندتر و شایسته‌تر
  می‌سازند،

و لذت و شادی را برای ما معنا می‌کنند!