شهدعشق
شهدعشق

شهدعشق

وصیت شهید کاظمی

اللًّهُـ‗__‗ـمَ صَّـ‗__‗ـلِ عَـ‗__‗ـلَى مُحَمَّـ‗__‗ـدٍ

وَ آلِ مُحَمَّـ‗__‗ـَدو عَجِّـ‗__‗ـلّ فَّرَجَهُـ‗__‗ـم”


زیارتنامه

اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ اَیُّهَا الشُّهَدآءُ الْمُؤْمِنُونَ

اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ الاْیمانِ وَ التَّوْحیدِ
اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَنْصارَ دینِ اللّهِ وَ اَنْصارَ رَسُولِهِ عَلَیْهِ وَ الِهِ السَّلامُ
سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدّارِ
اَشْهَدُ اَنَّ اللّهَ اخْتارَکُمْ لِدینِهِ وَ اصْطَفاکُمْ لِرَسُولِهِ
وَاَشْهَدُ اَنَّکُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ
شادی روح شهدا صلوات

شهید یعنی


شهید یعنی . . .
هزار دلیل برای ماندنت داری
اما دنبال بهانه ای برای رفتنی ..

من فرزند شهیدم، روی پدر ندیدم

خیلی دلش می خواست که تنها فرزندش را قبل از شهادت ببیند و برای دیدن و بوییدنش لحظه شماری می کرد، اما وقتی پای ناموس و شرف ملتش از طرفی و قومی زیاده خواه و متجاوز از طرفی به میان آمد،

آرزوهایش را فراموش کرد که اگر نمی کرد و نمی کردند، امروزمان امروز نبود. وقت خداحافظی که فرا رسید، آنقدر سفارش کرد که داشتم جای خودم را با او اشتباه می گرفتم، اما به سفارشات کلامی هم بسنده نکرد و در میانه ی خون و باروت، نامه ای فرستاد که مراقبش باشم تا سربازی از سربازان امام زمان(عج) باشد. هنوز نامه اش را کامل نخوانده بودم که اشگهایم از خبر عروجش بر صفحه ی کاغذ جاری شد. او یکم خرداد ماه سال 1361، یعنی یکسال بعد از یکم خرداد ماه 1360 که تاریخ عقدمان در محضر حضرت امام خمینی(س) بود، تاریخ عروجش بود و درست 2 ماه بعد، نام ماندگارش در شناسنامه دختر دوردانه اش به ثبت رسید. دردانه ای که هنوز هم زمزمه می کند: "من فرزند شهیدم، روی پدر ندیدم".


بابا

 


بابای من زنــده است
فقــط
بعد از جبهه رفتنش
در یــک قاب عکس
تاقچه نشیــن شد ... 

همنشینی

●●●▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬●●●
اللًّهُـ‗_‗ـمَ صَّـ‗_‗ـلِ عَـ‗_‗ـلَى مُحَمَّـ‗_‗ـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـ‗_‗ـَد و عَجِّـ‗_‗ـلّ فَّرَجَهُـ‗_‗ـم ●●●▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬●●●

قالَ الإمام الجواد - علیه السلام -

: فَسادُ الاْخْلاقِ بِمُعاشَرَهِ السُّفَهاءِ،

وَ صَلاحُ الاْخلاقِ بِمُنافَسَهِ الْعُقَلاءِ.

«کشف الغمّه، ج 2، ص 349»

امام جواد - علیه السلام - فرمود: معاشرت و

همنشینی با بی خردان و افراد لااُبالی سبب فساد

و تباهی اخلاق خواهد شد; و معاشرت و رفاقت

با خردمندان هوشیار، موجب رشد و کمال اخلاق می باشد.


●●●▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬●●●
اللًّهُـ‗_‗ـمَ صَّـ‗_‗ـلِ عَـ‗_‗ـلَى مُحَمَّـ‗_‗ـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـ‗_‗ـَد و عَجِّـ‗_‗ـلّ فَّرَجَهُـ‗_‗ـم ●●●▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬●●●

معنای ادب

●●●▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬●●●
اللًّهُـ‗_‗ـمَ صَّـ‗_‗ـلِ عَـ‗_‗ـلَى مُحَمَّـ‗_‗ـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـ‗_‗ـَد و عَجِّـ‗_‗ـلّ فَّرَجَهُـ‗_‗ـم ●●●▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬●●●


قالَ الإمام الجواد - علیه السلام - : الاْدَبُ عِنْدَ النّاسِ

النُّطْقُ بِالْمُسْتَحْسَناتِ لا غَیْرُ، وَ هذا لا یُعْتَدُّ بِهِ ما لَمْ یُوصَلْ

بِها إلی رِضَااللهِ سُبْحانَهُ، وَ الْجَنَّهِ، وَ الاْدَبُ هُوَ أدَبُ

الشَّریعَهِ، فَتَأدَّبُوا بِها تَکُونُوا أُدَباءَ حَقّاً.

«ارشاد القلوب دیلمی، ص 160»

امام جواد - علیه السلام - فرمود: مفهوم و معنای ادب

از نظر مردم، تنها خوب سخن گفتن است که رکیک و

سبک نباشد، ولیکن این نظریّه قابل توجّه نیست تا مادامی

که انسان را به خداوند متعال و بهشت نزدیک نگرداند.

بنابر این ادب یعنی رعایت احکام و مسائل دین، پس با

عمل کردن به دستورات الهی و ائمّه اطهار (علیهم السلام)،

ادب خود را آشکار سازید.


●●●▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬●●●
اللًّهُـ‗_‗ـمَ صَّـ‗_‗ـلِ عَـ‗_‗ـلَى مُحَمَّـ‗_‗ـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـ‗_‗ـَد و عَجِّـ‗_‗ـلّ فَّرَجَهُـ‗_‗ـم ●●●▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬●●●

هفته دفاع مقدس مبارک


هفته مردان مرد گردانی که دشمن ذلیلانه بپایشان می افتاد

گلهایی که پر پر شدند تا دیگران آسود و با فراق بال رشد و
نمو کنند و ببالند به ایران اسلامی که همچون خاریست در
چشم دشمنان خدا و اسلام

چرا می جنگی

پسرم می پرسد : تو چرا می جنگی؟
من تفنگم در مشت
کوله بارم بر پشت
بند پوتینم را میبندم
مادرم آب و آیینه و قران در دست
روشنی در دل من میبارد
بار دیگر پسرم می پرسد: تو چرا میجنگی
با تمام دل خود میگویم
تا چراغ از تو نگیرد دشمن .


شهید حسین خرازی

ده ماه بود ازش خبری نداشتیم.
مادرش می گفت« خرازی ! پاشو برو ببین چی شد این بچه ؟ زنده س ؟ مرده س؟»
می گفتم«کجا برم دنبالش آخه ؟ کار و زندگی دارم خانوم.
جبهه یه وجب دو وجب نیست .از کجا پیداش کنم؟»
رفته بودیم نماز جمعه . حاج آقا آخر خطبه ها گفت حسین خرازی را دعا کنید .
آمدم خانه . به مادرش گفتم.گفت« حسین ما رو می گفت؟ »
گفتم « چی شده که امام جمعه هم می شناسدش؟»
نمی دانستیم فرمانده لشکر اصفهان است. شهید حسین خرازی

منبع : خانواده شهید

شهید مهدی زین الدین

از همه زودتر می یومد جلسه
تا بقیه برسند دو رکعت نماز می خوند
یکبار بعد از جلسه کشیدمش کنار و پرسیدم :
نماز قضا می خونی؟
گفت: نه!نماز می خونم که جلسه به یه جایی برسه
همینطور حرف روی حرف تلنبار نشه
خاطره ای از زندگی سردار شهید مهدی زین الدین

شوخی شهدا

داشتـــــــم تــــــــو جـــبهه مصـاحبه می گرفتم
کنارم وایستاده بود که یهوُ خــُمپاره اومد ُ " بــــومـــــممممب " . . .
نگاه کردم دیدم ترکش بهش خورده ُ افتاده زمین .
دوربین ُ برداشتم رفتم سراغش .
بهش گفتم : تو این لحظات آخر زندگی اگه حرفی صحبتی داری بگو ...
وقــتی داشت اشهد ُ شهادتین ُ زیر لبش زمزمه می کرد
گفت :
من از امت شهید پرور ایران یه خواهش دارم.
اونم اینه که وقتی کمپوت می فرستید جبهه خواهشا پوستش ُ نکنید!
بهــش گفتم :بابا این چه جمله ایه !؟
قراره از تلویزیون پخش بشه ها... یه جمله بهتر بگو برادر ...
با همون لهجه ِ ی ِ اصفهانیش گفت :
اخوی آخه نمی دونی تا حالا سه دفعه به من " رب ِ گوجه " افتاده !!! 

منتظر شهادت

مــــا منتظـــــریم

گذرگاه خون کدام شهید است...

کوچه هایمان را به نامشان کردیم ، که هرگاه آدرس منزلمان را می دهیم

بدانیم

گذرگاه خون کدام شهید است که با آرامش به خانه می رسیم

کلاه هایی که بر سر جوانان دیروز رفت..

هر کدوم از این کلاه ها

موقعی که به این شکل درمیومدن

روی سر یکی از فرزندان این آب و خاک بودن 

یادی می کنیم از شیر مردایی که جونشون رو دادن واسه این آب و خاک


حسرت شهادت

هر کس صادقانه از خداوند شهادت بخواهد

خداوند او را به مقام شهادت می رساند هر چند در بستر بمیرد.

پیامبر اعظم (ص)


لحظه مرگ ما، روز و ساعتش معین است...

ولی خوشا به حال کسانی که چگونه رفتنشان را انتخاب میکنند و بدا به حال آنها که بی اختیار می روند.

دانشجوی شهید جاویدالاثر عبدالرضا علیخانی

مادر شهید


خادم الشهدا؛ هر روز غروب با عصاش میاد جلوی در میشینه و منتظر میمونه تا از دانشگاه برسم. از دور لبخند میزنه و یه شعری برام میخونه. قربون صدقم میره و میرسم جلوش سرمو با دودستش میگیره و پیشانیم رو می بوسه. نمیدونم چرا هر روز منتظر من میمونه. شاید یاد مجیدش میفته. آخه خاله فضه مجیدش رو تو جبهه داده برای خدا. حالا تنها دل خوشیش اینه که غروب من از راه برسم. اما تازه فهمیدم وقتی که ازش دور میشم یواشکی با گوشه روسریش اشک چشماش رو پاک می کنه…..

هر روز غروب با عصاش میاد جلوی در میشینه و

منتظر میمونه تا از دانشگاه برسم. از دور لبخند میزنه

و یه شعری برام میخونه. قربون صدقم میره و میرسم جلوش

سرمو با دودستش میگیره و پیشانیم رو می بوسه.

نمیدونم چرا هر روز منتظر من میمونه. شاید یاد مجیدش میفته.

آخه خاله فضه مجیدش رو تو جبهه داده برای خدا.

حالا تنها دل خوشیش اینه که غروب من از راه برسم.

اما تازه فهمیدم وقتی که ازش دور میشم یواشکی

با گوشه روسریش اشک چشماش رو پاک می کنه

شهید چمران

خانم غاده چمران بعد از شهادت شهید

چمران خواب او را می بینند و این گونه تعریف می کنند:

"مصطفی" در صندلی چرخ داری نشسته بود و

نمی توانست راه برود دویدم و پرسیدم :

مصطفی چرا این طور شدی؟ ،گفت:

شما چرا گذاشتید من به این روز برسم،

چرا سکوت کردید؟،پرسیدم :مگر چه شده؟،گفت:

برای من مجسمه ساخته اند ،نگذار این کار را

بکنند برو آن را بشکن.

کجایند مردان بی ادعا ........

عاشقان ولایت......... رهروان امامت ........... ؟؟

نمره بیست

دفتر را برد گذاشت رو به روش گفت: "بیا این همه نمره بیست"

بغض گلویم را گرفته بود؛ بغضی سنگین.

رو به قاب عکس کرد و گفت: مگه نگفتی هر وقت نمره بیست بگیرم جایزه می دی؟

بعد با اون چهره و نگاه معصومانه اش رو به من کرد و گفت:

مامان من جایزه نمی خوام فقط بگو بابا بیاد خونه.

دیگه نتوانستم جلوی اشکم را بگیرم. رفتم قاب عکس عبدالله

را از روی تاقچه برداشتم و گذاشتم توی کمد.

  شـادی روح شــهدا صــلوات

لاله ها


بیا تا بمانیم،در جبهه ها

به بوی شهادت، شکوفا شویم
بیا حافظ نام گلها شویم
شهیدانمان را زیارت کنیم
«که سخت است خاموشی لاله ها
دریغ از فراموشی لاله ها»
پس از جنگ،تکلیف ما روشن است
دل لاله ها را،نباید شکست...


49.gif49.gif49.gif

ما گمشده ایم


شاید ما نمی دانیم

ما رفته ایم

ما گم شده ایم!! 

اما شهدا

هر روز زنده تر می شوند 

و هر روز پرواز را مرور می کنند...

تا شاید ما بفهمیم

چقدر به انتهای زمین سقوط کرده ایم... 

چقدر از آسمان فاصله گرفته ایم !!!

اسرا


0045B15D.gif
اسیر شده بودیم
قرار شد بچه ها برا خانواده هاشون نامه بنویسن
بین اسرا چند تا بی سواد و کم سواد هم بودند که نمی تونستن نامه بنویسن
اون روزا چند تا کتاب برامون آورده بودن که نهج البلاغه
یه روز یکی از بچه های کم سواد اومد و بهم گفت:
من نمی تونم نامه بنویسم
از نهج البلاغه یکی از نامه های کوتاه امیرالمومنین علیه السلام
می خوام بفرستمش برا بابام
نامه رو گرفتم و خوندم
از خنده روده بُر شدم
بنده خدا نامه ی امیرالمومنین علیه السلام به معاویه
 هم لابه لاشون بود
 رو برداشته و برای باباش نوشته بود
 رو نوشتم روی این کاغذ

شهادت امام جعفر صادق ع

امام جعفر صادق علیه السلام

چهار چیز نشانه نفاق است:
سنگ دلی
اشک نریختن
اصرار بر گناه
و حرص بر دنیا.


خدایا بحق امام صادق علیه السلام ایمان عارفانه و عمل صادقانه به همه ما عنایت بفرما/ آمین.

شهید علی احمدی


 شما را در بر پاداشتن نماز و احکام الهی و

روزه سفارش می‌کنم زیرا آنچه ما را موفق و

پیروز می‌دارد، اسلام است و خدا.

شهید علی احمدی


مهمان دنیا


«ما در دنیا جز یک مهمان نیستیم

مرگ آتشی است که به سراغ همه می آید

پس چرا این مرگ باعزت نباشد؟»

شهادت در محراب

شهیدگمنام

داشتیم آماده می‌شدیم برای عملیات بیت المقدس (4) که قرار بود در شاخ شمیران انجام بشود. قرار بود برویم شناسایی. اذان صبح که گفت شد، سریع آمدیم توی چادر، تا نماز بخوانیم و حرکت کنیم.
هفت، هشت نفری توی چادر بودند. بعضی مشغول نماز بودند، بعضی هم تازه می‌خواسنند نمازشان را شروع کنند که صدای غرش هواپیما پیچید توی گوشم. فهمیدم منطقه ما شناسایی شده. بمباران شروع شد. راکت‌ها و بمب‌های خوشه‌ای انگار زمین را شخم می‌ زد. دو سه تا راکت افتاد کنار چادر ما که چادر ستاد لشگر محسوب می‌شد.
من تازه قامت بسته بودم که مجروح شدم. برادری که در حال تشهد بود، یکهو به سجده رفت و همان طور ماند. خوب دقت کردم، دیدم از کنار پیشانی‌اش رگه خونی بیرون زد. ناخودآگاه یاد ضربت خوردن حضرت علی (علیه السّلام) در محرا ب مسجد کوفه افتادم. این بچه‌ها به آقای خودشان اقتدا کرده بودند. حتی شهادتشان هم علی گونه بود.

شهادت


خون شهید، جاذبه‌ ی خاک را خواهد شکست؛

و ظلمت را خواهد درید؛

و معبری از نور خواهد گشود؛

و روحش را از آن، به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن،

هیچ راهی جز شهادت وجود ندارد.
شهید سید مرتضی آوینی


عشق من و دیگران (1)


بسم رب شهدا و الصدیقین..

من آنروز یک عشق داشتم ؛ پیروزی یا شهادت ، بعضی ها امروز  هر ساعت ، عاشق و معشوق  آدم های غریبه می شوند  و به سادگی دل می دهند و دل ربایی می کنند!

من آنروز از گل و لای و خاک سنگرها  بر لباسهای ساده ام  لذت می بردم و بعضی ها امروز از شلوارهای لی  خاک نما و پاره پوره خارجی !

من آنروز در جبهه زیر آفتاب داغ ، چفیه بر سر می انداختم تا نسوزم ، بعضی ها امروز رو سری از سر انداخته اند که موی سر به نامحرم نشان داده  و بسوزند ودیگران راهم بسوزانند !

من در شب قبل از عملیات بر دستانم  حنا می زدم  تا در جشن پیروزی  یا شهادت شرکت کنم ، بعضی ها امروز  بر چهره شان  هفت قلم مواد آرایشی خارجی می زنند  تا به نامحرم بگویند : من   های  کلاسم ،  نگاهم کنید !

من آنروز در وصیت نامه ام می نوشتم : خواهرم حجاب تو بر علیه دشمن از خون من موثر تر است ، بعضی ها امروز حتی در پروفایل شان می نویسند : همیشه به روز هستم ، دوره و زمانه  عوض شده  و عشق من مد گرایی و تقلید از غربی هاست !چادر را تجربه نکرده ام ، قدیمی است !


 و این دآستـــآن همچنـــآن ادامه دآرد...